هوش هیجانی: چگونه رهبران خوب، عالی می‌شوند

هوش هیجانی: چگونه رهبران خوب، عالی می‌شوند

این متن ترجمه‌ای از سخنرانی "هوش هیجانی: چگونه رهبران خوب، عالی می‌شوند" است که به فارسی روان و سلیس ارائه شده است.

مقدمه

در حین آماده شدن برای این صحبت، در واقع داشتن همین چند روز پیش با دخترم صحبت می‌کردم. و او پرسید: «خب بابا، قرار است در مورد چه چیزی صحبت کنی؟». و من گفتم: «من می‌خواهم در مورد هوش هیجانی صحبت کنم». او گفت: «خب، تو چگونه این صحبت‌ها را شروع می‌کنی؟». و من گفتم: «می‌دانی، هر بار فرق می‌کند. من همیشه دوست دارم یک چیز جدید ارائه دهم». گفتم: «تو چگونه این صحبت را شروع می‌کنی؟». پس او گفت:

«آیا تا به حال احساس کرده‌اید که دیده نشده‌اید؟ شنیده نشده‌اید؟ درک نشده‌اید؟ خب، امروز این وضعیت متوقف می‌شود»

و من گفتم... این خیلی خوب بود. بله. [خنده]. و این از چند جهت خیلی خوب است. یکی اینکه، خوشحالم که دخترم با وجود اینکه ده ساله است، حتی می‌داند هوش هیجانی به چه معناست. و همچنین خوشحالم که در واقع برخی از ویژگی‌های هوش هیجانی را نشان می‌دهد. به این صورت که افرادی که هوش هیجانی خوبی دارند، قادرند احساسات خود را بشناسند. آن‌ها قادرند تجربه خود را بشناسند و بدانند چه چیزی را می‌خواهند که دیده شود. آن‌ها همچنین می‌دانند چگونه آن را طوری بیان کنند که باعث دیده شدن شود، و سپس می‌توانند آن را دریافت کنند. یعنی وقتی واقعاً دیده می‌شوند، می‌توانند آن را بپذیرند. که این کار کمی دشوارتر از آن چیزی است که بسیاری از مردم حدس می‌زنند.

خب، امروز، من حدود نیم ساعت با شما صحبت خواهم کرد، در مورد اینکه چگونه می‌توانیم از نظر هیجانی باهوش‌تر باشیم، نسبت به خودمان آگاه‌تر باشیم، و کنجکاوتر باشیم که چه کسی هستیم. تا بتوانیم دیده شویم، درک شویم، و شنیده شویم. بسیار خب؟.

حالا هر وقت صحبت می‌کنم، دوست دارم با نیت‌ها (مقاصد) شروع کنم. زیرا معتقدم که با ایجاد نوعی قرارداد عمدی با مردم، ما در توانایی ایجاد یک رابطه معنادار که می‌تواند پیش برود، بسیار بهتر عمل می‌کنیم. بنابراین، من می‌خواهم این را با همه شما داشته باشم. و، اگرچه ما یک گروه بزرگ هستیم، اما با هم صمیمی خواهیم شد، بسیار خب؟.

چهار اصل اصلی

پس، با توافق همگی برای انجام این موارد شروع می‌کنیم. بگذارید بگویم از شما چه می‌خواهم. بنابراین با «حضور یافتن» شروع می‌کنیم. شما حضور دارید. شما خودتان را آورده‌اید، بدن‌تان را آورده‌اید. و من می‌خواهم این کار را انجام دهید. می‌خواهم تمام وجود خود را بیاورید: افکار، احساسات، فیزیولوژی، رفتارها، و ارزش‌ها و باورهای خود را.

توجه کردن

بخش «توجه کردن»، در مورد این است که بتوانید از آنچه درون شما اتفاق می‌افتد آگاه باشید. حالا، به عنوان یک سخنران، همیشه بسیار خوب است اگر به من توجه کنید، چون من در حال صحبت هستم، اما چیزی که بیشتر به آن علاقه دارم این است که شما به خودتان توجه کنید. می‌خواهم به تمام افکار و احساسات خود و آنچه در طول روز برای شما اتفاق می‌افتد توجه کنید.

حقیقت گفتن

سومین کاری که انجام خواهیم داد این است که «حقیقت را خواهیم گفت». حالا چند سوال از شما خواهم پرسید اما چیزی نیست که مجبور باشید فاش کنید. مجبور نیستید چیزی را که نمی‌خواهید اینجا فاش کنید. «حقیقت گفتن» در مورد این است که وقتی امشب به خانه می‌روید، می‌توانید وقتی در آینه به خودتان نگاه می‌کنید، به خود بگویید که من با خودم صادق هستم و امروز با خودم صادق بودم.

کنجکاوی نسبت به قضاوت‌ها

آخرین چیز، که فکر می‌کنم در واقع سخت‌ترین است، این است که از شما می‌خواهم نسبت به قضاوت‌هایتان کنجکاو باشید، به جای اینکه فقط به آن‌ها وابسته باشید. بنابراین، بسیاری از شما، همیشه قضاوت‌هایی خواهید داشت. ما موجوداتی هستیم که قضاوت می‌کنیم. ما عوامل زیادی داریم. یکی از آن‌ها این است که ما قضاوت‌ها و ارزیابی‌هایی انجام می‌دهیم.

بسیار خب. حالا می‌توانم از همه شما بخواهم که به من بپیوندید. چند نفر از شما موافقت خواهید کرد که به این قراردادها پایبند باشیم؟. من هم همین کار را خواهم کرد. من نیز «حضور خواهم یافت»، «توجه خواهم کرد»، «حقیقت را خواهم گفت»، و «کنجکاو خواهم بود» و سعی خواهم کرد این بار آن‌ها را به ترتیب صحیح انجام دهم. پس آیا همه می‌توانند، بگذارید ببینم، می‌خواهم دست‌ها را ببینم. دست‌های همه؟. عالی. بسیار خب. پس همه ما موافقیم. بسیار خوب. بسیار خب، پس شروع خوبی داریم.

اهمیت ادراک

این کاری است که امروز انجام خواهیم داد. ما آمادگی خود را برای تغییر و رشد بررسی خواهیم کرد. زیرا اگر مردم برای تغییر آماده و باز نباشند، تغییر نخواهند کرد. اگر ذهن شما بسته باشد و بخشی از وجود شما هر آنچه را که سر راهتان قرار می‌گیرد رد کند، اگر شما یک یادگیرنده مقاوم باشید، نمی‌توانید یاد بگیرید. بنابراین ما در مورد چگونگی باز کردن خودمان برای تغییر صحبت خواهیم کرد. زیرا همه شما رهبر خواهید بود، و اکنون رهبر هستید، و می‌خواهیم بفهمیم چگونه به مردم کمک کنیم تا تغییر کنند.

بزرگترین مانع در برابر کشف، جهل نیست. بلکه توهم دانش است.

این ندانستن ما نیست که ما را از رشد و یادگیری باز می‌دارد. بلکه این است که فکر می‌کنیم می‌دانیم و ذهن خود را به روی آنچه ممکن است می‌بندیم.

زیرا انسان‌ها یک نیاز بسیار خاص دارند. ما نیاز داریم که بدانیم. ما دوست داریم پاسخ داشته باشیم. و وقتی نمی‌دانیم چیزی قرار است چه اتفاقی بیفتد، یا نمی‌دانیم برای ما چه اتفاقی می‌افتد، می‌توانیم بترسیم. و وقتی می‌ترسیم، می‌خواهیم دوباره احساس امنیت کنیم. و یکی از راه‌هایی که امنیت پیدا می‌کنیم این است که داستان می‌سازیم. ما داستان می‌سازیم و پل‌هایی از دانش برپا می‌کنیم تا ما را از لبه ندانستن، به جایی ببرند که دوباره محکم هستیم و می‌دانیم.

و گاهی اوقات در روند ساختن آن دانش برای محافظت از خودمان، در واقع به محیط اطرافمان توجه نمی‌کنیم. و اطلاعات بسیار مهمی را از دست می‌دهیم. که دوباره می‌تواند به ما کمک کند انتخاب‌های آگاهانه‌تری داشته باشیم.

بنابراین با باز بودن و کنجکاو بودن، با ایستادن در لبه ندانستن. می‌توانیم بیشتر بیاموزیم، و بیشتر رشد کنیم. اما کمی ترسناک است. می‌تواند بسیار آسیب‌پذیر باشد. بنابراین من همه شما را امروز به چالش می‌کشم تا در مورد لحظاتی فکر کنید، که فکر می‌کنید قبل از اینکه پاسخی را بشنوید، شروع به ایجاد آن می‌کنید. وقتی به یک پاسخ خودکار برمی‌گردید، کنجکاو شوید.

خوب به نظر می‌رسد؟. بسیار خب. زیرا این به ادراک ما مربوط است. چون به طور کلی، و من این را برای شما می‌خوانم، به طور کلی، نحوه ادراک و تفسیر ما از جهان، چگونگی انطباق و مقابله ما را تعیین می‌کند، نه خود جهان. حالا من این را به طور کلی پیشنهاد می‌کنم. فکر می‌کنم این به طور کلی درست است.

مثالی به شما می‌زنم. چند نفر از شما تا به حال از دیدن یک فیلم یا خواندن یک ایمیل عصبانی شده‌اید. فرض کنید خواندن یک ایمیل. آیا تا به حال یک ایمیل خوانده‌اید، که در نتیجه آن ایمیل، عصبانی شده باشید. [خنده] بسیار خب.

این منطقی است. تقریباً همه می‌توانند موافقت کنند. حالا، من می‌خواهم پیشنهاد کنم که چیزی که شما را عصبانی کرد، پیکسل‌هایی روی صفحه هستند. آن‌ها فوتون‌هایی هستند که از یک منبع نور منتشر می‌شوند، به شبکیه شما برخورد می‌کنند، توسط قشر پیش‌پیشانی میانی شما و ناحیه لیمبیک شما، و به ویژه آمیگدال شما تفسیر می‌شوند، که باعث ارزیابی اطلاعات می‌شود، بر اساس ادراکی که شما دارید، که مربوط به تاریخچه خود شماست. تجربه زندگی خود شما. تمایلات ژنتیکی خود شما و به ویژه ادراک خود شماست.

زیرا اگر کسی را که به زبان شما صحبت نمی‌کند یا کسی را که خواندن نمی‌داند بگیرید و او را جلوی همان محرک، همان صفحه کامپیوتر بگذارید. و از او بخواهید، به این چیز نگاه کن!. او همان واکنشی را که شما دارید، نخواهد داشت، زیرا این ادراک ماست که تجربه‌ای را که داریم ایجاد می‌کند.

احساسات اصلی

من دوست دارم اصطلاحاتم را تعریف کنم. بنابراین دوست دارم هوش هیجانی را تعریف کنم تا شروع کنم. احساسات یک حالت ذهنی هستند که به صورت خودجوش به وجود می‌آیند، نه از طریق تلاش آگاهانه. و اغلب با نوعی پاسخ فیزیولوژیک همراه است. احساسات فقط برای ما اتفاق می‌افتند. آن‌ها به طور طبیعی رخ می‌دهند.

اما احساسات برای شما اتفاق خواهند افتاد، هر چه که باشد. و اینکه ما این حس را ایجاد کنیم، مثلاً احساسات مهم نیستند، در واقع از دست دادن تجربه ادراکی ماست. بنابراین شما احساسات خواهید داشت، هر چه که باشد. آیا کسی چهار احساس اصلی ما را می‌داند؟. [خنده] خوشحال، غمگین، عصبانی و ترسیده. عصبانی، غمگین، خوشحال و ترسیده، درست است.

عصبانیت

تجربه احساس این است که چیزی ناعادلانه یا غیرمنصفانه است.

غم

تجربه از دست دادن است. اگر احساس کنیم چیزی را که برایمان مهم است از دست داده‌ایم.

شادی

زمانی است که ما چیزهایی را که به دنبالش هستیم به دست می‌آوریم.

ترس

زمانی است که ما ادراک می‌کنیم که چیزی که نمی‌خواهیم اتفاق بیفتد، در آینده برای ما اتفاق خواهد افتاد.

درست مانند سه رنگ اصلی، که من تا حدود ۳۵ سالگی نمی‌دانستم سه رنگ اصلی وجود دارد، وقتی دخترم از مهدکودک به خانه آمد، و گفت، من رنگ‌های اصلی‌ام را می‌دانم. زرد، آبی و قرمز، اساساً تمام رنگ‌هایی را که استفاده می‌کنیم تشکیل می‌دهند. اما چیزی که می‌دانستم، این بود که ما احساسات اصلی داریم. که چهار احساس اصلی وجود دارد.

وقتی احساس حسادت می‌کنید، چه چیزی در حسادت دخیل است؟. ترس؟. درست است. شما می‌ترسید که شاید شریک زندگی‌تان شما را ترک کند. غمگین. غمگین زیرا غم در مورد از دست دادن است. و اگر کسی ما را ترک کند احساس غم می‌کنیم. بله. و ممکن است کمی عصبانی باشم، چون شاید این شخص به من خیانت کند.

سه راز مدیریت احساسات

تصور می‌کنم می‌خواهید سه راز را بشنوید. سه راز به این صورت کار می‌کنند:

۱. دانستن محرک‌های هیجانی

ما باید بدانیم چه چیزی چیزهایی مانند عصبانی، غمگین، خوشحال، و ترسیده را تحریک می‌کند. به عنوان رهبر فکر کنید، چه چیزی شما را عصبانی می‌کند؟ دکمه‌های شما چیست؟.

  • عدم آمادگی برای امکانات جایگزین (ذهن بسته)
  • عدم پذیرش مسئولیت یا پاسخگویی
  • دروغگویی (عدم صداقت)

تکلیف خانه شما این است که در هر یک از این چهار دسته (عصبانی، غمگین، خوشحال، ترسیده)، حداقل پنج چیز بنویسید که شما را تحریک می‌کنند. هرچه بیشتر از این محرک‌ها آگاه باشید، کنترل کمتری بر شما دارند.

۲. نحوه بروز احساسات

راز دوم این است که احساسات شما چگونه در شما پدیدار می‌شوند؟. شما باید بدانید که وقتی استرس دارید، از نظر فیزیکی چه اتفاقی می‌افتد؟. آیا ضربان قلب بالا می‌رود؟. آیا از تماس چشمی خودداری می‌کنید؟ (این یک تظاهر رفتاری است). آیا افکار یا باورهای شما تغییر می‌کنند؟.

تکلیف خانه شما این است که واقعاً واضح شوید در مورد اینکه احساسات شما چگونه در شما ظاهر می‌شوند. سخنران مثال زد که برای او، ترس و اضطراب به سینه و شکمش می‌رود (گرفتگی یا تهوع).

۳. نحوه کنار آمدن با استرس

آخرین راز این است که بدانید چگونه با استرس خود کنار بیایید. چگونه احساسات خود را مدیریت می‌کنید؟. وقتی عصبانی می‌شوید، آیا کناره‌گیری می‌کنید، پرخاشگر می‌شوید یا قاطعیت به خرج می‌دهید؟. وقتی احساس می‌کنید غرق شده‌اید، آیا ورزش می‌کنید یا یک نوشیدنی می‌خورید؟.

تکلیف خانه دیگر شما این است که حداقل یک لیست از ده چیز داشته باشید، که وقتی به صورت هیجانی فعال می‌شوید، برای مراقبت از خودتان انجام می‌دهید. تنفس، که احتمالاً بهترین کاری است که می‌توانید برای تنظیم خودتان انجام دهید، به ویژه تنفس شکمی، بسیار توصیه می‌شود.

تعریف هوش هیجانی

حالا، شما سه راز خود را دارید، پس بیایید بفهمیم هوش هیجانی چیست. سخنران در تحقیقات مربوط به هوش هیجانی در سازمان‌ها کار کرده و دریافته است که وقتی مردم به درستی آموزش دیدند، هوش هیجانی تغییرات نهایی در افزایش بهره‌وری، کاهش غیبت و کاهش شکایت‌های غرامت کارگران نشان داد.

هوش هیجانی (Emotional Intelligence) عبارت است از: توانایی گرفتن انتخاب‌های سالم بر اساس توانایی شناسایی، درک، و مدیریت احساسات خودتان و احساسات دیگران.

این توانایی به معنای درک تجربه هیجانی خود و دیگران، و سپس استفاده از آن اطلاعات برای آگاه کردن انتخاب‌ها است.

چهار حوزه هوش هیجانی

حوزه توضیح
خودآگاهی توانایی شناخت منابع داخلی خود، آگاه بودن از حالت‌های هیجانی خود، شناخت نقاط قوت و محدودیت‌ها و شناخت ارزش و توانایی‌های خود.
خود مدیریتی توانایی کنترل تکانه‌ها و مدیریت منابع داخلی. این شامل کنترل تکانه، سازگاری، انعطاف‌پذیری، و پاسخگویی است.
آگاهی اجتماعی توانایی خواندن نشانه‌های اجتماعی در دیگران. این شامل همدلی و جهت‌گیری خدماتی است.
مدیریت روابط در مورد اینکه چگونه رفتارهای مطلوب را در دیگران القا می‌کنیم. این شامل مدیریت تعارض و رهبری است.

برای امروز، اگر از اینجا بروید و بدانید که هوش هیجانی توانایی استفاده از دانش هیجانی خودتان و دیگران، برای آگاه کردن انتخاب‌های سالم است، شما آن را به دست آورده‌اید.

اهمیت خودآگاهی

چهار نکته اصلی در مورد خودآگاهی:

۱. تفاوت بین فکر/احساس و عمل

ما باید تفاوت بین یک فکر و یک احساس در مقابل یک عمل را بدانیم. به عنوان مثال، داشتن خشم قاتلانه نسبت به فرزندان خود (احساس/فکر) اشکالی ندارد، اما عمل کردن بر اساس آن خشم قطعاً اشتباه است. تفاوت بین داشتن یک احساس و داشتن یک عمل وجود دارد. غم یک احساس است، اما کناره‌گیری یک عمل است. خشم یک احساس است، اما پرخاشگری یک رفتار (عمل) است.

۲. دیگران آینه‌ای برای خود ما هستند

سخنران تشویق می‌کند که به نقش خودتان در هر واکنشی که نسبت به فرد دیگری دارید فکر کنید. اگر کسی را آزاردهنده می‌یابید، چه چیزی در مورد شماست که او را آزاردهنده می‌یابید؟. چالش این است که، سهم شما در آن چیست؟. زیرا شما آن‌ها را به نحوی ادراک می‌کنید که به آن اضافه می‌شود.

۳. نوروبیولوژی اصالت

در زمینه نوروبیولوژی بین‌فردی (interpersonal neurobiology)، کشف شده است که پستانداران اجتماعی مدارهای تشدید (resonance circuits) و نورون‌های آینه‌ای دارند که نشانه‌های غیرکلامی ظریف را از دیگران دریافت می‌کنند. اگر احساس می‌کنید کسی همه چیزهای درست را می‌گوید اما اصیل به نظر نمی‌رسد، احتمالاً در حال دریافت نشانه‌های غیرکلامی ظریف او هستید که ناسازگار با چیزی است که می‌گوید.

۴. ایجاد یک بیانیه مأموریت شخصی/رهبری

این مجموعه‌ای از اصول راهنما است که چرا کاری را که می‌کنید انجام می‌دهید. دلایل شما برای رهبر بودن و ارزش‌ها، باورها و حس هدف و معنایی که شما را هدایت می‌کند. هر چه در مورد چشم‌انداز و مأموریت خود واضح‌تر باشید، در ارائه خود اصیل‌تر خواهید بود.

سخنران به شدت توصیه می‌کند که یک بیانیه مأموریت رهبری بنویسید و قول می‌دهد که به کسانی که این کار را انجام دهند و تا ساعت ۱۲ امشب به او ایمیل بزنند، یک ایمیل تشویق کننده شخصی‌سازی شده ارسال کند.

جمع‌بندی

امروز در این نیم ساعت شگفت‌انگیز، ما درباره این موارد صحبت کردیم:

  • باز نگه داشتن ذهن.
  • توجه به ادراکات خود.
  • احساسات اگر به آن‌ها توجه کنیم، به انتخاب‌های سالم آگاه می‌کنند.
  • چهار احساس اصلی: عصبانی، غمگین، خوشحال و ترسیده.
  • خودآگاهی، بنیان هوش هیجانی است. با توجه به خودمان می‌توانیم همدلی را به دست آوریم.
  • به عنوان یک رهبر، شما ابزار اصلی هستید، درست مانند یک روانشناس.
  • اهمیت داشتن یک بیانیه مأموریت رهبری برای رهبری اصیل‌تر.
  • مدل‌سازی هوش هیجانی در خودتان بر افراد دیگر تأثیر می‌گذارد.
  • تشویق به استراحت کردن و مدیریت استرس.
«وقتی احساس خوبی نسبت به خودمان داریم، چیزهای بیشتری برای دادن به دیگران داریم»

او تأکید می‌کند که ما باید خیلی سخت کار کنیم تا از دیگران مراقبت کنیم، اما اگر ابتدا از خودمان مراقبت نکنیم، نمی‌توانیم به روشی پایدار برای دیگران آنجا باشیم. او همه را به چالش می‌کشد تا در مورد معنای مراقبت از خود و اهمیت آن تجدید نظر کنند.

برای اطلاعات بیشتر و منابع آموزشی در زمینه هوش هیجانی، می‌توانید به بخش منابع مراجعه کنید یا با ما تماس بگیرید.

تماس با ما

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *