فرضیات خود را از بین ببرید

ک جوک قدیمی آمریکایی وجود دارد که می گوید: “وقتی شما فرض می کنید، از U و ME یک الاغ می سازید.” چقدر درست. در حالی که من سودمندی آنها را انکار نمی کنم، مفروضات می توانند چیزهای خطرناکی باشند. آنها زمانی که در مورد مشتریان شما ساخته می شوند خطرناک هستند.

پولاروید پیشگام در تصویربرداری دیجیتال بود و در اوایل دهه 1990 یک فیلم دیجیتالی برای دوربین های با فرمت بزرگ طراحی کرد. با این حال، آنها تا سال 1996 اختراع خود را به بازار نیاوردند زیرا در تلاش بودند راهی برای بسته‌بندی آن با چاپگر بیابند. پولاروید به قدری درگیر تولید چاپ های فوری بود که هرگز به ذهنشان خطور نمی کرد که مشتریانشان ممکن است مایل باشند و در واقع خوشحال باشند که به تصاویر روی صفحه کامپیوتر نگاه کنند. آن‌ها بر اساس مدل کسب‌وکار فعلی‌شان که برای دهه‌ها وجود داشت، مفروضاتی را مطرح کرده بودند.

به همین ترتیب، حدود یک دوجین سال پیش، شرکتی به نام Nation Publishing Group (NPG)، شرکتی در بانکوک که مجلات و روزنامه‌هایی را به زبان‌های تایلندی، انگلیسی و ژاپنی تولید می‌کرد، قرار بود هر دو هفته نامه انگلیسی را برای نوجوانان راه‌اندازی کند. می خواستند اسمش را Nation Junior بگذارند. مرد مسئول بخش ارتباطات NPG گفت این عنوان بدی است و می تواند مجله را بکشد. او گفت: «نوجوانان «جونیور» را در عنوان دوست ندارند. این گروه توصیه های او را نادیده گرفت، مجله را منتشر کرد و موفقیت چشمگیری داشت و به زودی عنوان پرفروش ترین آنها شد. رئیس ارتباطات یک غربی بود – که نسبتاً تازه وارد تایلند شده بود – و بر اساس تجربه خود با نوجوانان در اروپا و آمریکا، فرضیاتی را درباره نوجوانان تایلندی مطرح کرد. راستش را بخواهید، آن پسر هم اتفاقاً من بودم!

گرفتار شدن در فرهنگ شرکتی همچنین شامل پذیرش مفروضات شرکتی است. علاوه بر این، بسیار آسان است که تصور کنید مشتریان شما به همان شکلی که شما محصولات شما را مشاهده می کنید و از محصولات شما فقط به روشی که شما انتظار دارید استفاده می کنند، می بینند.

در شرکت های بزرگتر B2B (کسب و کار به تجارت)، وضعیت بدتر است زیرا اغلب فقط فروشندگان ارتباط مستقیم با مشتریان دارند. سایر بخش ها بر اساس فرضیات در مورد مشتریان کار خود را انجام می دهند. در مورد شرکت های B2C (کسب و کار به مصرف کنندگان)، وضعیت چندان بد نیست زیرا افراد در سراسر سازمان احتمالاً مصرف کنندگان محصولات شرکت خود هستند.

چه کاری می توانی انجام بدهی؟ فرضیات خود را از بین ببرید!

ابتدا، شخصی را مسئول تخریب فرضیات قرار دهید: یک مدیر تخریب فرضی.

مدیر تخریب فرضی ابتدا باید با تیمی بنشیند که بخشی از منابع انسانی شرکت شما را نمایندگی می کند. یک جلسه طوفان فکری را اجرا کنید تا در عرض 40 تا 60 دقیقه هرچه بیشتر در مورد محصولات، خدمات و مشتریان خود فرضیات ارائه دهید. یک نفر باید فهرستی از مفروضات تهیه کند در حالی که بقیه فرضیات را درباره محصولات و خدمات خود فریاد می زنند. تمام فرضیات باید نوشته شود. انتقاد ممنوع!

در پایان جلسه همه مفروضات پیشنهادی را در یک لیست واحد جمع آوری کنید. گاهی اوقات می توان چندین فرض را تحت یک فرض ترکیب کرد. سایر فرضیات ممکن است مرتبط نباشند. برخی دیگر ممکن است حقایقی غیرقابل انکار باشند (البته مراقب باشید فرضیات را واقعیت فرض نکنید).

مرحله بعدی به چند هفته، اگر نه ماه، نیاز دارد. مدیر تخریب مفروضات باید تمام مفروضات موجود در فهرست را بر اساس فرض به فرض بررسی کند و فرض کند که آنها اشتباه هستند. این باید در گروه هایی انجام شود که شامل کارکنان مربوطه و در صورت امکان مشتریان، تامین کنندگان و شرکای تجاری باشد. از طرف دیگر، می توانید مشاورانی را استخدام کنید – مانند من و همکارانم – برای کمک (آیا این خود تبلیغی ظریف است یا چه؟).

با هر فرضی، آن را اشتباه فرض کنید و بپرسید:

1. اگر این فرض اشتباه است، چه موقعیت های جایگزینی ممکن است وجود داشته باشد (این فرضیات جدید را بنامید).

2. اگر فرضیات جدید درست باشد، چگونه می‌توانیم محصولات و خدمات خود را تغییر دهیم تا مناسب‌تر با شرایط باشد. یک جلسه طوفان فکری بعدی ممکن است برای ایجاد ایده در اینجا مفید باشد.

3. اگر مرحله دوم مستلزم تغییر قابل توجهی در روش انجام تجارت باشد، چگونه می توانیم فرض اصلی و همچنین فرضیات جدید را آزمایش کنیم؟

4. آن تست ها را انجام دهید.

5. در صورت نیاز به تغییرات، یک برنامه اقدام تهیه کنید.

پس از تجزیه و تحلیل همه مفروضات، تمام برنامه های عملیاتی را با هم در یک برنامه اقدام بزرگ جمع آوری کنید.

از بین بردن فرضیات شما کار کوچکی نیست. به منابع قابل توجهی از نظر زمان و افراد نیاز دارد. با این حال، اگر بیش از پنج سال است که در تجارت هستید، احتمالاً بسیار مهم است: تقریباً مطمئناً فرضیات قدیمی در مورد محصولات، خدمات و مشتریان خود دارید.

چگونه از فرضیات دست برداریم (6 گام تا پیش فرض های چالش برانگیز)

نه اینکه خیلی گستاخ به نظر بیایم، اما فکر می کنم شما اینجا هستید تا یاد بگیرید چگونه از این همه تصور دست بردارید.

(درج خنده طنز کنایه آمیز)

اما این عالی است و شما خوش شانس هستید، زیرا من چند نکته شیرین و الهام گرفته ام که به شما کمک خواهد کرد.

اما بیایید از چت چیت بگذریم – بیایید آن را دریافت کنیم.

چرا مردم مفروضاتی می کنند؟ (چیزهای انسانی 101)

آیا فرض فطری است؟ آیا جزء بقا وجود دارد؟

چرا مردم مفروضاتی می کنند؟

برای به چالش کشیدن بهتر مفروضات خود، دانستن اینکه چرا آنها را در وهله اول می سازیم کمک می کند.

احتمالاً خودتان می‌توانید چند ایده داشته باشید، اما در اینجا دلایلی وجود دارد که من برای این که چرا ما فرضیات زیادی را انجام می‌دهیم، پیدا کرده‌ام:

  • این یک پدیده روانی باقیمانده است که شانس ما را برای بقا بهبود می بخشد

  • برای تسریع در تصمیم گیری و استفاده کمتر از نیروی مغز (صرفه جویی در انرژی با ارزش)

  • این به سادگی نوعی تشخیص الگو از مغز ما است

  • تجارب گذشته می‌توانند بر چگونگی، زمان و چه کسی فرضیات را در مورد آن‌ها تأثیر بگذارند

  • باورها و ویژگی های شخصیتی شما می تواند بر تمایل شما به فرض تاثیر بگذارد

  • برای جلوگیری از درد یا ناامیدی (مثلاً فرض کنید یک کسب و کار شکست خواهد خورد، بنابراین هرگز تلاش نکنید)

آیا فرض همه چیز بد است؟

من فکر می‌کنم که اکثراً می‌توانیم موافق باشیم که فرض‌های زیاد یک تجارت پرخطر است.

اما من فکر می کنم این فقط یک فرض است به خودی خود…

و من گمان می کنم که این فقط یک فرض دیگر در مورد فرض اول من در مورد فرضیات زیاد باشد…

هوم…

منظور من؟ فرض اینکه چیزی همه چیز بد نیست – گاهی اوقات حتی اجتناب ناپذیر است.

فکر نمی‌کنم ما هم نیازی به احساس بدی نسبت به آن داشته باشیم – منظورم این است که ما «فقط» انسان هستیم.

تا زمانی که به کسی صدمه نزنیم، پذیرای شواهد جدید نباشیم و همیشه تمام تلاش خود را برای بهبود بکنیم، باید شب راحت بخوابیم.

در واقع، ما می توانیم از فرضیات خود به عنوان نکاتی برای خودآگاهی بیشتر و رشد شخصی استفاده کنیم.

بنابراین نکته کلیدی در اینجا این است که آگاه بمانید، بررسی کنید که چرا مفروضاتی می‌سازید و هر چند وقت یکبار موارد را بررسی کنید.

و این جایی است که ما به مرحله بعدی خواهیم رفت – مراحلی که به طور مؤثر مفروضات ما را به چالش می کشد.

چگونه از فرضیات دست برداریم (6 گام تا پیش فرض های چالش برانگیز)

اگر مایلید از فرض کردن دست بردارید، به جای درستی آمده اید.

این نکات زیر نسبتاً ساده هستند – اما کار می کنند.

با کمی نیت (و چند بار تلاش)، در کمترین زمان کمتر فرض می کنید.

1. درباره مفروضاتی که می‌کنید شفاف شوید

اولین گام در اصلاح یک فرضیه، درک این موضوع است که در وهله اول باید یک فرضیه را اصلاح کرد.

این می‌تواند به کمی تأمل در خود، خودآگاهی و برخی صداقت بی‌رحمانه نیاز داشته باشد – اما این امر به نوعی ضروری است.

بنابراین – بدون قضاوت یا آرمان گرایی – واقعاً در مورد چه فرضیاتی می اندیشید؟ نسبت به آنها احساس بد یا گناه نداشته باشید. فقط توجه داشته باشید

گاهی اوقات مفروضات ما واضح است – اما گاهی اوقات آنها زیر رادار پرواز می کنند.

بنابراین مهم است که در اینجا صبور باشید (و اغلب به این تمرین فکری برگردید).

من دوست دارم برای وضوح مدیتیشن کنم (یا تمام آب گرم را با یک دوش طولانی مصرف کنم).

اما مطمئناً شما هر کاری که برای شما مفید است انجام می دهید.

2. شواهد خود را حسابرسی کنید

هنگامی که می دانید مفروضات شما چیست ، می توانید دلیل آنها را بررسی کنید .

چه مدرکی برای فرض چیزهایی که فرض می کنید دارید؟

آیا آن مدرک حتی معتبر است؟ چرا برای شما قانع کننده است؟

باورهایی که ما داریم اغلب نمایانگر هویت اصلی، شخصیت و مانتراهای زندگی ما هستند. بنابراین غواصی عمیق در شواهد برای آن مفروضات می تواند در ابتدا کمی ناخوشایند باشد.

اما اگر می‌خواهید از این تصور دست بردارید، بسیار مهم است.

آگاه شدن از مفروضات خود اولین قدم است. آگاه شدن از شواهد برای آن مفروضات گام بعدی است.

خب حالا بیایید به مرحله سوم برویم: به چالش کشیدن این شواهد.

3. به دنبال شواهد خلاف آن باشید

فرض کنید برخی از مفروضات اصلی خود را شناسایی کرده ایم.

و همچنین شواهد یا منابعی را برای آن فرضیات مشخص کردیم.

خب حالا چیکار کنیم؟

یکی از بهترین راه‌ها برای جلوگیری از این همه فرض، جستجوی شواهدی برای خلاف آن است.

برای به چالش کشیدن مفروضات خود، باید شواهد جدیدی پیدا کنیم که حداقل برابر (اما در حالت ایده آل بیشتر از) بزرگی شواهد قدیمی ما باشد.

اما جست‌وجوی شواهدی بر خلاف آن می‌تواند کار دشواری باشد – زیرا ما طعمه چیزهایی مانند سوگیری تایید می‌شویم .

اما این یک مهارت مدرن است که ارزش یادگیری دارد.


مثالی از استفاده از شواهد جدید برای به چالش کشیدن مفروضات:

وبلاگ نویسی اشباع شده

فرض کنید برای راه اندازی یک وبلاگ موفق خیلی دیر شده است.

بازار و مکان‌هایی که من دوست دارم برای من بسیار اشباع شده است که نمی‌توانم برجسته باشم و کسب‌وکاری را توسعه دهم.

اینها مفروضاتی مبتنی بر این واقعیت است که وبلاگ نویسی کاملاً رقابتی است – بله، برجسته شدن در یک بازار شلوغ می تواند دشوار باشد.

اما این فرض (مانند بسیاری از موارد دیگر) تنها بخشی از داستان را بیان می کند.

بنابراین من به شواهد جدید و متفاوتی نیاز دارم تا نتیجه گیری هایم را به چالش بکشم.

به این صورت است: من به دنبال داده های قانع کننده هستم.

به عنوان مثال، تحقیقات نشان می دهد که حدود 15 درصد از 8.5 میلیارد جستجوی روزانه در گوگل، عبارت های جستجوی جدید هستند.

این بدان معناست که هیچ (یا مقدار کمی) پست وبلاگی وجود ندارد که آن کلمات کلیدی جدید را هدف قرار دهد.

این یک فرصت است.

سپس از اقتصاد عرضه و تقاضا استفاده می کنم:

بنابراین تقاضا (حجم جستجو) بسیار بیشتر از عرضه وجود دارد (وب سایت های با کیفیت برای پاسخگویی به میلیاردها جستجوی روزانه).

من در نهایت فرضیات وبلاگ اشباع شده خود را با تحقیقات کلمات کلیدی طولانی به چالش خواهم کشید.

اینها کلمات کلیدی طولانی تری هستند که افراد در گوگل تایپ می کنند و تمایل دارند که خاص تر و در رقابت کمتر باشند.

به عنوان مثال، ” چگونه یک وبلاگ سفر راه اندازی کنیم ” یک کلمه کلیدی دشوار برای رتبه بندی است.

بر اساس ابزار تحقیق کلمه کلیدی، Ahrefs، دارای نمره دشواری کلمه کلیدی (KD) 48 (سخت) است.

بنابراین اگر من یک پست وبلاگی در مورد این موضوع بنویسم، احتمالاً رتبه ای نخواهم گرفت (مگر اینکه یک وب سایت بزرگتر و با اعتبار دامنه زیاد داشته باشم).

اما کلمه کلیدی ” چگونه یک وبلاگ سفر را بدون سفر راه اندازی کنیم ” دارای حجم جستجوی خوب و نمره KD 0 (آسان) است.

این بدان معناست که اگر من این پست را بنویسم، شانس بسیار زیادی وجود دارد که بتوانم به بالای صفحه اول گوگل برسم – حتی به عنوان یک وبلاگ کاملاً جدید.

ناگهان، فرضیات من در مورد اشباع بیش از حد وبلاگ نویسی تغییر کرد.


4. تفکر وارونگی را امتحان کنید

تفکر وارونه راز افراد جوان است.

فیلسوفان رواقی مانند مارکوس اورلیوس و سرمایه گذاران میلیاردر مانند چارلی مانگر همگی در مورد آن صحبت می کنند.

اما این چی هست؟

تفکر وارونه رویکردی برای حل مسئله است که به موجب آن شما به مشکلات یا اهداف معکوس فکر می کنید.

به عنوان مثال، به جای تلاش برای یافتن راه حل برای یک مشکل، به راه هایی برای بدتر کردن آن فکر کنید.

شبیه کار کردن به عقب است. و ما می توانیم این استراتژی را برای به چالش کشیدن بهتر فرضیات خود وام بگیریم.

شما می توانید با پرسیدن یک سوال ساده شروع به فرض کمتر کنید: چگونه می توانم بیشتر فرض کنم ؟

جادوی این تمرین فکری این است که تمرکز و فشار را از استرس حل مسئله و یافتن راه حل دور می کند.

شما را مجبور می کند که با طرز فکر و دیدگاهی متفاوت به مسائل نگاه کنید.

خوب یا بد، معمولاً فکر کردن به مشکلات بیشتر و نحوه بدتر کردن اوضاع آسان‌تر است…

اما استفاده از تفکر معکوس می تواند به بینش های تازه و راه حل های بدیع منجر شود.

با درک بهتر از چه چیزهایی باید اجتناب کنیم (یعنی چیزهایی که می توانند مشکل را بدتر کنند)، راه های جدیدی را برای بهبود چیزی کشف می کنیم.

5. ایجاد یک عادت سوال-همه چیز

خیلی توطئه آمیز به نظر نرسد، اما همه چیز را زیر سوال ببرید .

(در حد منطق)

تفکر انتقادی سالم خوب است – اما به جای شک و تردید، من دوست دارم به پرسش خود با تمرکز بر کنجکاوی واقعی نزدیک شوم.

مانند زمانی که بچه بودیم – می دانید، به همه چیز پاسخ می دادیم: « چرا؟ چرا؟ چطور؟ چرا؟…(اما چرا؟) ».

گاهی اوقات یافتن بهترین راه حل فقط در مورد پرسیدن سوال(های) مناسب است.

بنابراین اگر می‌خواهید اینقدر مسائل را از خود دور کنید، به پرسیدن سؤالات بیشتر عادت کنید.

دیر یا زود، با تمرین و نیت، جزمات و فرضیات ناخودآگاه شما با علامت سوال بیشتر به پایان می رسد تا نقطه.

6. Stack Skills + بیشتر بیاموزید

هر چه بیشتر بدانید، بیشتر متوجه می شوید که نمی دانید.

و هر چه بیشتر متوجه شوید که نمی دانید، کمتر فرض می کنید.

بنابراین یک راه عالی برای دست کشیدن از این همه فرض، این است که بیشتر بیاموزید و شروع به جمع آوری مهارت های خود کنید.

مزایای زیادی برای این وجود دارد – فراتر از وظایف فرضی ما.

اما غواصی عمیق تر در موضوعات همیشه باعث می شود متوجه شوید که چقدر چیزهای بیشتری برای یادگیری در مورد آن موضوع خاص وجود دارد.

چیزی به نام اثر دانینگ-کروگر وجود دارد که به موجب آن هرچه دانش یا تخصص کمتری در مورد یک موضوع داشته باشد، اعتماد به نفس بیشتری دارد.

بنابراین این مهارت‌ها را جمع کنید – و به من اعتماد کنید، دیگر اینقدر تصور نمی‌کنید.

(مگر اینکه قبلاً مهارت ها را کسب کرده باشید و چیزها را بدانید، پس من متواضعانه به خاطر فرضیاتم عذرخواهی می کنم)

رهبران عزیز، لطفاً از فرضیات خودداری کنید – در اینجا چگونه است

چگونه می توان فرضیات را متوقف کرد-1200x600-1

اگر می خواهید یک رهبر مؤثر باشید، باید یاد بگیرید که چگونه از فرضیات دست بردارید. در غیر این صورت، خطر از بین بردن اعتبار خود را دارید.

در زندگی، چیزی به نام اطلاعات کامل وجود ندارد. تصمیمات روزانه بیشماری بر اساس تصویری ناقص از جهان گرفته می شود و این شکاف های دانش اغلب با فرضیات پر می شوند.

مفروضات می توانند بی ضرر باشند (مثل اینکه فرض کنید رفت و آمد شما به محل کار 30 دقیقه طول می کشد) یا حتی مثبت (مربی فوتبال که تله دفاعی کاملی را پس از این فرض که حریف به طور دقیق پاسی را به پایین پرتاب می کند، تله دفاعی کامل می گذارد).

اما فرضیات مخاطره آمیز هستند و اغلب می توانند مضر باشند.

مشکلات زمانی به وجود می‌آیند که کسی در غیاب دانش کافی به موقعیتی واکنش نشان می‌دهد – به‌ویژه زمانی که احساسات تشدید می‌شوند.

وقتی فرض می‌کنید، دیدگاه، انگیزه‌ها و ارزش‌های خود را به موقعیتی منتقل می‌کنید. از طریق آن لنز، اگر مراقب نباشید، می توانید درک خود از واقعیت را تحریف کنید، که می تواند منجر به تصمیمات غیر منطقی شود .

تفاوت بین یک رهبر قوی و یک رهبر نالایق، توانایی آنها در تشخیص نادانی نسبی خود و آگاهی بیشتر قبل از تصمیم گیری است. با انجام این کار، رهبران مؤثر از حقایق، نظرات بیرونی و همدلی برای غلبه بر تعصبات خود و دستیابی به نتایجی که برای موفقیت بهتر طراحی شده اند، استفاده می کنند.

هدف این است که تا جایی که می توانید تصمیمات درست و منسجمی بگیرید، به همان سرعتی که معقول است – و نه یک ثانیه سریعتر.

چگونه از فرضیات در محل کار خودداری می کنید؟

به عنوان یک رهبر، از شما انتظار می رود که یک ارتباط موثر باشید. این بدان معناست که شما باید بهتر گوش دهید و به دنبال درک باشید تا تصمیمات عینی تر و کمتر ذهنی بگیرید.

در اینجا به این صورت است:

1. ارزش های شرکت خود را به عنوان ارزش های بین فردی بیان کنید.

ارزش‌های اصلی شرکت شما را مشخص می‌کند که شرکت به چه چیزی اعتقاد دارد و بنابراین انتظار می‌رود کارکنان چگونه رفتار کنند. این برای رهبری و کارمندان به طور یکسان صدق می کند.

خودتان و رفتارتان را تحلیل کنید. برای انجام این کار ممکن است کمی صداقت در سطح روده لازم باشد، اما باید واقعاً با خود صادق باشید، شاید به طرز ناخوشایندی.

تمایلات، تعصبات و ترجیحات شما چیست؟ اینها به شواهد فیزیکی ذهنیت شما تبدیل می شوند. برای اینکه به طور منظم مطابق با ارزش های بیان شده خود عمل کنید، ذهنیت خود را زیر سوال ببرید. مکان هایی که افکار و رفتارهای شما با ارزش های شرکت شما همسو هستند یا نیستند را مشخص کنید. و نگران نباشید، هیچ کس کامل نیست.

به یاد داشته باشید: شما در حال شناسایی کمبودهای خود هستید تا بتوانید برای غلبه بر آنها تلاش کنید.

2. تصویر واقعیت را کامل کنید و به دنبال تایید باشید.

به درک خود از واقعیت مانند عینک طبی فکر کنید. آنها عدسی هایی هستند که از طریق آنها جهان را به وضوح می بینید. به احتمال زیاد، این نسخه برای شما منحصر به فرد است و برای افراد دیگر کار نخواهد کرد. اینکه آنها چگونه دنیا را می بینند متمایز است و برای اصلاح دیدشان به نسخه ای متفاوت نیاز دارد.

وقتی به موقعیتی نزدیک می شوید، به خود یادآوری کنید که دیدگاه شما منحصر به فرد است. از آنجایی که منحصربه‌فرد است، تنها یکی از دیدگاه‌های گوناگون است.

با افراد درگیر در موقعیتی که به آن اشاره می کنید صحبت کنید و واقعاً به پاسخ های آنها گوش دهید . سپس با پرسیدن سؤالات باز بیشتر کنکاش کنید. دانش آنها را جذب کنید و اجازه دهید عقاید از پیش تعیین شده شما را به چالش بکشد.

هنگامی که احساس کردید نظر آنها را می شنوید، به دنبال تاییدی باشید که درک شما از آنچه آنها می گویند صحیح است.

با باز کردن ذهن خود به روی دیدگاه‌های متنوع و در زمان‌های متضاد، برای ایجاد راه‌حل‌های خلاقانه و جامع برای هر چالشی که پیش می‌آید، مجهزتر خواهید شد.

3. دور به ارزش های شرکت برگردید.

بعد از اینکه همه طرف ها را در نظر گرفتید و به نتیجه رسیدید که چگونه یک سناریو را مدیریت خواهید کرد، مرحله 1 را دوباره بررسی کنید.

انتظارات از نحوه رفتار شما و کارمندانتان چیست؟ آیا پاسخ شما با آن انتظارات مطابقت دارد؟ اگر اصلاً، چگونه می‌توانید ارزش‌های شرکت را از طریق اقدام خود تقویت کنید؟

این در دنیای واقعی چگونه به نظر می رسد؟

این فرآیند ممکن است دشوار یا زمان بر به نظر برسد، اما در زندگی واقعی می تواند به سرعت آشکار شود.

این سناریو را با سه نتیجه ممکن در نظر بگیرید:

باب یک آژانس بازاریابی را اداره می کند. او و مدیر عامل مهم ترین شرکت مشتری خود ، تا همین اواخر، به ضخامت دزدان بودند. آنها چشم به چشم هر پروژه ای را می دیدند و ارتباط بین آن دو پاسخگو، حرفه ای و صمیمانه بود.

پس از اجرای یک کمپین بازاریابی جدید برای این شرکت در ماه گذشته، مدیر عامل شرکت باب کوتاه مزاج و تهاجمی بوده است. اکنون، باب ناراحت است، به کار خود شک می کند و می ترسد که مشتری را از دست بدهد.

نتیجه 1: مشکل را نادیده بگیرید

باب طوری رفتار می کند که انگار هیچ چیز اشتباهی نیست. در طول چند هفته آینده، او به طور فزاینده ای پارانویا می شود که مدیر عامل از کار او ناراضی است.

او شروع به زیر سوال بردن روش ها و استراتژی خود برای پروژه های دیگر برای مشتریان مختلف می کند. کارمندان باب از وضعیت ناامید باب و تصمیم گیری هوس باز ناامید می شوند . بدون یک راه روشن، کارکنان انگیزه خود را از دست می دهند و کیفیت کار آنها کاهش می یابد.

بدون تعمیم بیشتر در مورد عواقب بلندمدت برای کارمندان و مشتریان باب، به راحتی می توان فهمید که چرا انجام هیچ کاری می تواند باعث شود شک و تردید او به یک مشکل بسیار بزرگ تبدیل شود.

نتیجه 2: فرض کنید مشکلی وجود دارد

باب خود را متقاعد می کند که مدیر عامل از کمپین جدید ناراضی است. او به طور فزاینده ای مشغول کار می شود و تصمیمی احساسی می گیرد که با مدیرعامل تماس بگیرد.

باب که به وضوح عصبی است می پرسد: “چه زمانی می خواستی به ما اطلاع بدهی که از کمپین خوشت نمی آید؟”

مدیر عامل غافلگیر شده و از سوال متهم کننده باب غافلگیر شده است. مدیر عامل توضیح می دهد که او هیچ مشکلی با کمپین ندارد و گفتگو به تبادل تنش ناخوشایند تبدیل می شود.

از آنجا که باب بر اساس دانش ناقص عمل کرد، تصمیمی ناآگاهانه و غیرقابل توصیه گرفت. رفتار غیرمنطقی باب لطمه جبران ناپذیری به روابط کاری آنها وارد می کند.

نتیجه 3: کنجکاو باشید

باب متوجه می شود که نگران رابطه با مشتری است، اما به خود یادآوری می کند که اطلاعات ناقصی دارد. او به ارزش‌های اصلی شرکت یعنی صداقت، صداقت و اعتقاد به این که مردم تمایل دارند با نیت عالی عمل کنند، فکر می‌کند.

باب به موفقیت های زیادی که با مشتری در طول رابطه چند ساله آنها داشته است فکر می کند. او به مدیرعامل اعتماد دارد و می‌داند که اگر از کاری که تولید می‌کند ناراضی باشد به او می‌گوید. با این حال، رفتار مدیر عامل او را نگران می کند. بنابراین او یک تماس را تعیین می کند.

پس از رد و بدل شدن حالات خوش، باب می‌گوید: «مدتی است که با هم آشنا نشده‌ایم. همه چیز برای شما چطور پیش می‌رود؟»

مدیرعامل گفت: “بله، متاسفم که فرصتی پیدا نکردم که زودتر با شما صحبت کنم.” “دو تن از کارمندان ستاره من رفتند ، و من تا زمانی که جایگزین های آنها را پیدا می کنم، آنها را پر می کنم.”

“از شنیدن این موضوع متاسفم. من مطمئن هستم که این باید استرس زیادی به شما وارد کند. شکار جایگزین‌های آنها چگونه پیش می‌رود؟»

این فوق العاده استرس زا بوده است. من عذرخواهی می کنم اگر این باعث شد که دسترسی به من سخت باشد. خبر خوب ما دو نفر جدید از هفته آینده داریم. اوه، و اتفاقا، ما کمپین را دوست داریم. نتایج اولیه بسیار امیدوارکننده به نظر می رسند.»

باب گفت: “این فوق العاده است.” صادقانه بگویم، مدتی بود که از شما خبری نداشتم، و نگران بودم که چیزی اشتباه باشد. من از شنیدن این که کمپین کار می کند هیجان زده هستم. آیا چیز دیگری وجود دارد که بتوانیم برای اطمینان از موفقیت کمپین کمک کنیم؟»

در این سناریو، باب سوالاتی با پایان باز می پرسد. او می تواند دلایل اصلی رفتار مدیر عامل را کشف کند و رضایت مشتری از کارش را بررسی کند. باب علیرغم ترس های اولیه، مراقب بود که عجولانه نتیجه نگیرد. او همچنین توانست صداقت، یکی از ارزش های اصلی این شرکت را برجسته کند. او تماس را با گرفتن خرید از مدیر عامل پایان می دهد که نه تنها باب کار خوبی انجام می دهد، بلکه باب تمام تلاش خود را برای اطمینان از موفقیت انجام داده است.

چگونه اجتناب از فرضیات شما را رهبر بهتری می کند؟

در حالی که سناریوهای فوق مرتب، صیقلی و اغراق‌آمیز برای تأثیرگذاری هستند، به سادگی می‌توان دید که رویکرد سوم برای پرداختن به هر تعداد از موقعیت‌های زندگی واقعی چقدر مؤثر است.

وقتی به دنبال درک هستید، به جای فرضیات، مردم به طور ضمنی به اعمال و نیات شما اعتماد می کنند . شما نشان می دهید که اهمیت می دهید و بهترین منافع آنها و شرکت را در دل دارید.

اعتماد شخصی می تواند یک ایده آزاد کننده و انگیزشی باشد.

اعتماد همسالان شما در طول زمان باعث ایجاد نفوذ شما می شود. وقتی همکاران و مشتریان به نیت شما اعتماد می کنند، به احتمال زیاد به نظر شما گوش می دهند.

در آن مرحله، شما استاندارد را تعیین کرده اید. همکاران و مشتریان شما ممکن است متوجه شوند که شما به دیدگاه های بیرونی گوش می دهید و از این طریق تصمیمات آگاهانه ای ایجاد می کنید.

این می تواند دیگران را ترغیب کند تا مفروضات خود را به چالش بکشند. نتیجه می تواند اقدامات و واکنش های مثبت بیشتری از سوی کارکنان شما باشد.

چه چیزی ممکن است در این فرآیند اشتباه پیش برود؟

هر تعداد متغیر می تواند بر نتایج تأثیر منفی بگذارد.

زندگی پر از مواردی است که در آن تصمیمات باید تحت فشار زمان و با حداقل اطلاعات اتخاذ شوند. مثلاً جنگ یا ورزش را در نظر بگیرید.

همچنین امکان ورود به یک حلقه بازخورد وجود دارد که در آن تعصبات و فرضیات شما تقویت می شود. به همین دلیل تنوع دیدگاه ها مهم است.

در سناریوهای دیگر، برخی افراد به دلایل مختلف به طور فعال دروغ می گویند یا حقیقت را پنهان می کنند. این افراد چالش خاصی هستند، اما باید با صبر و حوصله، گوش دادن فعال و پرسش‌های بی‌پایان مواجه شوند.

هر مکالمه ای نتایج مثبتی نخواهد داشت و هرگز اطلاعات کاملی نخواهید داشت. نکته کلیدی این است که تا حد امکان تصویر کاملی از واقعیت بسازید، خود را از تعصبات و احساسات جدا کنید و با درک شکاف های دانش خود به هر موقعیتی نزدیک شوید.

مؤثرترین رهبران می دانند چگونه از فرضیات دست بردارند. این یک جنبه مهم نه فقط تجارت، بلکه در برقراری ارتباط با مردم در سطح انسانی است.

رفتار با مردم با احترام و وقار، ویژگی بارز رهبری بودن است که مردم به او احترام می گذارند و آن را می ستایند. اگر می‌خواهید استراتژی‌های بیشتری برای رهبری مؤثر دیگران بیاموزید، مجله رایگان ما را دانلود کنید: راهنمای Insperity برای رهبری و مدیریت .

10 راه آسان برای به چالش کشیدن فرضیات (و چگونه می تواند زندگی شما را تغییر دهد)

همه ما چیزهایی را از روی عادت فرض می کنیم، اما متأسفانه، می تواند عواقب قابل توجهی داشته باشد. 
اگر احساس می‌کنید الگوی تفکر شما را عقب نگه می‌دارد یا برایتان مشکل ایجاد می‌کند، مدیریت مفروضات می‌تواند ابزار قدرتمندی برای باز کردن ذهن شما و تبدیل شدن به نسخه بهتری از خودتان باشد!
به چالش کشیدن پیش فرض های خود می تواند به شما در درک بهتر و کنار آمدن با دنیای اطرافتان کمک کند. این شما را قادر می سازد بر محرک ها غلبه کنید، پتانسیل واقعی خود را درک کنید و بهتر با افراد دیگر ارتباط برقرار کنید. 
اجازه دهید شما را از طریق 10 راه آسان برای به چالش کشیدن فرضیات و اینکه چگونه می تواند زندگی شما را تغییر دهد، راهنمایی کنیم.

مفروضات می توانند
زندگی شما را بسازند یا خراب کنند

مفروضات می توانند زندگی شما را بسازند یا خراب کنند

عکس آندریا پیاکادیو از Pexels

 

مفروضات از افکار، باورها و عقاید ساخته می شوند. آنها مواردی هستند که شما حتی بدون دلیل یا مدرک واقعی فرض می کنید که چنین است. 

همه ما تصور می کنیم که انگیزه ها، توانایی ها و مهارت های افراد را می شناسیم. با این حال، اغلب ما این کار را نمی کنیم.

به عنوان مثال محل کار خود را در نظر بگیرید. آیا تا به حال با مشکلی مواجه شده اید زیرا کسی تصور می کند قبلاً چیزی را می دانستید؟ فرض کنید قبلاً کاری انجام داده اید؟ 

مفروضات اغلب به دلیل فقدان آشکار ارتباط رخ می دهند . این می تواند باعث اصطکاک، مسائل، سوء تفاهم، قضاوت نادرست و در نهایت از بین بردن اعتماد در کار تیمی و روابط شود. 

 

درک قدرت افکار – و پیامدهای آن

عکس توسط VD Photography در Unsplash

 

فرضیات طبیعی است. مغز ما برای صرفه جویی در انرژی و درک چیزها نیاز به ساده سازی امور دارد. گذراندن زندگی بدون فرضیات غیرممکن خواهد بود!

با این وجود، روشی که شما در هر موقعیتی که با آن روبرو می شوید، می تواند تأثیر زیادی بر مسیر زندگی شما داشته باشد – هم از نظر شخصی و هم از نظر حرفه ای. 

فرضیات هر دو جنبه مثبت و منفی دارند. تصور کنید با این احساس در حال قدم زدن هستید که می توانید کار بیشتری با زندگی خود انجام دهید. فرض کنید می خواهید 9-5 خود را رها کنید و به جای آن مهارت های خود را آزاد کنید. اگر فرض کنید آنچه را که لازم است دارید و مدرکی برای پشتیبانی از آن دارید، شجاعت انجام آن را خواهید داشت!

از سوی دیگر، اگر می ترسید و تصور می کنید شکست می خورید زیرا قبلاً هرگز آن را امتحان نکرده اید، در نهایت این کار را انجام نمی دهید و شاید تا آخر عمر از این تصمیم پشیمان شوید. شما در محل کار بدبخت خود گیر می کنید که در وهله اول آنقدر ناامیدانه می خواستید فرار کنید. 

همین امر در مورد افرادی که با آنها روبرو می شویم نیز صدق می کند. به خصوص، مردم، شما نمی دانید. آنها اغلب داستان، دیدگاه‌ها و دلایل خاص خود را دارند که چرا اینگونه هستند. درست مثل شما! 

ما بر اساس فرضیات خود انتخاب می کنیم. پس آنها را عاقلانه انتخاب کنید! اگر کسی را اشتباه قضاوت کنید، ممکن است یک رابطه یا فرصت عالی را از دست بدهید. شما ممکن است زندگی خود را به طور کامل زندگی نکنید. شاید چیزهایی را فرض کنید که می‌خواهید چگونه کار کنید، زندگی کنید و از روابط لذت ببرید، زیرا «همیشه همینطور بوده است» یا «این کاری است که بقیه انجام می‌دهند».  

مفروضات می توانند ما را از پیشرفت یا رشد به عنوان یک فرد بازدارند، زیرا ذهنیت ما را برای دستیابی به آنچه توانایی داریم محدود می کند.

 

مفروضات چگونه ایجاد می شوند
(شاید تعجب کنید)

 

عکس از Ketut Subiyanto از Pexels

 

همانطور که قبلاً گفتیم، مفروضات از افکار، باورها و نظرات ما ساخته می شوند. اما اینها از کجا سرچشمه می گیرند؟

از لحظه‌ای که وارد دنیا می‌شویم، تحت تأثیر همه چیز اطرافمان هستیم. والدین ما تصمیم می گیرند که چگونه ما را بزرگ کنند. آنها به ما می آموزند که چه ارزش هایی را می خواهند در زندگی داشته باشیم. هر تجربه ای که دارید به آن افکار، باورها و نظرات کمک می کند.

ما دائما تحت تأثیر قرار می گیریم. خانواده، دوستان، شرکا، معلمان، روسای و همکاران ما همگی بر ضمیر ناخودآگاه ما تأثیر می گذارند. و یکی از چیزهای شناخته شده ای که مطرح شده است رسانه های اجتماعی است. با توجه به اینکه نزدیک به 3 میلیارد نفر در سراسر جهان فقط در فیس بوک حضور دارند، دیگر تنها افراد نزدیک شما نیستند که بر شما تأثیر می گذارند. این همه چیزهایی است که در تلفن خود می بینید و می خوانید.

و سپس کلیشه هایی وجود دارد. ما همیشه مردم را از روی ظاهر و رفتارشان قضاوت می کنیم، فقط به این دلیل که جامعه ما آنها را ساخته است.

خیلی آسان است که در حالت پیش فرض قرار بگیرید و تعاملات جدید را بر اساس تجربیات گذشته پایه گذاری کنید. وقتی کلیشه‌ای را قضاوت می‌کنید، فرد/وضعیت مقابلتان را نمی‌بینید، زیرا «از قبل می‌دانید» چطور هستند. 

 

10 راه آسان برای به چالش کشیدن
فرضیات که می توانید امروز استفاده کنید

عکس Jopwell از Pexels

اکنون که روشن کردیم مفروضات چقدر خوب و بد می‌توانند باشند – اولین قدم در به چالش کشیدن مفروضات، شناسایی آن‌ها با اعتراف به خودتان است که آنها را دارید.

شما باید افکار خود را رعایت کنید .

به چالش کشیدن مفروضات به معنای به چالش کشیدن سیستم اعتقادی اصلی ما است. ممکن است در ابتدا آسان به نظر نرسد، اما همه اینها به داشتن ذهنی باز و ابزارهای مناسب برای شروع کار بستگی دارد. 

با گذشت زمان، بهتر خواهید شد و می توانید سطح جدیدی از پتانسیل را در خود باز کنید!

 

1. الگوی تفکر خود را زیر سوال ببرید

اولین قدم برای به چالش کشیدن مفروضات، زیر سوال بردن پاسخ پیش فرض شما است. متوجه باشید که این پیش فرض است، چیزی که از جایی یا شخص دیگری به شما آموزش داده شده است. 

از سوالات زیر برای شناسایی فرضیات درون خود استفاده کنید (اینها همچنین برای تصمیم گیری و حل مسئله عالی هستند):

  • چرا اینطوری که هستم فکر می کنم (دلیلش چیست)؟
  • آیا این یک طرز فکر قدیمی است؟ 
  • آیا می تواند جایگزینی برای آنچه من فکر می کنم وجود داشته باشد؟
  • چه چیز دیگری می تواند درست باشد، به جز دیدگاه من؟
  • بدترین چیزی که می تواند اتفاق بیفتد، اگر آن را زیر سوال ببرم چیست؟
  • کجا می توانم برای اثبات یا جایگزینی جستجو کنم؟

2. یک دیدگاه عینی داشته باشید

اگر فکر می کنید نمی توانید کاری را انجام دهید، از یک متخصص بخواهید. به عنوان مثال، اگر تصور می کنید که نمی توانید چیزی را بپردازید، از یک مشاور مالی بپرسید. آنها ممکن است نظر متفاوت و عینی در مورد وضعیت شما داشته باشند که می تواند به روشن شدن پرونده شما کمک کند. 

اگر موضوع شما شخصی تر است، تصور کنید (یا بپرسید) یکی از نزدیکان شما در مورد افکاری که دارید چه فکری می کند. تجربیات آنها می تواند به شما دیدگاه بدهد و به شما در تصمیم گیری درست کمک کند. همچنین می توانید سعی کنید وضعیت را معکوس کنید و تصور کنید چه احساسی خواهید داشت اگر کسی شما را قضاوت کند زیرا چیزی در مورد شما فرض کرده است.

 

3. به جای فرض بپرسید

اگر بخشی از یک مکالمه یا موقعیتی هستید که با کسی مخالفت می کنید و فکر می کنید اشتباه می کند (چون فکر می کنید حق با شماست)، با توجه به او با دقت گوش دهید. سپس از آنها بخواهید که بیانیه خود را روشن کنند. قبل از اینکه فرضی بسازید، مقاصد آنها را آشکار کنید.

اگر می خواهیم مردم را درک کنیم و به آنها احترام بگذاریم، باید از آنها بپرسیم که از کجا می آیند. با انجام این کار، ما نیز در جهت بهبود رابطه گام برمی داریم. 

 

4. بپذیرید که دیگران سیستم اعتقادی متفاوتی دارند

اگر با افراد مخالف هستید، در نظر بگیرید که ممکن است شخص دیگری همچنان دیدگاه دیگری داشته باشد. به یاد داشته باشید که هیچ کس دنیا را دقیقاً مانند شما نمی بیند. بنابراین حداقل، یک کاری که می توانید انجام دهید این است که بپذیرید سیستم اعتقادی آنها متفاوت است و مشکلی ندارد. 

زیبایی تنوع در این است که وقتی به دیگران اجازه می‌دهیم داستانشان را به اشتراک بگذارند، ممکن است از یکدیگر یاد بگیریم، که ما را به نقطه بعدی هدایت می‌کند…

 

5. به مردم اجازه دهید دیدگاهی تازه به ارمغان بیاورند

 

عکس توسط LinkedIn Sales Solutions در Unsplash

 

کنجکاو باشید ما در حال نزدیک شدن به 8 میلیارد نفر روی زمین هستیم. همه با فرهنگ ها، تجربیات و یافته های متفاوت. ذهن خود را باز نگه دارید و به آنها گوش دهید. به آن به عنوان فرصتی نگاه کنید تا افکار خود را در مورد اینکه دیگران چگونه دنیا را می بینند، گسترش دهید. می تواند زندگی را تغییر دهد. 

از کمک های آنها قدردانی کنید! دیدگاه یا تجربیات تازه آنها می تواند ابزار مفیدی برای کمک به شما در تصمیم گیری بهتر باشد.

 

6. انتخاب کنید تا باور کنید که
مردم نیت خوبی دارند

اولین چیزی که می تواند زندگی شما را ده برابر سخت تر کند این است که فرض کنید مردم نیت بدی دارند. فوراً دیوار شما را بلند می کند، توجهی نمی کنید و نتیجه آن بسیار بی ثمر خواهد بود. 

این باور را انتخاب کنید که مردم نیت خوبی دارند و این احساس شما را در آن لحظه تغییر خواهد داد. آن را امتحان کنید و خودتان ببینید!

 

7. از داشتن انتظارات پرهیز کنید

انتظارات مبتنی بر فرضیات است. این فرض بر این است که مردم چیزی را فکر می کنند یا می دانند که شما فکر می کنید آنها انجام می دهند. به عنوان مثال، فقط به این دلیل که شما با کسی کار می کنید لزوماً به این معنی نیست که شما در همان صفحه هستید. 

این خطرناک است که فرض کنیم همه در مورد چیزها افکار مشابهی با شما دارند. مردم اهداف و دیدگاه های دیگری در زندگی و تجارت دارند.

برای اطمینان از عدم وجود سوء تفاهم یا قضاوت نادرست، با برقراری ارتباط و گردهم آمدن برای به اشتراک گذاشتن درک آنچه در جریان است، شفاف سازی کنید.

 

8. داده ها را جمع آوری کنید تا
فرضیات خود را منطقی کنید

 

عکس از Vlada Karpovich از Pexels

 

این یک سوال را از خود بپرسید؛ آیا فرض من فقط یک ایده است یا به خوبی پشتیبانی می شود؟ اگر چنین است، توسط چه چیزی؟ اگر نه، از کجا می توانم پاسخ را پیدا کنم؟ آیا برداشت های دیگری در این مورد وجود دارد که بتوانم آن را بررسی کنم؟ 

 

9. به زبان خود فکر کنید

آنچه می گویید مهم است: اگر فرض کنید نمی توانید کاری را انجام دهید، نمی توانید. اما اگر فرض کنید که می توانید، احتمالاً خواهید توانست!

به افکار خود و به همان اندازه مهم به زبان خود توجه کنید تا از ایجاد فرضیات منفی در خود و شخص مقابل خود جلوگیری کنید. 

سعی کنید با خود و دیگران به شیوه ای مثبت صحبت کنید. اگر با شرایط مطلوب تری فکر کنید و صحبت کنید، می تواند کیفیت زندگی شما را به شدت بهبود بخشد.

 

10. چیزهای جدید را امتحان کنید و جایگزین ها را کاوش کنید

همه چیز در عمل با تئوری متفاوت است. تنها راه برای تشخیص درست یا غلط بودن فرضیات این است که سعی کنید کاری متفاوت انجام دهید. 

اگر قبلاً در مورد چیزی در زندگی خود شک دارید، سعی کنید از شر آن خلاص شوید یا کاری جدید انجام دهید. این می تواند چیزها، عادت ها، اهداف، دیدگاه ها، هویت ها، روابط، فناوری یا هر چیز دیگری باشد که در زندگی شما مرتبط است. به جای نگه داشتن آن، ببینید بدون آن چگونه کار می کنید، فقط به این دلیل که همیشه همینطور بوده است. 

تازه شروع کن اگر اشتباه است، می توانید آن را پس بگیرید، اما این بار انرژی جدیدی خواهید داشت. 

برای شروع از صفر با یک حرفه جدید و رویکرد جدید به زندگی هرگز دیر نیست. تنها چیزهایی که در زندگی پشیمان خواهید شد، کارهایی هستند که انجام نداده اید . 

مدیریت فرضیات می تواند
همه زمینه های زندگی شما را تقویت کند

عکس رادو فلورین از Pexels

 

وقتی چیزهایی را فرض می کنیم، پتانسیل و اکتشاف خود در جهان را محدود می کنیم. گاهی اوقات، ما به جای بررسی حقایق، صرفاً با فرض کردن چیزی بزرگ را به چیزی وحشتناک تبدیل می کنیم.

با به چالش کشیدن مفروضات، می توانید همه زمینه های زندگی خود را تقویت کنید، از حل مسئله در محل کار گرفته تا بهبود روابط و نحوه نگرش شما به خود و زندگی که ایجاد کرده اید. 

آسان نیست شما باید از منطقه راحتی خود خارج شوید و چیزهای جدیدی را امتحان کنید تا دیدگاهی تازه به دست آورید. اما هنگامی که این کار را انجام دهید، متوجه خواهید شد که روابط شما در طول زمان بهبود می یابد و فرصت های جدیدی به وجود می آیند که ذهنیت خود را ارتقا می دهید.

از طریق آزمون و خطا، از اشتباهات خود درس خواهید گرفت، اعتماد به نفس بیشتری به دست خواهید آورد و با باورهای محدود کننده خود مبارزه خواهید کرد.

حتی می تواند منجر به تغییر قابل توجهی در زندگی شما شود، مانند یک شغل جدید، گامی به سمت چیزی که همیشه می خواستید یا ملاقات با شخص خاص.

فقط شما تصمیم می گیرید که این سفر شما را به کجا می برد. 

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *