بر اساس گزارش TechRepublic، گوگل دو محصول از پنج بدترین محصول فناوری سال 2009 را تولید کرد – Android 1.0 و Google Wave . این واقعیت که گوگل همچنان مسلط است نشان میدهد که اگرچه خطاناپذیر نیست، اما به اندازهای غنی است که ریسکها و شکستهای گاه به گاه را تحمل کند.
اگر شما به اندازه گوگل ثروتمند هستید، زیاده روی نیست که به چند نفر برگزیده اجازه دهید بعدازظهرهای جمعه خود را به دنبال پروژه های آسمان آبی بگذرانند. در واقع، در حد بودجه است که جلوتر رفته و یک مرکز کامل به نام Google X را راهاندازی کنید که فعالانه کارکنان را به اشتباه تشویق میکند. به عنوان رئیس Moonshots در Google X، دکتر Astro (Né Eric) Teller ، در مصاحبهای با بیبیسی در اوایل سال جاری توضیح داد:
اگر احساس حماقت می کنید چون چیز جدیدی را امتحان کردید و نتیجه ندادید، دیگر هرگز چیز جدیدی را امتحان نخواهید کرد. اما اگر فرهنگی را ایجاد کنیم که در آن احساس احمق بودن میکنید، زیرا این هفته چیز جدیدی را امتحان نکردهاید، هر هفته چیز جدیدی را امتحان خواهید کرد.
اشتباه کردن روشی است که ما یاد می گیریم، اما تفاوت واقعی بین این آزمون و خطای ساده قدیمی چیست؟ و آیا بازگشت سرمایه واقعی وجود داشته است؟
یک ایمیل هفتگی با تجزیه و تحلیل مبتنی بر شواهد از بهترین محققان اروپا
X را حل کنید
تصور معمول از نوآوری این است که یک محصول یا خدمات جدید باید یک نیاز را برآورده کند یا یک مشکل را حل کند – خواه کاربر نهایی از آن آگاه باشد یا نه. ما به این نیازهای بیان شده و بیان نشده می گوییم. با در نظر گرفتن این موضوع، بیایید بیشترین دستاوردهای بخش تحقیقات مخفی Google را در نظر بگیریم: عینک گوگل و خودروی خودران گوگل .
اساساً، «مشکل»ی که شیشه گوگل حل میکند این است: «من دائماً با چیزهایی برخورد میکنم زیرا نمیتوانم چشمانم را از این صفحه بردارم». راهحلهای دیگر برای همین مشکل عبارتند از: خط پیادهروی تلفن همراه چونگ کینگ ، یا به سادگی نگاه کردن به جایی که میروید.
به روشی مشابه، مشکلی که ظاهراً توسط خودروهای بدون راننده مورد توجه قرار میگیرد، تصادفات رانندگی است. این مطمئناً یک مشکل واقعی است، اما آیا واقعاً اتومبیل های بدون راننده راه حل بهینه هستند؟ تأمل چند لحظه ای گزینه های بی شماری را پیشنهاد می کند.
انبوه پول نقد به دنبال خرج شدن
این بدان معنا نیست که شیشهای و خودروی خودران گوگل هرگز کاربرد واقعی پیدا نمیکند (به هر حال، همیشه ارتش وجود دارد) اما هر دو بیش از یک اشاره به راهحلهایی به دنبال یک مشکل هستند. این یک رویکرد مجلل است که تعداد کمی از ما می توانیم آن را بپردازیم و نتیجه ثروت فوق العاده ای است که غول های بزرگ فناوری مانند گوگل به دست آورده اند.
ما در جای دیگری شاهد این رفتار متمسکانه هستیم. سرگئی برین، بنیانگذار گوگل، ۲۵۰ هزار یورو برای یک همبرگر تولید شده در آزمایشگاه خرج می کند. چرا؟ چون او می تواند. بیل گیتس کمک مالی به پروژه بسیار بحث برانگیز Big History می کند . چرا؟ زیرا او در حالی که روی تردمیل خود بود ، یک سخنرانی TED را تماشا کرد. و چون او می تواند.
این فقط بازگشتی است به نوع بشردوستی که حول محور ایجاد گستردهترین فرضیات از باریکترین دیدگاهها – بهویژه، خود شخص – در این مورد عمدتاً سفیدپوست، مرد و عصبی بود. این یک روش کارآمد برای شناسایی و پرداختن به چالش های پیش روی جهان نیست. بعید است که چنین ماجراجویی های سرگرمی-اسبی به درستی منعکس کننده نگرانی های اساسی جامعه به عنوان یک کل باشد.
و این تنها شباهت با کارآفرینان ویکتوریایی نیست: تا آنجا که به نتیجه نهایی مربوط می شود، هر چه بیشتر زنده بمانند محافظه کارتر می شوند. نوآوری فزاینده، اغلب بیمعنا و بدون درخواست جایگزین رادیکال میشود. آیفون 7 یا ویندوز 9 کسی هست؟ زمانی که مارک زاکربرگ اعلام کرد فیسبوک شعار خود را «سریع حرکت کنید و چیزها را بشکنید» به «سریع حرکت کنید با زیرساختهای پایدار» تغییر میدهد، مجبور شد قبول کند : «ممکن است چندان جذاب نباشد، اما اکنون نحوه عملکرد ماست.»
جایی که ایده ها می میرند
پس ایده های پیشگامانه بعدی از کجا می آیند؟ جای تعجب نیست که آزمون و خطا بسیار خوب است. نوآوری از روی هوی و هوس بر اساس اسطوره افراد خاص با لمس جادویی بنا شده است – اسطوره ای که اخیراً توسط اپل “هدیه” آلبوم U2 به همه کاربران iTunes با این فرض اشتباه که “باحال” است، به طرز شگفت انگیزی منفجر شد.
به نظر می رسد پاسخ در نوآوری از طریق اکتساب نهفته است. بنابراین فیس بوک اینستاگرام را می خرد. گوگل BeatThatQuote را خریداری کرد. یاهو ساملی را می خرد. مایکروسافت اسکایپ را میخرد و اپل Beats Electronics را میخرد. اما آیا این بلعیدن ماهیهای کوچکتر ناشی از این باور است که آنها جدید و هیجانانگیز هستند، یا سوء ظن به اینکه آنها یک تهدید هستند، یا ترس از اینکه ممکن است توسط شخص دیگری ربوده شوند؟ شاید شرکتهای خریدار حتی کمی میترسند که چیز بزرگ بعدی تنها چیزی باشد که آنها را ببلعد – همانطور که برای MySpace و AltaVista و بسیاری دیگر اتفاق افتاد. رکوردشکنی IPO اخیر علی بابا مستقر در چین (که کالاهای بیشتری نسبت به آمازون و eBay می فروشد) نشان می دهد که هر ماهی بزرگی در کالیفرنیا جوجه ریزی نشده است.
البته دلایل زیادی برای ادای احترام به غول های فناوری وجود دارد. اما آیا آنها هنوز واقعاً مبتکر هستند یا فقط بچه های پولدار لوس شده اند؟ بیشتر آنها هنوز از بنیانگذاران خود دور نشده اند – وقتی ترک های جوان پیر می شوند چه اتفاقی می افتد؟ آیا آنها به حرکت سریع و شکستن چیزها ادامه میدهند، یا تلاش میکنند تا همان تمایلات کارآفرینانه و رادیکالی را که در ابتدا به خوبی به آنها خدمت میکردند، کنترل کنند؟
اگر گوگل ایکس تا این حد درخشان است، پس چرا خود گوگل 650 میلیون دلار برای یک استارتآپ دو ساله هوش مصنوعی Deepmind پرداخت کرده است ؟ احتمالاً خیلی زود است که بگوییم، اما در حال حاضر به نظر می رسد که دره سیلیکون جایی است که ایده های رادیکال به پایان می رسد، نه جایی که از آن سرچشمه می گیرند.
بدون نظر