ساخت فضاهایی برای نوآوری موضوع داغ این روزها است. فرقی نمیکند آنها را مرکز نوآوری، فضاهای سازنده، آزمایشگاههای فابریک، شتابدهندهها یا نقاط داغ بنامید، به سختی میتوانید گوشه خیابان یا صفحه مجله را قبل از اینکه به نمونه دیگری برخورد کنید، بچرخانید. نامها ممکن است متفاوت باشد، اما ایده اصلی یکسان است – مکانی که افراد میتوانند برای الهام گرفتن و حمایت از یکدیگر، برای بیان و ایجاد مشترک ملاقات کنند. محیطی که در آن می توان ایده ها را بررسی کرد و با آن بازی کرد.
در حال حاضر به نظر می رسد که همه در حال پریدن هستند. شرکتهایی که به دنبال اختراع مجدد خود هستند، دیگر واحدهای سرمایهگذاری شرکتی راهاندازی نمیکنند – آنها گاراژها و انبارهای راهاندازی خود را به سبک سیلیکون ولی ایجاد میکنند. دولت های شهری و منطقه ای انکوباتورهای خود را به عنوان مراکز نوآوری تغییر نام می دهند و محیط هایی به سبک آزمایشگاهی با امکانات پشتیبانی ایجاد می کنند تا به نسل جدیدی از کارآفرینان اجازه دهند رویاهای خود را تحقق بخشند (و امیدواریم رشد اقتصادی محلی را به عنوان محصول جانبی ارائه دهند). آزمایشگاهها و فضاهای سازنده فراوانند، انبارهای قدیمی خراب شده و ساختمانهای صنعتی بهعنوان پوستههایی دوباره اختراع میشوند که در آن اشکال جدیدی از زندگی کارآفرینی میتواند شکوفا شود.
و همراه با این، علاقه مجدد به تنوع – جذب ترکیبی از افراد مختلف به این “فضاهای نوآوری” به وجود آمده است. شبکهسازی و ایجاد ارتباطات جدید، بهرهگیری از انرژی و ایدهها برای تقویت فرهنگ راهاندازی و احیای سازمانها، باز کردن پنجرهها برای ورود هوای تازه به جعبههایی که در آن گیر کردهاند.
البته این ایده جدیدی نیست. در قرن هفدهم، مکانهایی مانند آکسفورد مملو از قهوهخانههایی بود که گاهی به آنها «دانشگاههای پنی» میگفتند، زیرا این هزینه پذیرش از جمله قهوه بود. اما این نوشیدنی داغ نبود که مردم را به خود جلب کرد، بلکه فرصتی برای مخلوط کردن و تبادل نظر بود – مکانی که در آن قوانین “عادی” جامعه که بر اساس وضعیت و موقعیت اقتصادی اداره می شد کنار گذاشته شد و مردم می توانستند با یکدیگر ملاقات کنند و فرصت های جدیدی را کشف کنند. برابری
محل ملاقات برای نوآوری
و آنها فقط صحبت کردن نبودند. در سال 1680، محل ادوارد لوید میزبان ترکیبی از مالکان کشتی، ناخداها، بازرگانان و دیگران بود که با دنیای دریانوردی ارتباط داشتند. سرمایهگذاریهای جدید مورد بررسی قرار گرفت و پشتیبانی از آنها تضمین شد – نسخه اولیه طرح سرمایهگذاری خطرپذیر امروزی. ساختمان سر به فلک کشیده لویدز امروزی ریشه در آن محل ملاقات استارت آپی دارد. چند بلوک دورتر، قهوه خانه جاناتان به محل ملاقات مورد علاقه گروه دیگری از سرمایه گذاران و کارآفرینان بالقوه تبدیل شد – بنیان بورس لندن. آیزاک نیوتن از طرفداران قهوه خانه یونانی بود که در آن دانشمندان تجربی دوست داشتند در آنجا جمع شوند – و زمانی که او یک دلفین را روی میز تشریح کرد! و شعبه امروزی استارباکس در خیابان راسل در محل قهوهخانه باتن است که در سال 1712 شاعران، نمایشنامه نویسان و روزنامه نگاران دور میزهای چوبی بلند دور هم جمع شده بودند و تا شب مشغول نوشیدن، فکر کردن، نوشتن و بحث درباره ادبیات بودند. ممکن است فکر کنیم “نوآوری باز” یک ایده جدید است، اما سیصد سال پیش زنده بود و بسیار راهگشا بود!
فقط قهوه خانه ها نبودند. نقاط داغ مشابهی برای نوآوری را می توان در اتاق های نشیمن در پاریس، سنت پترزبورگ و میلان یافت. این سالنها تحت مدیریت دقیق زنانی مانند مهماندار قرن هجدهم، مادام جفرین، خانه ایدههای مترقی و گفتگوهای خلاقانه، انکوباتورهای تفکر جدید در موسیقی، هنرهای تجسمی، تئاتر و علم شدند.
و یک زمینه کمتر شیک – گاراژ گوردون فرنچ در منلو پارک، کالیفرنیا در اواسط دهه 1970 – محل استقرار کلوپ کامپیوتری Homebrew، یک گروه غیررسمی از علاقهمندان به الکترونیک و علاقمندان فنی بود که برای تجارت قطعات، مدارها و اطلاعات در مورد آنها گرد هم میآمدند. ساخت DIY دستگاه های محاسباتی. یکی از اعضای ثابت استیو وزنیاک بود که این مکان را محل تولد اپل 1 می داند.
وجه مشترک همه اینها این است که آنها خیلی بیشتر از نقاط ملاقات ساده بودند – به نوعی آنها زنده شدند و به نیروگاه های نوآوری تبدیل شدند. این جستوجو برای آن جرقه جادویی است که میتواند یک دارایی «مرده» را به بوتهای «زنده» برای خلاقیت تبدیل کند که در پس افزایش علاقه فعلی نهفته است.
برای درک اینکه چگونه این اتفاق میافتد، باید دنیای عجیب و غریبی را به خود یادآوری کنیم که «انتخاب فازی» نوآوری است.
بازبینی قسمت جلویی فازی
طبیعتاً مشخص نیست که منظره اینجا واقعاً شامل چه چیزی می شود – پیمایش در آن مانند گذر از میان مه غلیظ است در حالی که سعی می کنید در جهتی که فکر می کنید درست است به جلو حرکت کنید. ما با برخورد به چیزها، عقب نشینی، دور زدن راه خود پیشرفت می کنیم – اساساً راه خود را احساس می کنیم. نقشه ها در شرایطی که کاملاً مطمئن نیستیم به کجا می رویم کاربرد چندانی ندارند. استراتژی تمایل دارد به فرآیندی برای بررسی و یادگیری تبدیل شود.
این منظره ای است که برای بسیاری از افراد و سازمان ها آشناست. هنگامی که یک هنرمند برای اولین بار شروع به کار با مواد می کند، اغلب یک دوره طولانی کاوش در مسئله وجود دارد، دوره ای که در آن “جهت گیری کشف” یک مهارت مهم است. برداشتن و بازی با اشیاء، طراحی و ترسیم پیش نویس، دودل کردن، همگی راهبردهای اکتشافی هستند. نوازندگان جاز که در اطراف مجموعه ای از آکوردها بداهه نوازی می کنند، کاری مشابه انجام می دهند، با پرتاب کردن عبارات و بررسی اینکه آیا آنها کار می کنند یا نه، کار مشابهی انجام می دهند. بازیگران و کارگردانان نسخههای مختلف شخصیتها و نقشهای متقابل را بررسی میکنند، به دنبال چیزی فراتر از کلمات روی صفحه هستند، و به دنبال راهی برای زنده کردن آنها هستند.
کارآفرینان به ندرت با “نسخه قطعی” سرمایه گذاری جدید خود شروع می کنند. آنها ممکن است دید وسیعی داشته باشند، حس جهتگیری داشته باشند، اما پیشرفت آنها به سمت آن عبارت است از جستجو و یادگیری، امتحان کردن چیزهای مختلف، یادگیری از طریق شکست و بازخورد و چرخش حول ایده اصلی تا زمانی که به راهحل خود برسند.
و سازمان های تاسیس شده تا حدی در حالت “فازی” عمل می کنند. در حالی که جریان اصلی نوآوری آنها را می توان در طول مسیرهای راهبردی روشن به روز کرد و به طور تدریجی بهبود داد، یافتن راه حل های اساسی، محصولات و خدمات موفق نیاز به رویکردهایی دارد که امکان آزمایش، شکست و یادگیری سریع را فراهم می کند.
اشیاء مرزی، عوامل و فضاها
اینجاست که نمونهسازی وارد میشود . به ارائه تمرکز برای چنین آزمایشهایی در زمینه آنها کمک میکند. نمونههای اولیه «اشیاء مرزی» را ایجاد میکنند، چیزی که افراد و دیدگاههای دیگر میتوانند پیرامون آن جمع شوند، وسیلهای برای به اشتراک گذاشتن بینش در ابعاد مشکل و همچنین راهحلها. آنها به ما پلهای در فرآیندهای فکری ما پیشنهاد میکنند، ایدهها را به اندازهای واقعی میسازند که بتوانیم آنها را ببینیم و با آنها بازی کنیم، اما بدون تأثیر قفلی ناشی از تلاش برای عملی کردن راهحلها – ما هنوز هم میتوانیم نظرمان را تغییر دهیم.
نمونههای اولیه میتوانند اشکال مختلفی داشته باشند – مدلهای فیزیکی، طرحها، شبیهسازیها، حتی داستانهایی که میتوانند اقتباس و بازگو شوند. ویژگی کلیدی آنها این است که آنها رابطی را ارائه می دهند که ذینفعان مختلف می توانند پیرامون آن کاوش کنند و مشارکت کنند – آنها ایجاد مشترک را امکان پذیر می کنند .
نمونه های اولیه به تنهایی کافی نیستند – برای کار موثر با آنها ما همچنین به عوامل مرزی نیاز داریم – کسی که افراد مرتبط را دور هم جمع کند و آنها را قادر به گفتگوهای مفید کند. نقش آنها مدتهاست که در نوآوری مهم شناخته شده است – برای مثال، رونالد برت، جامعهشناس، نظریهای زیبا در مورد نقش کارگزاران در ایجاد پل بین شبکهها ارائه کرد. آنها “آیندهای مرزی” هستند – می توانند در شبکه های مختلف کار کنند، اما همچنین می توانند ارتباط را ببینند و بین آنها ارتباط برقرار کنند. او به آنها برچسب نسبتاً عجیب «حفرههای ساختاری» داد – اما با وجود این برچسب نام عجیب، اهمیت آنها در نوآوری همچنان آشکار میشود. از کار پیشگام تام آلن در مورد “دروازه بانان فناوری”در طول برنامه فرود ماه ناسا برای استفاده گسترده پروکتر و گمبل از “کارآفرینان فناوری” به عنوان بخشی از چارچوب “اتصال و توسعه” آنها، آنها محور اصلی نوآوری باز موثر هستند. و یک صنعت رشد کامل از مشاوره ها و پلتفرم ها با هدف ارائه خدمات پل زدن و واسطه گری وجود دارد.
کارآفرینان موفق این کار را انجام می دهند – یک مهارت کلیدی در این است که بتوانند دیگران را با دیدگاه خود آلوده کنند و سپس آنها را وادار به مشارکت در کاوش و بیان مشترک کنند. و – به سالنهای قرن هجدهم ما – راز صرفاً دعوت از مهمانان و صرف نوشیدنیها نبود. این در یافتن راههایی برای گرد هم آوردن افراد، عمل کردن مانند دلال ازدواج برای ذهنهای خلاق بود و باعث ایجاد مکالمات نوآورانه میشود.
که ما را به فضاهای مرزی برمی گرداند – همه اینها کجا اتفاق می افتد؟ و آیا میتوانیم فضاهایی ایجاد کنیم که به طور فعال نوآوری را تحریک و امکانپذیر کند؟ تحقیقات NESTA در بریتانیا نشان میدهد که این بسیار بیشتر از یک فضای فیزیکی ساده است – درست مانند یک تئاتر که میتوانیم صحنه اصلی را فراهم کنیم، اما ترتیبات خاص مناظر، نور، خواص و مهمتر از همه بازیگران و کارگردانان است که به آن جان میبخشد. . مجموعه ای از تجربیات رو به رشد در مورد پیکربندی فضاهای مرزی وجود دارد – به عنوان مثال از نظر محیط های فیزیکی با هدف افزایش برخوردهای خلاقانه (به مرکز تحقیقات و نوآوری BMW در مونیخ یا استودیوهای Emeryville Pixar فکر کنید ). شتاب دهنده های نوآوریشکوفا شدن نه تنها به دلیل تجهیزات و امکاناتی که در دسترس کاربران است، بلکه به دلیل شبکهسازی و راهنماییهایی که در جامعهای خلاقانه انجام میشود.
بخشی از داستان در دیدن فضاهای مرزی به عنوان نمونه های اولیه در خود است – مکان هایی که می توانیم در مورد رویکرد بیشتر بیاموزیم. یک مطالعه اخیر توسط دانشگاه کمبریج به دروس ارائه شده توسط Joseph نگاه کرده است– یک آزمایشگاه نوآوری در مرکز شهر نورمبورگ (کامل با کافه که در آن ایدههای جدید برای نوشیدنیها نمونه اولیه است!). جوزف که بهعنوان سرمایهگذاری مشترک با دانشگاه محلی و مؤسسه Fraunhofer در نزدیکی آن اداره میشود، نزدیک به دو سال است که در حال اجرا است و در طی آن انواع «جهانهای موضوعی» مورد بررسی قرار گرفتهاند – به عنوان مثال، «زندگی هوشمند»، تحرک، سلامت شخصی و روش. هر موضوع-جهان شامل ترکیبی از نمونه های اولیه فیزیکی و مجازی، کارگاه ها، سمینارها و فضاها برای پشتیبانی از مکالمات غیررسمی است. کمی شبیه یک موزه یا گالری هنری با نمایشگاه های مختلف در طول سال است. یک عنصر کلیدی تلاش برای ایجاد پل بین دنیاهای مختلف است – برای گرد هم آوردن خریداران صبح شنبه، دانش آموزان روز هفته، کارشناسان شرکت، دانشجویان، محققان و کارآفرینان،
یکی دیگر از قطعات مهم پازل، نقش فضاهای مجازی است که در آن می توان ایده ها را بررسی و بازی کرد. به طور فزایندهای شاهد پلتفرمهایی هستیم که نه فقط بهعنوان نرمافزاری برای پشتیبانی از طرحهای پیشنهادی، بلکه مکانهایی که جوامع میتوانند در آن ایجاد شوند و با هم تعامل داشته باشند و نوآوری در آنها ظهور کند. (لینوکس و بسیاری دیگر را به عنوان نمونه هایی از چنین جوامع خلاق آنلاین در نظر بگیرید). یک مزیت کلیدی در چنین پلتفرمهایی دسترسی آنهاست – امکان باز کردن مکالمات و ایجاد مشارکت با یک جامعه واقعاً متنوع و از نظر جغرافیایی بسیار دور است. آنها از بسیاری جهات نسخه بیست و یکمی از کافی شاپ های قدیمی آکسفورد را ارائه می دهند – تنها نقطه ضعف آن این است که قهوه مجازی چندان فریبنده به نظر نمی رسد!
بدون نظر