چگونه سگوی به بهترین ایده استفاده نشده تبدیل شد

چگونه تحقیقات پیش از توسعه نوآوری بعدی خود را انجام دهید

چگونه سگوی به بهترین ایده استفاده نشده تبدیل شد

چگونه سگوی به بهترین ایده استفاده نشده تبدیل شد

 

من یک شکست کامل هستم. من بی مصرفم آه که چقدر مرا دست بالا گرفتند. آنها از من انتظارات بزرگی داشتند، کارهای انقلابی، با این باور که من یک نوآوری هستم که قادر به تغییر جهان هستم. شما می گویید توقعات خیلی بالاست. حق با شماست. من داستان غم انگیزی را برای شما تعریف می کنم در مورد یک شگفتی فناوری که نتوانست سودمند باشد .

اجازه دهید شما را به سال 1999 برگردانم، زمانی که برای اولین بار به خالق خود، مخترع دین کامن، به ذهنم رسید. او یک چشم انداز داشت، تصوری از اینکه من نقش اصلی انقلاب را در حمل و نقل شهری بازی کنم. دین کاملاً مطمئن بود که جهان به یک روش حمل و نقل سازگار با محیط زیست نیاز دارد و حق با او بود – میزان گرمایش جهانی با تشدید انتشار CO2 افزایش یافت و حمل و نقل انسان به شدت به نفت وابسته بود. او تمام اعتماد، انرژی و منابع خود را به کار انداخت تا من نور روز را ببینم. من از همان ابتدا به عنوان راه حلی نوآورانه برای مشکل حمل و نقل شهری برچسب خوردم و طوفان تبلیغات خیلی قبل از قرار گرفتن در معرض عمومی من آغاز شده بود. چه بار سنگینی!

چگونه به این دنیا آمدم

قبل از اینکه به شما بگویم چرا شکست خوردم، اجازه دهید خودم را معرفی کنم. نام من Segway است ، وسیله حمل و نقل الکتریکی دو چرخ، خود متعادل کننده، باتری. با من باید راحت تر از A به B برسید، مخصوصا در مناطق شهری، در حالی که محیط زیست آلوده نیست. برای عموم مردم، من در 3 دسامبر 2001 به دنیا آمدم و قبل از آن اطلاعات کمی در مورد من وجود داشت. برخی واقعاً «نام‌های بزرگ» بودند که من را دوست داشتند و بلافاصله به من ایمان داشتند، مانند استیو جابز، جف بزوس و جان دوئر، یکی از اولین سرمایه‌گذاران من. دوئر حتی در سال 2001 به مجله تایم گفت که من خواهم شد “مهم تر از اینترنت” خواهم شد.. رشد من تقریباً 3 سال به طول انجامید و فقط افراد منتخب از آن اطلاع داشتند و بر آن تأثیر گذاشتند. کامن 300 دانشمند و مهندس فداکار و پرشور را جمع کرد تا مرا زنده کند، اما همه آن را پشت درهای بسته نگه داشت. من یک راز بودم معمایی که معلوم شد نوآوری چندان بزرگی نیست.

شکست به دلیل نوآوری بسته

راهی که به این دنیا آمدم به نظر می رسد دلیل اصلی من در ایجاد انقلابی در حمل و نقل شهری باشد. سازندگان من مخفیانه کار می کردند. آنها منابع کافی داشتند و فکر می کردند که نیازی به مشورت با کارشناسان دیگر یا کاربران بالقوه من نیست، به این معنی که من میوه یک نوآوری بسته هستم، مانند محصولات اپل. به لطف این، من همیشه به عنوان اولین نفر در نوع خود شناخته می شوم، یک اعجوبه اصیل فناوری، اما اگر با آنها مشورت نکرده باشید، چگونه می توانید واقعاً بدانید که مردم به چه چیزهایی نیاز دارند؟ اینطور نیست که من کار نکردم، اما اشکالات زیادی وجود داشت.

واقعیت ضربه زد

گران بودم برای داشتن من باید 5000 دلار می دادی.
سنگین تر از آن بودم که بتوانم آن را به طبقه بالا ببرم.
مردم نمی دانستند کجا مرا پارک کنند.
هیچ کس نمی دانست که باید از من در پیاده رو استفاده کنم یا در خیابان. من به سادگی مناسب نبودم.
اگر باران ببارد، در حین رانندگی نمی توانید چتر را نگه دارید.
فضای ذخیره سازی نداشتم
مردم با من گیج و تنبل به نظر می رسیدند.
من بیش از حد پیچیده بودم و تغییر زیادی در فرهنگ داشتم.
نه نیاز واضحی به من وجود داشت و نه مخاطب هدف.
شارژ باتری من خیلی طول کشید و فقط 16 تا 39 کیلومتر دوام آورد.
جورج بوش از من افتاد.
غم انگیزتر اینکه یکی از کارگردانان من پس از اینکه به طور تصادفی مرا از یک صخره به پایین هدایت کرد فوت کرد.
من بیشتر یک اختراع بودم تا یک نوآوری. یک محصول، نه یک راه حل.

دنیا برای من آماده نبود

در واقع، با توجه به اینکه چقدر زود ستایش شده بودم، تعجب آور نبود که مردم وقتی با من آشنا شدند ناامید شدند. عدم ارتباط با خریداران بالقوه و بازیگران بزرگ صنعت با تجربه، دلیل اصلی سقوط من بود . سازندگان من روی عناصر فنی و علمی توسعه من تمرکز کردند و از بازارگرایی و پایگاه مشتری غافل شدند. عواقب آن شرکت را در کل تحت تاثیر قرار داد. گمانه زنی های دوئر در تایمز مبنی بر اینکه “سریع ترین شرکتی خواهد بود که به فروش 1 میلیارد دلاری می رسد” و انتظارات کامن برای فروش 10000 دستگاه در هفته تا پایان سال 2002، بسیار دور از واقعیت بود. طبق گفته فوربس، در طول 6 سال اول، 30000 بار فروخته شدم. متوجه شدید که چرا این یک افسانه نیست، بلکه یک تراژدی است. با این حال، من زنده ماندم.

بعد از کلی درام

برنامه های صنعتی و ناوگان ناجی من هستند. امروز من در بازارهای خاص زندگی می کنم و به مردم عمدتاً در کارشان کمک می کنم. آنها از من برای حمل و نقل کارکنان فرودگاه و راهنمایی تور استفاده می کنند و من حرکت زمین گلف و انبار را تسهیل می کنم. این چیزی نیست که من آرزویش را داشتم، اما بیایید واقعی باشیم، من راه حلی هستم که نتوانست ارزش جدیدی به زندگی یک انسان معمولی اضافه کند. من دوست دارم خودم را یک اختراع جلوتر از زمانش بنامم. من مطمئن هستم که نسل های آینده من به نسل های آینده شما کمک خواهند کرد و شکست من را به موفقیت متقابل تبدیل خواهند کرد. به یاد داشته باشید – نوآوری های بسته گاهی اوقات شخصیت های خطرناکی هستند.

شاید من نتوانستم همان چیزی شوم که ماشین برای اسب و کالسکه بود، اما، هی، شکیل اونیل فکر می کرد من فوق العاده هستم، و این چیزی است!

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *