خارج از چارچوب فکر نکنید. فکر کنید که جعبه ای وجود ندارد.
شما هرگز بهترین ایده ها را پیدا نمی کنید مگر اینکه تشخیص دهید هیچ جعبه ای وجود ندارد.
در هسته خود، نوآوری در مورد حل مشکلات دشوار است. و همواره توصیهای که تیمها هنگام یافتن راهحلهای نوآورانه برای چالشهای جدید دریافت میکنند این است که «خارج از چارچوب فکر کنند» – تا آنجا که خود این عبارت به یک شعار در سراسر دنیای تجارت تبدیل شده است.
بر اساس مقاله روانشناسی تودی با عنوان «تفکر بیرون از جعبه: یک ایده نادرست»، این مفهوم از کار روانشناس جی پی گیلفورد، که در اوایل دهه 1970، یکی از اولین محققان دانشگاهی بود که مطالعه خلاقیت را انجام داد، سرچشمه گرفت. نویسنده مقاله، کارشناس خلاقیت و نوآوری، درو بوید ، می نویسد:
یکی از معروف ترین مطالعات گیلفورد، پازل نه نقطه ای بود. او افراد تحقیق را به چالش کشید تا تمام 9 نقطه را فقط با استفاده از چهار خط مستقیم بدون برداشتن مداد از صفحه به هم متصل کنند. امروزه بسیاری از مردم با این معما و راه حل آن آشنا هستند. با این حال، در دهه 1970، تعداد بسیار کمی از وجود آن آگاه بودند، حتی اگر تقریباً یک قرن بود که وجود داشت.
«اگر سعی کردهاید این معما را حل کنید، میتوانید تأیید کنید که اولین تلاشهای شما معمولاً شامل ترسیم خطوط درون مربع خیالی است. با این حال، راه حل صحیح مستلزم ترسیم خطوطی است که فراتر از ناحیه تعریف شده توسط نقاط است.
«در مراحل اول، همه شرکتکنندگان در مطالعه اصلی گیلفورد با محدود کردن راهحلهای ممکن به راهحلهای موجود در میدان خیالی (حتی کسانی که در نهایت معما را حل کردند) تفکر خود را سانسور کردند. با وجود اینکه به آنها دستور داده نشده بود که خود را از فکر کردن به چنین راه حلی باز دارند، اما نتوانستند فضای سفید را فراتر از مرزهای میدان “ببینند”. فقط 20 درصد موفق شدند از حبس توهم خارج شوند و خطوط خود را در فضای سفید اطراف نقاط ادامه دهند.
در طول دهه 1970 و تا دهه 1980، پازل نه نقطه ای (شما می توانید تاریخچه مختصری را در اینجا بیابید ) و عبارت “خارج از جعبه فکر کنید” به استعاره های پرکاربرد تبدیل شدند و همانطور که بوید می گوید “مانند آتش سوزی” در تجارت گسترش یافت. روانشناسی، هنرهای خلاق و محافل بی شمار دیگر.
حتی امروزه، پس از گذشت تمام این دهه ها، استعاره همچنان نقطه شروعی منطقی برای افراد و تیم هایی است که به دنبال ایده های جدید هستند. اما مشکل اینجاست: اینطور نیست. چرا؟ زیرا یک تله ذهنی ناخواسته و خود محدود کننده ایجاد می کند که از دیدن آنچه واقعاً ممکن است جلوگیری می کند.
یک فرضیه جدید و انتقادی ایجاد کنید
یکی از مشاهدات تحقیقات گیلفورد این است که افراد شرایط مرزی را برای تفکر خود اعمال می کنند که در عین اینکه کاملا واقعی به نظر می رسند، در واقع وجود ندارند. به عنوان مثال، شرکت کنندگان در مطالعه خود با استفاده از پازل نه نقطه ای، فرض کردند که نقاط روی کاغذ نشان دهنده جعبه ای است که در آن باید تلاش کنند و مشکل را حل کنند. اما اینطور نبود. آنها فقط آن را چنین فرض کردند.
مشکل برخورد با هر چالشی با طرز فکر «فکر کردن خارج از چارچوب» این باور است که حتی یک جعبه برای شروع وجود دارد. در حالی که به ظاهر بی ضرر است، چنین فرضی یک شرط مرزی خطرناک است، و نقطه مرجعی را ایجاد می کند که احتمالاتی را محدود می کند که در غیر این صورت ممکن است در نظر بگیرید.
به عنوان مثال، سه نفر در ماشینی هستند که از شهر نیویورک به میامی می روند. سریع ترین راه برای رسیدن به آنجا چیست؟ اکثر مردم به سادگی سعی می کنند کارآمدترین مسیر را ترسیم کنند. برخی دیگر با سنجش عواملی مانند ترافیک، زمان روز و توقف های استراحت، قدمی فراتر می گذارند. و برخی دیگر طرحی را برای چرخاندن رانندگان طراحی میکنند تا بتوانند توقفها را محدود کنند و تمام شب رانندگی کنند.
همه ممکن است ایده های خوبی باشند، اما نقطه شروع – این واقعیت که آنها در ماشین هستند – آنها را با ایجاد یک فرض محدود می کند. ماشین یک جعبه ناخواسته است: سریعترین راه برای رسیدن به میامی این است که تا فرودگاه رانندگی کنید و سوار هواپیما شوید.
برای توسعه بهترین ایده ها، یک فرضیه جدید انتقادی ایجاد کنید: هیچ جعبه ای وجود ندارد.
تشخیص شرایط مرزی یک انتخاب است
چه متوجه شوید یا نه، جعبه هایی در اطراف شما وجود دارد. به شما آموزش داده شده است که چه چیزی ممکن است – و چه چیزی ممکن نیست. همچنین آموختهاید که برای امتحان کردن چیزی کاملاً جدید و متفاوت، خطرات و اغلب پیامدهایی وجود دارد. و وقتی به آن فکر می کنید، از سنین پایین شروع شد. به احتمال زیاد، یکی از اولین چیزهایی که در کودکی به شما آموزش داده شد، رنگ آمیزی درون خطوط بود. با این حال این فقط یک جعبه دیگر بود. اگر به حال خود رها می شد، تقریباً مطمئناً انتخاب متفاوتی می کردید – و با خوشحالی سراسر صفحه را رنگ آمیزی می کردید.
بنابراین بیایید بگوییم که شما این ایده دیوانه کننده جدید را دارید، اما متقاعد شده اید که رئیستان آن را دنبال نمی کند. (به هر حال، او عملاً از آخرین ایده شما متنفر بود.) به جای اینکه اجازه دهید بازخورد قبلی او شما را متوقف کند، شرایط مرزی مصنوعی را که روی خود قرار داده اید را بشناسید – و در عوض آن را انتخاب کنید. این دقیقا همان طرز فکری است که برای حل مشکلات دشوار به آن نیاز دارید.
جعبه خود را آتش بزنید
نوعی تفکر خلاق که منجر به نوآوری جدی می شود، نیازمند نزدیک شدن به چالش ها بدون هیچ جعبه ای است. و در حالی که ممکن است همه چیز خوب و خوب به نظر برسد، سؤال این است که چگونه میتوان از جعبه فراتر رفت، به خصوص وقتی که در طول زمان تقویت شده باشد، اگر در آن پخته نشده باشد؟
پیشنهاد من: جعبه خود را آتش بزنید. به این ترتیب، مجبور می شوید یک انتخاب کنید: سوخته یا خارج شوید. غریزه بقای انسان فوق العاده قدرتمند است و پاسخ “جنگ یا گریز” شما را از جعبه خارج می کند. (ناگفته نماند که اکنون جعبه را نیز از بین برده اید.)
یک راه مطمئن برای آتش زدن جعبه خود این است که از شر برنامه های پشتیبان خود خلاص شوید. به این ترتیب موفقیت تنها گزینه است.
جیم کالینز ، محقق مشهور تجارت و نویسنده یا نویسنده کتابهای نمادین و پرفروش به عنوان خوب تا عالی ، اخیراً چنین داستانی را در « نمایش تیم فریس » بازگو کرده است.
کالینز در فکر ترک شغل خود در استنفورد بود تا خودش به تحقیق و نوشتن کتاب جدید برود. او نزد ایرو گروسبک ، یکی از مربیانش در دانشگاه رفت و از او پرسید: «آیا فکر میکنی باید آنقدر سرمایه در اینجا در استنفورد زنده نگه دارم که اگر این کار درست نشد، بتوانم برگردم؟»
گروسبک پاسخ داد: “اگر شما گزینه بازگشت را داشته باشید، رفتار شما را تغییر خواهد داد. شما در حال انجام یک بازی با شانس کم هستید، به این معنی که باید همه چیز را صد در صد، گلوله توپ کامل قرار دهید، از آن صخره خارج شوید. در غیر این صورت، چیزی را در رزرو نگه خواهید داشت. وقتی واقعاً ترسناک شود، عقب نشینی خواهید کرد. گزینه به نفع شما نیست.»
وقتی کالینز پاسخ داد: «فکر میکردم گزینهها همیشه ارزش مثبت دارند»، گروسبک هشدار داد: «نه. نه در مسیر خلاقانه.»
در مسیر خلاقانه ای مانند نوآوری، آتش زدن جعبه خود توانایی شما را برای عقب نشینی زمانی که همه چیز ترسناک می شود را کاهش می دهد. همانطور که کالینز آن را به فریس توضیح داد، “سپس، زمانی که تصمیم می گیرید، اینطور می گویید: “چگونه می خواهیم ماشین را در پرش تلما و لوئیس به طرف دیگر برسانیم؟” هیچ بند پشتی وجود ندارد. باید بسازی.»
پس آیا شما فردی هستید که مدام سعی می کنید خارج از چارچوب فکر کنید؟ در این مرحله، من خودم را روشن کردم: نکن. یک فرضیه جدید و انتقادی ایجاد کنید. جعبه ای وجود ندارد. به خودتان بگویید این یک انتخاب است. یا یک بار برای همیشه جعبه خود را آتش بزنید.
بدون نظر