شرکت ها شر نیستند. آنها نمی توانند باشند. آنها چیزی بیش از ساختارهای قانونی نیستند که آنها را قادر می سازد سرمایه جمع کنند، تجارت کنند و مسئولیت سهامداران را محدود کنند. وقتی شرکت‌ها کارهایی را انجام می‌دهند که به نظر شیطانی می‌آیند، معمولاً نتیجه بدرفتاری نوآوری همراه با تصمیم‌گیری بد است. ایجاد ارزش‌های شفاف شرکتی، جدی گرفتن و به کارگیری آنها، راه طولانی را در جهت جلوگیری از رسوایی‌هایی که اخیراً فولکس‌واگن را تکان داده، لمان برادرز را سقوط داده و منجر به نشت نفت Deepwater Horizon بریتیش پترولیوم شده است، می‌کند.

یک سناریوی تخیلی

برای درک اینکه چگونه نوآوری از بین رفته و بد می تواند منجر به رفتارهای به ظاهر شیطانی شرکت ها شود، اجازه دهید سناریویی را در یک شرکت خودروسازی ساختگی تصور کنیم که در آن مرد خوبی به نام جیم یک مهندس نرم افزار با استعداد است. (توجه: در حالی که این داستان به وضوح الهام گرفته شده است که یک رویداد واقعی است، خود داستان واقعاً ساختگی است.)

یک روز، مدیر جیم به او وظیفه می‌دهد تا نرم‌افزار موتور دیزلی جدیدی را که شرکت توسعه داده است، برنامه‌نویسی کند. به ویژه، آنها به جیم نیاز دارند تا سطوح انتشار اکسید نیتروژن (NOx) را که بالاتر از حد مجاز برای اتحادیه اروپا و ایالات متحده است کاهش دهد.

جیم نرم‌افزار را تغییر می‌دهد و نتایج را بارها و بارها آزمایش می‌کند، اما فقط می‌تواند پیشرفت‌های کوچکی در NOx ایجاد کند، مگر اینکه به موتورها اجازه دهد دی اکسید کربن بیشتری از حد مجاز خارج کنند یا عملکرد موتور را به شدت کاهش دهد. او می داند که کار زیادی نمی تواند انجام دهد. موتورهای دیزلی ذاتاً کثیف هستند، به ویژه در مورد انتشار NOx. او معتقد است که منطقی تر است که دیزلی ها را با هم کنار بگذاریم و با موتورهای بنزینی (بنزینی) کار کنیم یا به سمت فناوری های جدید مانند خودروهای الکتریکی و سلول سوختی برویم. با این حال، شرکت او، مانند تمام شرکت های خودروسازی اروپایی، سرمایه گذاری قابل توجهی بر روی دیزل انجام داده است.

بنابراین، جیم چه کاری می تواند انجام دهد؟ برای پی بردن به این موضوع، باید به برخی اطلاعات پس زمینه نگاه کنیم.

اولاً، تحقیقات نشان داده است که افراد بسیار خلاق نسبت به دیگران کمتر صادق هستند . این به این دلیل نیست که آنها عمداً نادرست هستند. ذهن خلاق آنها در هر موقعیتی طیف وسیع تری از ایده ها را نسبت به ذهن های کمتر خلاق ارائه می دهد و خلاقیت آنها آنها را قادر می سازد رفتار را به گونه ای مشروع جلوه دهند که دیگران انجام نمی دهند. جیم پسر خلاقی است، به همین دلیل رئیسش این وظیفه را به او داد. او همچنین معتقد است که یک مرد صادق است.

ثانیاً، مانند بسیاری از شرکت‌ها، کارفرمای جیم به موفقیت، به‌ویژه در پروژه‌های مهم، پاداش می‌دهد و نسبت به شکست اشتیاق کمتری دارد – به مراتب کمتر مشتاق است. جیم می‌داند که اگر در پروژه‌اش شکست بخورد، دچار مشکل نمی‌شود. اما او احتمالاً ارتقای مدیر بخش را که انتظارش را داشت، دریافت نخواهد کرد. از طرف دیگر، اگر او موفق شود، پاداش خوبی دریافت می کند، موفقیت او توسط مدیریت ارشد مورد توجه قرار می گیرد و ارتقاء آن تقریباً تضمین می شود. مطمئنا، جیم و بسیاری از «مدیران نوآوری» شرکت، همه می‌دانند که باید شکست را جشن گرفت. اما همه آنها به شدت ترجیح می دهند موفقیت را جشن بگیرند.

ثالثاً، سیستم اروپایی برای اندازه گیری مصرف سوخت خودرو و آلاینده ها شوخی است که هیچ کس به آن نمی خندد . تولیدکنندگان خودرو تقریباً بر روی روش آزمایش کنترل دارند که شباهت کمی به استفاده واقعی از جاده دارد. نتیجه این است که ارقام “رسمی” برای خودروها اکنون 40٪ (به طور متوسط) بهتر از زندگی واقعی در نظر گرفته می شود. به عبارت دیگر، هیچ‌کس این ارقام را جدی نمی‌گیرد و هیچ‌کس با سیستم آزمون با هیچ احترامی برخورد نمی‌کند. احتمالاً به همین دلیل است که آمریکایی ها به رفتار نادرست فولکس واگن پی بردند. در اروپا، تقلب در سیستم تقریباً عادی است.

بنابراین، جیم می تواند به رئیس خود برود و توضیح دهد که اهداف پروژه، حداقل نه در کوتاه مدت و نه با موتورهای دیزل امکان پذیر نیست. رئیس او احتمالاً این نتیجه را زیر سؤال می برد، آن را با ناامیدی می پذیرد و چالش را به شخص دیگری واگذار می کند. جیم احتمالاً ترفیع را دریافت نخواهد کرد. احتمالاً شخص دیگری این کار را انجام می دهد، به خصوص اگر بتواند مشکل را از طریق صادقانه یا غیره حل کند.

اشکالی ندارد – همه این کار را انجام می دهند

از طرف دیگر، چون جیم پسر خلاقی است، ممکن است به این فکر کند که می‌تواند نرم‌افزار را برای شناسایی موقعیت‌های آزمایش آزمایشگاهی برنامه‌ریزی کند و در صورت انجام، سطوح عملکرد موتور را در این سناریوها پایین بیاورد. نتیجه کاهش CO2 خواهد بودو انتشار NOx هم او و هم شرکتش اگر در زندگی واقعی نبود، در آزمایشگاه به اهداف خود می رسیدند. جیم می داند که این کاملا صادقانه نیست. اما او از نظر اخلاقی در این مورد احساس خوبی دارد، زیرا همه خودروسازان خودروهای خود را طوری طراحی می‌کنند که در سناریوهای آزمایشی نسبت به زندگی واقعی، آلودگی بسیار کمتری داشته باشند. مثل این است که در یک عصر جمعه در بزرگراه از بروکسل به آنتورپ باشید. حد مجاز سرعت 120 کیلومتر در ساعت است، اما اکثر مردم با سرعت 140 یا بیشتر در حال مسابقه هستند تا زمانی که به یک دوربین سرعت در بزرگراه نزدیک شوند که نزدیک وارلوس است. سپس همه برای چند صد متر سرعت خود را به 110 کاهش می دهند و دوباره سرعت خود را افزایش می دهند. همشون دارن تقلب میکنن همه آنها قانون را زیر پا می گذارند، اما از آنجایی که همه این کار را می کنند، هیچ کس اهمیتی نمی دهد.

البته تفاوت این است که انتشار NOx از خودروها یک عامل موثر در گرم شدن کره زمین، هوای بد و مشکلات تنفسی است. متأسفانه، هر بار که صبح با دوچرخه از جلوی مدرسه ای در روستا می گذرم، این موضوع به من یادآوری می شود. هوا به طرز شگفت انگیزی تازه است تا اینکه به مدرسه ای نزدیک می شوم و ناگهان طعم و بوی شهر می دهد به لطف ماشین های موتور دیزلی والدین که در ورودی مدرسه در حال حرکت هستند در حالی که بچه ها بیرون می روند. اما من پرت می شوم.

جیم بی صداقت نیست. او مهندسی است که معیارهای انتشار گازهای گلخانه ای را به عنوان اهداف دلخواه می بیند تا به عنوان عواملی در آلودگی جهانی. او حتی ممکن است با کمی مشروعیت استدلال کند که اگر مردم واقعاً به آلودگی اهمیت می‌دادند، از خرید و استفاده از اتومبیل‌های آلاینده دست می‌کشیدند و بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کردند. اما تا زمانی که مردم ماشین‌هایی با کارایی بالا با موتورهایی می‌خواهند که حداقل به آن‌ها احساس کنند که کاری برای محیط زیست انجام می‌دهند، او ممکن است سیستم را بازی کند و آنچه را که می‌خواهند به آنها بدهد. اینها همان افکاری است که جیم برای مشروعیت بخشیدن به راه حل خود استفاده می کند.

به احتمال زیاد، جیم حتی به رئیسش می‌گوید چه کار کرده است و با چشمک و تکان دادن سر، رئیس می‌گوید: «نگران نباش، همه در صنعت این کار را می‌کنند» در حالی که دستی به پشت جیم می‌زند و به او می‌گوید. کار خوبی بود جیم تقریباً می تواند مزه ترفیع، افزایش حقوق و ماشین شرکتی سطح بالاتر را بچشد.

شما چکار انجام خواهید داد؟

مسئوليت

در چنین سناریویی، ممکن است مدیریت ارشد حتی از آنچه اتفاق افتاده است آگاه نباشد، به خصوص اگر مدیران از یک پیشینه تجاری و مالی باشند تا پیشینه مهندسی. آنها ممکن است شک داشته باشند. آنها ممکن است در قلب خود بدانند که نتایج آزمایش انتشار بهتر از آن چیزی است که واقعاً باید باشد. اما آنها ممکن است ندانند که کارکنانشان تا چه اندازه سیستم را فریب داده اند. و ممکن است ترجیح دهند جزئیات نوآوری پشت اعداد انتشار خوب را ندانند.

با این وجود، مدیریت ارشد به دو دلیل مسئول است. اولاً، آنها در قبال شرکت‌های خود مسئول هستند و بنابراین باید در زمانی که افراد تحت فرمان آنها غیراخلاقی رفتار می‌کنند و احتمالاً قانون را به نام شرکت‌هایشان زیر پا می‌گذارند، مسئولیت داشته باشند. ثانیاً، افراد بالادست ارزش‌های شرکت را تعیین می‌کنند و این ارزش‌ها باید شامل مواردی مانند رفتار اخلاقی باشد.

اخلاق

مطمئناً اکثر مدیران ارشد ادعا خواهند کرد که بر اساس بالاترین استانداردهای اخلاقی، اخلاقی و قانونی عمل می کنند. اما آیا آنها واقعاً؟ گفتن این یک چیز است. این کاملاً چیز دیگری است که مطمئن شوید این واقعاً درست است. در مورد جیم، اگر او بداند که سال‌ها است که شرکت او و هر شرکت خودروسازی دیگری در حال تقلب در تست‌های آلایندگی است و این رفتار نه تنها توسط مدیریت ارشد شرکتش، بلکه توسط نهادهای حاکم کشورش و اروپا قابل قبول است، نمی‌تواند ببینید چرا رفتار او بدتر از تجارت معمول در صنعت خودرو بود.

اکسون والدز

بیایید برای مدتی صنعت دیگری را انتخاب کنیم. صنعت نفت همواره ادعا کرده است که ایمنی در اولویت است. با این وجود، در مارس 1989، اکسون والدز به صخره‌های مرجانی پرنس ویلیام ساند گیر کرد و باعث شد که بدترین بلایای زیست‌محیطی ساخته دست بشر در تاریخ باشد. تحقیقات به دست آمده نشان داد که انواع اقدامات احتیاطی ایمنی برای صرفه جویی در هزینه یا به این دلیل که مردم به سادگی نمی توانند اذیت شوند نادیده گرفته شده است.

پس از این فاجعه، اکسون واقعاً شروع به جدی گرفتن ایمنی کرد تا حدی که طبق گفته استیو کول در کتابش، امپراتوری خصوصی – ExxonMobile and American Power ، اجباری به نظر می رسید . من هم به تجربه این را می دانم. پدرم از روزی که از دانشگاه فارغ التحصیل شد تا روزی که بازنشسته شد در اکسون موبیل کار می کرد. او همیشه مردی محتاط بود، اما پس از فاجعه والدز، پدر ظاهراً حتی در خانه و همچنین احتمالاً در دفتر، نگرانی بیشتری نسبت به امنیت داشت. (من در بانکوک زندگی می کردم و او در آن زمان در نیوجرسی بود، بنابراین من این را بیشتر از گزارش اعضای خانواده و ملاقات های گاه به گاه می دانم.)

اگر ExxonMobile در سال 1989 ایمنی را تا این حد جدی می گرفت، والدز تقریباً به یقین دچار حادثه ای نمی شد که منجر به نشت نفت شد.

ارزش های

چه کاری می توانید انجام دهید تا اطمینان حاصل کنید که شرکت شما به شرکت بعدی تبدیل نمی شود که به عنوان شخصیت شیطانی شناخته می شود؟ ساده: ارزش های شرکتی را جدی بگیرید، به خصوص وقتی نوبت به ارزیابی نوآوری ها می رسد. و اگر ارزش‌های شرکتی مشخص نیستند، باید فوراً روشن شوند.

اگر ارزش‌هایی مانند رفتار اخلاقی، صداقت، ایمنی یا توجه به محیط‌زیست برای شرکت شما واقعاً مهم هستند، برخلاف خدمات مدیریت ارشد، پس این ارزش‌ها باید بر روی سنگ حک شوند. مدیریت ارشد باید با دقت به این ارزش ها پایبند باشد. آنها باید بخشی از قوانینی باشند که هر کارمند جدیدی یاد می گیرد. و آنها باید بخشی از معیارهای ارزیابی اعمال شده برای هر نوآوری، هر اقدام صرفه جویی در هزینه، هر محصول جدید و هر بهبود محصول باشند.

اگر در شرکت جیم، هر نوآوری از نظر انطباق قانونی و اخلاقی ارزیابی می‌شد، نوآوری تقلب در تست انتشار او بلافاصله رد می‌شد. در واقع، جیم بهتر از این که چنین چیزی را پیشنهاد کند می دانست.

به همین ترتیب، اگر اکسون (همانطور که در آن زمان بود) ایمنی را در سال 1989 به همان اندازه که بعدا جدی گرفت، جدی می گرفت، تقریباً مطمئناً نفتکش سقوط نمی کرد و آلاسکا مکان تمیزتری خواهد بود.

گفتن آسانتر از انجام

البته گفتن همه اینها راحت تر از انجام دادن است. در مورد جیم، این فقط شرکت او نیست، بلکه کل صنعت است که با آلایندگی خودروها صادق نیست. اگر یکی از شرکت‌ها تصمیم بگیرد که در مورد آلایندگی‌ها صادقانه رفتار کند، باید بپذیرد که میزان انتشار مصرف سوخت رسمی آن‌ها نسبتاً بیشتر از رقبایشان است. اینجا در اروپا، به این معنی است که خودروهای آنها نسبت به قبل در محدوده مالیاتی بالاتری قرار خواهند گرفت و این به فروش آنها لطمه خواهد زد. علاوه بر این، آمار مصرف سوخت منتشر شده بدتر از خودروهای رقیب خواهد بود. افرادی که تصمیمات خرید را بر اساس این اطلاعات قرار می دهند، احتمالاً محصول رقیب را انتخاب می کنند. صداقت و صداقت به جای کمک به فروش بهتر خودروهایشان، احتمالاً به فروش آسیب می رساند.

با این حال، گزینه دیگری وجود دارد. بیشتر نوآوری کنید بپذیرید که موتورهای دیزلی همیشه کثیف خواهند بود و دوباره به موتورهای بنزینی، خودروهای الکتریکی (تسلا نشان می دهد که می توان خودروهای الکتریکی مطلوبی تولید کرد)، سلول های سوختی و سایر فناوری ها را نگاه کنید. با این حال، آسان نخواهد بود. نوآوری واقعی هرگز وجود ندارد، به خصوص اگر شما تنها بازیگر صادق در یک بازار کمتر صادق باشید. بازاری که در آن صادق بودن می‌تواند میلیاردها هزینه فروش برای شما به همراه داشته باشد و منجر به از دست دادن شغل ده‌ها هزار نفر از کارکنان شما شود (اگر نتوانید به همان اندازه ماشین بفروشید، نه نیاز دارید و نه می‌توانید از پس نیروی کار بزرگ خود برآیید).

نکته مثبت این است که وقتی شرکت‌ها خراب می‌شوند، صنعت، قانون‌گذاران و مردم را مجبور می‌کند به موقعیت‌هایی توجه کنند که به آنها اجازه می‌دهد خراب کنند و تغییراتی ایجاد کنند. شاید واقعاً امیدواریم که رفتار نادرست فولکس‌واگن دولت‌ها را تشویق کند تا آزمایش‌های زیست‌محیطی واقع‌بینانه‌تری برای وسایل نقلیه انجام دهند و با انجام این کار، از چنین تقلب در آینده جلوگیری کند.

وقتی شرکت ها خراب می شوند

وقتی شرکت ها خراب می شوند، به این دلیل نیست که آنها شرور هستند. این معمولاً حتی به این دلیل نیست که مدیران ارشد شرور هستند. در عوض، ناگزیر نتیجه نوآوری یا کاهش هزینه ها (که اغلب نوعی نوآوری است) بد شد. اگر مدیریت ارشد در مورد ارزش‌های شرکت جدی است، هر نوآوری باید در برابر آن ارزش‌ها ارزیابی شود و زمانی که نوآوری با این ارزش‌ها مطابقت ندارد، باید به هیئت طراحی بازگردانده شود یا کاملاً رد شود.

خلاقیت اغلب شامل زیر پا گذاشتن قوانین است و این همان چیزی است که باید باشد. با این حال، ایده های خلاقانه ای که قوانین اخلاقی را زیر پا می گذارند، باید اصلاح شوند تا اخلاقی شوند. داشتن ایده تقلب در روش های آزمایش انتشار، مطلقاً هیچ اشکالی ندارد. بازی کردن ایده اشکالی ندارد. با این حال، در مقطعی قبل از اینکه این ایده به یک پیشنهاد جدی تبدیل شود، کسی باید بگوید: “البته ما نمی‌توانیم فرآیند تست آلایندگی را تقلب کنیم. اما مفهوم متفاوت عملکرد و انتشار بسته به شرایط جالب است. چگونه می‌توانیم آن را در مورد استفاده کنیم. رانندگی در جاده؟” و اگر پاسخ این است که “ما نمی توانیم.” سپس این ایده باید از بین برود.

بنابراین، ادامه دهید، زمانی که خلاق هستید، ناصادق، غیراخلاقی و غیراخلاقی باشید، اما وقتی آن ایده های خلاقانه را به نوآوری تبدیل می کنید، بی عیب و نقص صادق، اخلاقی و اخلاقی باشید.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *