با این حال، این بدان معنا نیست که هنگام تلاش برای موفقیت در مدیریت نوآوری، روشهایی وجود نخواهد داشت که نسبت به سایرین مؤثرتر باشند.
ما شش عامل کلیدی برای نوآوری موفق را فهرست کردهایم که فکر میکنیم برای اکثر کسبوکارها ارزش در نظر گرفتن دارند.
6 عامل موفقیت
1. بهبود مستمر
2. خلق ارزش
3. مدل استارتاپ ناب
4. تخصیص منابع
5. فرهنگ شرکت
6. تمرکز
مدیریت نوآوری به عنوان یک اصطلاح، به یک فرآیند یادگیری سیستماتیک اشاره دارد که مشتاق ایجاد، شناسایی، اصلاح و اجرای ایدههای ارزشآفرین جدید – برای رسیدگی به چالشهای درک شده و بهرهبرداری از فرصتهایی است که در آینده افزایش یافته یا در شرف افزایش هستند.
به عبارت دیگر، صرفاً به معنای داشتن یک رویکرد سیستماتیک برای بهبود مداوم سازمان در بلندمدت است. بهبود مستمر در نهایت فقط یک فرآیند یادگیری مداوم است که هدف آن پیشبرد کسب و کار شماست، درست مانند مدیریت نوآوری. هرگز از یادگیری و استفاده از دانش کسب شده دست نکشید، بخش مهمی در موفقیت در آن است.
اگر به توضیحات جامع تری علاقه مند هستید، می توانید اطلاعات بیشتری در مورد مدیریت نوآوری در اینجا بخوانید .
چرا مهم است؟
نه برای اشاره به بدیهیات، اما هر کسب و کاری نیاز به تکامل و نوآوری دارد تا بتواند رشد کند و با اقتصاد به سرعت در حال تغییر ما همگام شود.
رقابت کلیدی است و اگر نتوانیم تهدیدات بازار و فرصتهای جدید را درک کنیم (و نسبت به آن واکنش نشان دهیم، کسبوکار ما خیلی سریعتر از قبل دچار مشکل میشود.
بنابراین، بدون اینکه بیشتر منتظر بمانید، بیایید نگاهی دقیقتر به عوامل کلیدی موفقیت خود برای مدیریت نوآوری بیندازیم.
عوامل کلیدی موفقیت برای مدیریت نوآوری
1. بهبود مستمر
آیا تا به حال بر مهارتی بدون برنامه ریزی منظم و ساعت ها تمرین مسلط شده اید؟
موفقیت در مدیریت نوآوری به بهبود مستمر هم به عنوان یک شرکت و هم در سطح شخصی بستگی دارد . برای اینکه بتوانید رقابت کنید و پیشرفت دلخواه را با موفقیت انجام دهید، باید بهتر از دیروز باشید.
سوال این است: از کجا شروع کنیم؟
خوشبختانه، بهبود مستمر لزوماً دشوار نیست. مانند هر پروژه دیگری، با ارزیابی وضعیت فعلی خود و اینکه در کدام زمینه ها مایل به بهبود هستید، شروع کنید.
در مرحله بعد، یک هدف روشن تعیین کنید و برنامه ای بسازید که به شما کمک کند به سمت راست حرکت کنید. مهارت های خود را با جمع آوری تجربیات مرتبط توسعه دهید، انتظارات و استانداردهای روشنی تعیین کنید و به نتایج قابل اندازه گیری نگاه کنید. شما همچنین باید مطمئن شوید که استراتژی خود را با رشد بهبود می بخشید.
به خاطر داشته باشید که بهبود مستمر لزوماً به این معنا نیست که باید سریعتر دویدن را شروع کنید. حتی اگر شرکت شما باید بتواند سریعتر از قبل به تغییرات واکنش نشان دهد، سریع دویدن ممکن است در دراز مدت به شما آسیب برساند. در عوض، باید بتوانید هوشمندتر کار کنید .
اگر تصمیم دارید هر روز روی بهتر شدن تمرکز کنید و دائماً تمام جنبه های مربوط به نوآوری را بهبود ببخشید، در نهایت بدون شک نتایج عالی کسب خواهید کرد. این سود مرکب برای بهبود مستمر است که بیشترین اهمیت را دارد زیرا بیشترین نتایج در دراز مدت حاصل می شود. ممکن است در یک ماه پیشرفت چندانی نبینید، اما حتی 1٪ بهبود هفتگی واقعاً در یک یا دو سال تفاوت ایجاد می کند:
هم به عنوان یک شرکت و هم در سطح شخصی روی بهبود مداوم تمرکز کنید.
یکی دیگر از حوزه های مشخص تمرکز زیرساخت شما است. اگر به فیس بوک، نمونه ای عالی از یک شرکت هوشمند نگاه کنیم، می توانیم برخی از ویژگی های درجه یک را شناسایی کنیم.
فیس بوک در ساخت زیرساختی چابک موفق بوده و این توانایی را دارد که با معرفی و آزمایش ایده های جدید برای مخاطبان محدود، تغییرات سریعی را در پلتفرم خود ایجاد کند تا ببینند چه چیزی کار می کند و چه چیزی نه. این امکان توسعه سریعتر ویژگیهای جدید را فراهم میکند و تضمین میکند که کسبوکار دائماً به سمت راست حرکت میکند.
رویکرد فیس بوک به یک کسب و کار مقیاس پذیر موفقیت آمیز است زیرا به آنها اجازه می دهد با حفظ کیفیت به سرعت حرکت کنند. از طریق تست چابک، خطر انجام کارهای اشتباه کاهش می یابد در حالی که توانایی ایجاد ارزش به عنوان تابعی از زمان افزایش می یابد.
2. برای مشتریان خود ارزش ایجاد کنید
دوم، و یکی از مهمترین عوامل موفقیت برای مدیریت نوآوری، توانایی بازنگری مداوم در نحوه عملکرد برای حفظ ارزش تا حد ممکن است.
هر چیزی که تصمیم دارید روی آن تمرکز کنید، از خود و تیمتان بپرسید: « آیا این واقعا ارزش بیشتری برای مشتریان ما ایجاد میکند؟ ”
نحوه انجام آن به موقعیت بستگی دارد زیرا راه های مختلفی برای رسیدن به آن وجود دارد. با این حال، برای شما اجتناب ناپذیر است که مشتریان خود را به خوبی بشناسید تا بتوانید نیازهای آنها را بشناسید و به آنها پاسخ دهید.
اگر با خواستههای مشتریان خود آشنا نیستید و مایلید برای آن پول بپردازید، باید از جایی شروع کنید، به این معنی که ممکن است مجبور باشید تحقیقات بازار و طراحی خدمات بیشتری را در مقایسه با کسانی که بازار را میشناسند انجام دهید. دست هایشان.
اما آیا واقعاً بهترین ارزش با گوش دادن به مشتریان شما ایجاد می شود؟
لازم نیست.
تمرکز مذهبی بر انجام آنچه که مشتریان به شما می گویند لزوما بهترین راه برای رسیدن به این هدف نیست. حتی اگر مشتریان شما اولویت اصلی هستند و باید باشند، شما باید بر حفظ تعادل مناسب بین بازخورد آنها و دیدگاه خود تمرکز کنید. اگر به عنوان مثال به استیو جابز یا بیل گیتس نگاه کنیم ، هر دوی آنها به دلیل آگاهی از نیازهای مشتریان موفق شدند، اما به چشم انداز خود ایمان داشتند .
این هوشمندانه نیست که به دنبال صدها نظر مختلف بدوی. در کوتاه مدت، تکیه بر بازخورد مشتری و گوش دادن به تمام درخواستهای ممکن ممکن است باعث شود فکر کنید مشتری متمرکز هستید، اما میتواند در بلندمدت سرعت شما را کاهش دهد، زیرا مشتریان تمایل دارند بر موارد فوری و روزمره تمرکز کنند. مسائل به جای نگاه کردن به تصویر بزرگ. علاوه بر این، بسته به توانایی های خود، احتمالاً بازار خود را بهتر از مشتریان خود می شناسید.
«اگر از مردم میپرسیدم که چه میخواهند، میگفتند اسبهای سریعتر».هنری فورد
برای اینکه ببینید چه چیزی در عمل کار می کند، بهتر است به جای گوش دادن به تک تک درخواست های مشتری، آزمایش را ترجیح دهید . صرف نظر از اینکه چقدر ممکن است یک مصاحبه گر یا محقق قوم نگاری ماهر باشید، تصمیم گیری صرفاً بر اساس نظرات مشتری می تواند خطرناک باشد.
مردم تمایل دارند یک چیز بگویند و برعکس عمل کنند. بنابراین، در واقع آزمایش مفروضات شما اطلاعات قابل اعتماد تری در مورد رفتار مشتریان به شما می دهد.
یک روش خوب برای کشف نیازهای واقعی مشتریان، چارچوب Jobs To Be Done است . هدف JTBD برای کمک به درک بهتر رفتار مشتری و چارچوب بندی مجدد رقابت است. به زبان ساده، Jobs To Be Done با بررسی اینکه چرا و چگونه شخصی تصمیم به استخدام یک محصول یا خدمات گرفته است، از نوآوری پشتیبانی می کند و صحنه را تنظیم می کند تا بتوانید راه حل های مناسب تر و ارزش افزوده ایجاد کنید.
3. مدل Lean Startup را پیاده سازی کنید
درک این نکته مهم است که همه ایدههای عالی کسبوکارهای عالی را ایجاد نمیکنند. اگر روی یک ایده افزایشی کوچک یا یک نوآوری مخرب تر کار می کنید، مدل استارتاپ ناب می تواند به شما کمک کند تا تقاضای مشتری را سریع ارزیابی کنید تا در اسرع وقت مناسب بازار محصول را پیدا کنید.
بهجای برنامهریزی یک مدل کسبوکار جدید برای سالها، مدل استارتآپ ناب تکنیکی است که بر سرعت و فوریت در جستجو و اجرای ایده تأکید میکند و برای رسیدگی سریع به ریسک بازار طراحی شده است.
با این حال، مهم است که به خاطر داشته باشید که این مدل خاص برای همه انواع مشاغل ایده آل نیست . اگر در حال حاضر شواهدی برای رفع نیازهای بازار خاص محصول خود دارید، استفاده از روش Lean Startup منطقی نیست. به عنوان مثال، مشاغلی که در صنایع بسیار تحت نظارت مانند صنعت داروسازی فعالیت می کنند، معمولاً نمی توانند این مدل را به طور مؤثر پیاده سازی کنند. با این حال، برای اکثر ایدههای تجاری جدید، میتواند نقطه شروع خوبی برای ایجاد درک روشنی از آنچه میخواهید انجام دهید یا روی آن تمرکز کنید، به شما بدهد.
حلقه بازخورد Build-Measure-Learn جزء اصلی مدل Lean Startup برای ساختن و آزمایش ایده های جدید با سرعت چشمگیر است. بر اساس بازخورد، میتوانید تشخیص دهید که چه کاری را میتوان بهتر انجام داد و اینکه آیا باید به موارد جدید توجه کرد یا موجود را حفظ کرد.
نکته اصلی در حلقه بازخورد Build-Measure-Learn این است که یک ایده یا مفهوم جدید را در سریع ترین زمان ممکن به بازار عرضه کنید تا تجربه کسب کنید و بازخورد را برای بهبود بیشتر جمع آوری کنید. بسیار مهم است که به یاد داشته باشید به جای آزمایش یک محصول موجود، باید با آزمایش ارزش پیشنهادی و مفروضات اصلی در مورد تقاضای محصول یا خدمات خود شروع کنید.
پس از اینکه ایده خود را تأیید کردید، این حلقه می تواند هر چند بار که لازم است تکرار شود و دائماً نسخه قبلی محصول شما را آزمایش و بهبود بخشد. شما به سرعت یاد خواهید گرفت که چه چیزی موثر است و چه چیزی مفید نیست، و می توانید تلاش خود را بدون نیاز به سرمایه گذاری میلیونی به سمت حوزه های مناسب هدایت کنید.
اگر روی آزمایش یک محصول موجود تمرکز کنید، متوجه نمیشوید که آیا مفهوم کسبوکار واقعاً منطقی است یا خیر، و اگر اینطور نباشد، ایجاد تغییرات عمده در آینده میتواند بسیار کند و پرهزینه باشد.
4. منابع را به درستی برای حمایت از استراتژی خود تخصیص دهید
از آنجایی که امکانات بیشماری وجود دارد، برای شما حیاتی است که حوزههای تمرکز مناسب را پیدا کنید و منابع خود را برای حمایت از استراتژی خود اختصاص دهید. دارایی های خود (اعم از انسانی و مالی) را ارزیابی کنید و در جایی که بیشترین پتانسیل را دارند از آنها استفاده کنید.
مدیریت سبد نوآوری شما به دنبال یافتن تعادل مناسب است. در حالی که شرکتهای در حال رشد ممکن است ریسکهای بیشتری را متحمل شوند و به دنبال فرصتهای رادیکال جسورانهتر باشند، شما باید منابع خود را بر اساس اهداف استراتژیک، قابلیتهای منحصربهفرد و اصول مدیریت پرتفوی انتخابی خود، مانند دوره سرمایهگذاری، بازده هدف و تمایل به تحمل ریسک، تخصیص دهید.
با توجه به زمان و بودجه، من فکر می کنم اولین موردی که باید در نظر گرفت اهداف و وضوح است.ساموئل پاوین، مشاور، رهبر سابق برنامه نوآوری IBM
بسته به ماهیت سازمان، بلوغ آن و صنعتی که در آن فعالیت می کند ، به اصطلاح قانون طلایی گوگل، مدل 70-20-10 ، می تواند به عنوان یک چارچوب محکم برای تخصیص منابع نوآوری شما عمل کند. گوگل 70 درصد از زمان خود را صرف ابتکارات اصلی می کند، مانند توسعه موتور جستجو و پلت فرم تبلیغاتی AdWords، 20 درصد را برای کسب و کارهای مجاور مانند Google Earth و 10 درصد بقیه را صرف ابتکارات تحول آفرینی می کند که بر ایجاد چیزی کاملاً جدید تمرکز دارد. به عنوان “پروژه های مهتاب” که گوگل ایکس روی آنها کار می کند.
هنگام تخصیص منابع، افق زمانی (که در طی آن میخواهید نتایج را ببینید)، تمایل به ریسک کردن و تواناییهای خود برای پیشی گرفتن از رقبا را در نظر بگیرید.
اگر شرکت کوکاکولا را به عنوان مثال در نظر بگیریم، ریسک خلاقانه آنها حداقل است زیرا آنها با تخصیص بیشتر منابع خود به ابتکارات اصلی خود، با موفقیت به بهبود محصول موجود خود ادامه دادند.
علاوه بر این، شرکت کوکاکولا به شدت سبد محصولات خود را به سایر نوشابه ها، آب و نوشیدنی های ورزشی در دهه های گذشته گسترش داده است. در واقع، آنها در حال حاضر دهها طعم مختلف سودا را تولید میکنند و موفق شدهاند سبد محصولات خود را با اولویتهای جغرافیایی مختلف تطبیق دهند. با این حال، با توجه به استراتژی نوآوری شرکت کوکاکولا ، در حال حاضر فعالیت های تحول آفرین زیادی در چشم نیست.
KPI و اندازه گیری ها
احتمالاً تعجب آور نیست که علاوه بر سبک رهبری خود، KPI و اندازه گیری های خود را با دقت انتخاب کنید و آنها را با استراتژی و اهداف کلی خود هماهنگ کنید.
به همان اندازه که ممکن است ساده به نظر برسد – شما آنچه را که اندازه می گیرید به دست می آورید. اهداف و KPI شما تلاش ها و فعالیت های شما را به سمت آنها هدایت می کند و باعث می شود فعالیت های ردیابی نشده به راحتی فراموش شوند. به عبارت دیگر، اندازهگیری چیزهای اشتباه به شما چیزهای اشتباهی میدهد زیرا اندازهگیریهای شما تأثیر زیادی بر رفتار دارد.
معیارهای نوآوری معمولاً به دو دسته اصلی تقسیم می شوند. معیارهای ورودی (سرمایه گذاری) و معیارهای خروجی (نتایج) . در ابتدا، ممکن است برای شما منطقیتر باشد که ورودیها را به جای خروجیها اندازهگیری کنید، زیرا احتمالاً هنوز سود زیادی کسب نکردهاید. یک نقطه شروع خوب این است که بر عملکرد محصول خود و میزان مناسب بودن آن با بازار تمرکز کنید.
علاوه بر این، ممکن است بخواهید روی موارد زیر تمرکز کنید:
- معیارهای قابلیت های سازمانی
- متریک ساختارها
- معیارهای فرهنگ
- معیارهای رهبری و استراتژی
- معیارهای کسب و کار و محصول
5. فرهنگ نوآوری ایجاد کنید
مدیریت نوآوری یک ورزش گروهی است و برای موفقیت به افراد دیگری نیاز دارید. در واقع برای موفقیت به افراد مناسب نیاز دارید .
شرکتهایی که نوآوری را درست انجام دادهاند، فرهنگ نوآوری را ایجاد کردهاند که در آن مردم برای بهبود همه چیز هیجانزده هستند و میخواهند و میتوانند ایدهها را از طریق اجرا ببینند. اعتماد و گشاده رویی کلید اینجاست، زیرا کسانی که به دیگران اعتماد ندارند در نهایت شکست خواهند خورد.
بر اساس یک مطالعه رهبری نوآوری ، مهم ترین عنصری که فرهنگ نوآوری را تشکیل می دهد، گشودگی نسبت به ایده های دیگران و تمایل به اشتراک گذاری ایده های خود است. این بدان معنی است که همه ایده ها به یک اندازه مورد استقبال قرار می گیرند و هیچ یک از آنها بدون شایستگی نادیده گرفته نمی شوند. اعتماد و گشودگی را با اطمینان از اینکه مردم اجازه دارند شکست را فرصتی برای یادگیری ببینند، تقویت کنید .
این یک تصور غلط عمومی است که تیم شما باید فقط از مبتکران رویایی تشکیل شده باشد. ارزشمندترین بازیکنان تیم لزوماً نوآورترین بازیکنان نیستند، بلکه آنهایی هستند که باهوش هستند و قادر به انجام کارها هستند.
همه افراد در سازمان ایدههایی دارند، اما حتی بهترین ایدهها هم اگر عملی نشوند، واقعاً مهم نیستند. هنگام ساختن یک تیم در سطح جهانی، به جمع آوری تیمی از افراد با مجموعه مهارت های متقابل فکر کنید، زیرا مهارت های مختلف تیم را قوی تر می کند. اطمینان حاصل کنید که تیم شما متشکل از افرادی است که نه تنها در خلق ایده های جدید خوب هستند، بلکه قادر به پیشبرد، اصلاح و اجرای آنها نیز هستند. در نهایت این اجراست که مهم است نه ایده.
همانطور که قبلاً ذکر شد، یک تیم عالی لزوماً متشکل از درخشان ترین ستاره ها نیست، بلکه از کسانی تشکیل می شود که ارزش ها و انگیزه های مشابهی برای تلاش برای رسیدن به اهداف مشترک دارند. یک نمونه درخشان از یک تیم موفق، شوالیه طلایی وگاس است ، یک تیم گسترش NHL که از “ناسازگارها” تشکیل شده است، به عبارت دیگر، فقط بازیکنانی که سایر تیم ها نمی خواستند آنها را حفظ کنند. برخلاف همه شانس ها، این تیم “باقی مانده” در اولین فصل NHL خود به فینال جام استنلی راه یافت.
آنها خیلی کارها را به درستی انجام دادند، اما نکته مهم این بود که از روز اول، آنها بر ایجاد فرهنگی تمرکز کردند که در آن همه در درجه اول یک بازیکن تیمی باشند که به این روند اعتماد دارند و تمام تلاش خود را برای ایفای نقش خود صرف نظر از آنچه که دارند انجام می دهند. من شخصا ترجیح می دهم این تیم همچنین روحیه گروهی فوق العاده ای دارد و همه اعضای تیم متعهد می شوند که همیشه 100% هر روز ارائه دهند.
6. متمرکز بمانید
بسیاری از شرکتها این اشتباه را مرتکب میشوند که بیش از حد انجام میدهند و تمرکز خود را از آنچه واقعاً کار میکند و در بلندمدت مهم است، از دست میدهند.
اما چگونه می توانید رشد را به حداکثر برسانید و در عین حال مطمئن شوید که هنوز تمرکز خود را حفظ می کنید؟
با تمرکز بر چیزهایی که در آن شانس واقعی برای تبدیل شدن به بهترین در جهان دارید.
یک معضل کلاسیک یک رهبر جاه طلب این است که یک چشم انداز بزرگ داشته باشد “بیایید همه چیز را برای همه انجام دهیم”. در حالی که هنوز می توانید به آن چشم انداز بزرگ به عنوان ماموریت شرکت خود بچسبید، قطعاً این نمی تواند استراتژی شما باشد. مشکل در تلاش برای انجام چندین کار همزمان است. برای هیچ سازمانی واقع بینانه نیست که برای همه در هر چیزی بهترین در جهان باشد، چه رسد به همه چیز. انتقال باید گام به گام انجام شود.
شرکتهای دیگر میتوانند از آمازون بیاموزند، که در حال حاضر رهبر غیرقابل انکار بازار در زمینههای مختلف است، زیرا ابتدا با فروش کتاب شروع کردند و پیش از گسترش به بازارهای دیگر، بهویژه در این زمینه به یک رهبر بازار تبدیل شدند.
به خاطر داشته باشید که در حالی که می توانید (و اغلب باید) به بازارهای امیدوارکننده دیگر گسترش پیدا کنید، فقط سعی نکنید همه چیز را به یکباره انجام دهید.
از نقطه نظر رهبری ، باید در نظر داشته باشید که برای تمرکز تیم شما، باید به تیم خود چارچوب و هدفی واضح و همچنین آزادی کافی برای ایجاد و آزمایش ایدههای خود بدهید.
محدود کردن دامنه به آنچه شرکت شما در آن خوب است و آنچه می توانید به خوبی انجام دهید هوشمندانه است، اما همچنین لازم است درک کنید که حفظ تمرکز و مدیریت خرد تیم شما دو چیز کاملاً متفاوت هستند. موفقیت در حفظ تمرکز بیشتر در مورد یافتن تعادل مناسب بین کنترل و آزادی است .
بدانید چگونه هوشمندانه کار کنید و چه چیزی را در اولویت قرار دهید
نوآوری موفق به ندرت یک شبه اتفاق می افتد. برای اینکه ببینید چه چیزی کار می کند و چه چیزی باید بهبود یابد، نیاز به صبر، دید روشن و آزمایش های زیادی دارد، و دائماً به عنوان یک شرکت و در سطح شخصی بهتر شوید.
باید در نظر داشته باشید که موفقیت در مدیریت نوآوری لزوماً متکی به درخشان ترین و انقلابی ترین ایده نیست. بسیاری از رهبران به اشتباه به دنبال پیروزی های سریع هستند – یک ایده طلایی و در حال تغییر جهان، با ناتوانی در درک این موضوع که نوآوری موفق، در واقع، یک تمرین مداوم است که باید در هسته کاری شما باشد.
برای تسلط بر هر مهارتی، باید به هدف خود متعهد باشید و برای رسیدن به آن بسیار سخت تلاش کنید. همانطور که نقل قول معروفی که اغلب به توماس ادیسون نسبت داده می شود بیان می کند:
“نابغه 99% تعریق و 1% الهام است.”
هنگام توسعه اولین لامپ عملی، ادیسون تقریباً 1000 بار شکست خورد و سرانجام آن را کشف کرد. این به شدت نشان می دهد که موفقیت او ارتباط بسیار کمی با الهام داشت. در عوض، راز موفقیت او این بود که او به هدف خود پایبند بود و برای موفقیت در آنچه می خواست به آن دست یابد، سخت کار می کرد.
رویکرد مشابه می تواند برای شما کارساز باشد. فقط چشم انداز خود را به جلو ببرید، سخت کار کنید و مطمئن شوید که دائماً روی چیزهای درست متمرکز هستید.
اگر موارد ذکر شده را در ذهن داشته باشید و بر یافتن بهترین شیوه های خود برای مدیریت نوآوری تمرکز کنید، در نهایت به آن خواهید رسید.
اگر این پست برای شما مفید بود، می توانید برای دریافت نسخه اینفوگرافیک این پست روی لینک زیر کلیک کنید.
بدون نظر