دولت می خواهد استرالیایی های کارآفرین شکست بخورند. بسته نوآوری که این هفته منتشر شد مجموعه ای از اقدامات سیاستی است که برای تقویت اقتصاد استرالیا از طریق تشویق شکست کارآفرینی طراحی شده است، به این امید که چنین شکستی در نهایت منجر به موفقیت شود.
این بسته شامل بودجه اضافی برای تحقیقات، معافیت های مالیاتی برای سرمایه گذاری اولیه و قوانین ورشکستگی ملایم تر است. امید این است که همه اینها یک «اکوسیستم نوآوری» را تقویت کند که به چرخش استرالیا از یک اقتصاد وابسته به منابع به اقتصادی که استارتاپهایی با رشد سریع در بخشهایی مانند فناوری اطلاعات و فناوری زیستی ایجاد میکند، کمک کند.
در قلب بسته نوآوری یک ایده شیک وجود دارد – کارآفرینی بر شکست متکی است.
تجار و صاحبان سیاست در سراسر جهان به این ایده علاقه دارند که شکست در واقع چیز خوبی است. آنها ادعا می کنند که با شکست، کارآفرینان می توانند از “مدرسه ضربه های سخت” یاد بگیرند و دفعه بعد پیشرفت کنند. به ما گفته می شود اگر می خواهید موفقیت کارآفرینی را تشویق کنید، باید اجازه شکست کارآفرینی را نیز بدهید.
ایمیل هفتگی برای اروپایی ها توسط دانشمندان اروپایی
نمونه درخشان این ایده «شکست رو به جلو» قرار است ایالات متحده باشد – جایی که می توانید یک روز از تجارت خارج شوید و سپس نسبتاً سریع به سراغ چیز جدیدی بروید. در برخی از محافل کارآفرینی، مانترا تبدیل به “اوایل شکست، اغلب شکست خوردن” شده است.
به گفته برخی، سرمایه گذاران خطرپذیر در دره سیلیکون در واقع به دنبال کارآفرینانی هستند که چندین بار شکست خورده اند. داشتن تعدادی سرمایه گذاری که در رزومه شما زیاد شده است به عنوان یک نشان افتخار تلقی می شود، نه نشانه شرم. شکست چیزی برای فریاد زدن است، نه چیزی برای پنهان کردن.
واضح است که دولت ترنبول این کول کمک را نوشیده است. بخش مرکزی سیاستهای دولت برای ایجاد یک اکوسیستم نوآوری، تسهیل شکست شرکتها است. قوانین ورشکستگی اصلاح شده به این معنی است که شخصی که به شدت بمباران شده است می تواند یک کسب و کار جدید را در عرض 1 سال (به جای 3 سال) راه اندازی کند.
در ظاهر این به نظر خوب است. منع کارآفرینان بالقوه از راه اندازی یک کسب و کار جدید به مدت سه سال به نظر می رسد یک مانع بزرگ برای آزمایش چیزهای جدید باشد. امید این است که با اجازه دادن به افراد برای شکست و سپس تلاش مجدد، آنها بتوانند در این فرآیند یاد بگیرند.
مشکل بزرگ این طرح با ظاهر خوب این است که اغلب شکست کارآفرینی به آن بزرگی نیست که در حال ترسیم است. سالهاست که افرادی که در زمینه کارآفرینی تحصیل میکنند میدانند که راهاندازی یک کسبوکار جدید یک ایده دیوانهکننده است. اگرچه صحبت های زیادی در مورد اینکه چقدر کارآفرینی عالی است وجود دارد، واقعیت بسیار تلخ تر است .
اکثریت بزرگ کارآفرینان (بین 75 تا 90 درصد) شکست می خورند. این نرخ برای افرادی که مسنتر هستند، تجربه قابل توجهی در صنعتی که در آن کسبوکاری را راهاندازی میکنند و منابع مالی خارجی (مانند یک همسر یا والدین ثروتمند) دارند، اندکی کمتر است.
ما همچنین تمایل داریم فکر کنیم که کارآفرینی یک چیز عالی برای اقتصاد به عنوان یک کل است. ایده این است که کارآفرینان افرادی هستند که بخشهای کاملاً جدیدی ایجاد میکنند و رشد اقتصاد را پیش میبرند.
مطمئناً گاهی اوقات چنین است. اما در اکثر موارد، کارآفرینان در واقع همانهایی هستند که پل نایتینگل آنها را MUPPET نامیده است – شرکتهای حاشیهای، کماندازه و با عملکرد ضعیف. آنها اغلب فقط سعی می کنند سر خود را بالای آب نگه دارند. در نتیجه آنها به ندرت منابع یا مهارت هایی را دارند که برای ایجاد بسیاری از نوآوری های اصلی در اقتصاد مورد نیاز است.
واقعا نوآوری از کجا می آید؟
نگاهی سرد به بسیاری از نوآوری ها در پنجاه سال گذشته نشان می دهد که اکثریت بزرگ در واقع توسط دولت حمایت شده و توسط شرکت های بزرگ ایجاد شده اند که صبر و ظرفیت لازم برای مشاهده فرآیندهای طولانی مدت مورد نیاز برای توسعه داروهای جدید، ایجاد نرم افزار جدید و ساختن جدید را دارند. فن آوری ها
مشکل واقعی طرح ترنبول این است که کارآفرینان معمولاً از شکست درس نمیگیرند. اکنون شواهد فزاینده ای وجود دارد که نشان می دهد وقتی یک کارآفرین شکست می خورد، به عقب برنمی گردند، کارهایی که انجام داده اند را اصلاح نمی کنند و چیز جدیدی را امتحان نمی کنند.
در عوض، آنها اغلب به طور کامل درس های گذشته خود را نادیده می گیرند و اغلب دقیقاً همان کارها را انجام می دهند. دلیل اصلی این امر این است که وقتی کارها اشتباه می شود، کارآفرینان از خود نمی پرسند چه اشتباهی انجام داده اند. در عوض سعی می کنند دیگران را مقصر بدانند.
یک بند رایج خروجی این است که “من از زمانم جلوتر بودم” یا “دید من خیلی بزرگ بود”. این تمایل به سرزنش خارجی کاربردهای خود را دارد – به کارآفرینان کمک می کند تا احساس کنند (یا توهم) که خاص هستند. اما، همچنین می تواند به شدت آسیب رسان باشد. اغلب به این معنی است که کارآفرینان سرسخت به شکست ادامه می دهند و مطلقاً چیزی از آن نمی آموزند. و همچنان که به شکست ادامه میدهند، پول و زمان خود و دیگران را میسوزانند و چیزی برای نشان دادن آن ندارند.
خطرات بزرگی در پس زمینه برنامه نوآوری نهفته است. ممکن است بر کارآفرینان تاکید بیرویه داشته باشد که شرایط را برای شکست بسیاری از افراد فراهم میکند. علاوه بر این، میتواند تأثیری بر تمرکز توجه بر شرکتهای کوچکتر داشته باشد، در حالی که این واقعیت را نادیده میگیرد که نوآوری در واقع اغلب توسط شرکتهای بزرگتر و مؤسسات مورد حمایت دولت هدایت میشود.
اما شاید بزرگترین خطر این باشد که می تواند شکست کارآفرینی را تشویق کند بدون اینکه کاری انجام دهد تا کارآفرینان را مجبور کند که واقعاً از اشتباهات خود درس بگیرند. برای جلوگیری از این خطرات، دولت باید چند ترفند مهم را در نظر بگیرد.
اول، آنها باید سعی کنند در هدف قرار دادن افراد برای تبدیل شدن به کارآفرینی گزینشی تر باشند. به عنوان مثال، هدف قرار دادن افراد میانسال با تجربه قابل توجه در یک صنعت به جای افراد جوان بدون تجربه منطقی تر است.
دوم، آنها باید اقداماتی را با هدف تشویق نوآوری در مشاغل کوچکتر با اقدامات مشابه طراحی شده برای حمایت از نوآوری در شرکت های بزرگتر مطابقت دهند.
این احتمال وجود دارد که حمایت از شرکت های بزرگتر با توانایی مقیاس پذیری بازده بیشتری داشته باشد. در نهایت، آنها باید مکانیسم هایی را فراهم کنند که به کارآفرینان شکست خورده اجازه دهد از اشتباهات خود درس بگیرند نه اینکه آنها را به خیابان بازگردانند تا دوباره همان کارهای احمقانه را تکرار کنند.
بدون نظر