همانطور که مطمئن هستم نیازی نیست به شما بگویم، یکی از مهمترین کارهایی که هنگام تلاش برای حل یک مشکل، چه از طریق خلاقیت و چه از طریق دیگر، باید انجام دهید، درک مشکل است. بسیاری از مشکلات به خوبی حل نمیشوند، زیرا احمقها به دنبال راهحلهایی هستند که مشکلی کاملاً متفاوت از مشکلی را که با آنها روبرو میشود حل میکند.
متأسفانه، بیشتر روشهای درک مسئله در درک جنبههای مردمی مشکلات واقعاً خوب نیستند. مطمئناً میتوانید سؤالات تحلیلی مانند پنج چرا بپرسید یا دادهها را با گیگابایت جمعآوری کنید. اما تجزیه و تحلیل با درک متفاوت است. رفتار انسان تا حد زیادی از احساسات، امیال، ترس ها و آرزوها ناشی می شود. علاوه بر این، هنگامی که بیش از یک نفر در یک موقعیت درگیر می شود، تمایل به احساسات، خواسته ها، ترس ها و آرزوهای متضاد همراه با عدم همدلی نسبت به سایرین درگیر در موقعیت وجود دارد.
برای درک و حل بهتر چنین موقعیتهای پیچیده افراد، من با مربی رقص (و دوست) النا لیبراند همکاری کردم و یک مفهوم کارگاهی بهعنوان موقت به نام «حل مسئله پویا» (DPS) ساختیم که در آن از زبان حرکت استفاده میکنیم. با الهام از رقص، مردم را قادر می سازد تا مشکلات را عمیق تر ببینند و راه حل ها را آزمایش کنند. ما انتظار نتایج جالبی را داشتیم، با این وجود، از عمق بینش هایی که ما و دیگران با استفاده از DPS در یک کارگاه آزمایشی در کلوپ تخیل بروکسل کشف کردیم، شگفت زده شدیم .
کارگاه
موارد زیر دقیقاً بر اساس کارگاه ما است، با نامها و چند جزئیات برای حفظ محرمانه بودن شرکتکنندگان و شفافسازی روند.
پس از یک مقدمه کوتاه، النا گروه را از طریق چند تمرین گرم کردن هدایت کرد که شامل حرکت دادن بدن آنها و انجام حرکات برای جعل هویت طیف وسیعی از چیزها بود، از عصبانیت خودشان گرفته تا یک دستگاه فتوکپی یا چاپگر پارگی – واقعاً!
با صحبت کوتاهی در مورد مشکلات، پذیرش مسئولیت شخصی در قبال آنها و نیاز به ایفای نقش در حل مشکل را دنبال کردم.
سپس از سه نفر دعوت کردیم تا مشکلات مربوط به کار یا زندگی را به اشتراک بگذارند. تیم های پنج نفره پیرامون هر مشکل تشکیل شدند و به هر تیم دستور داده شد که از زبان حرکت، همانطور که قبلا تمرین کرده بودیم، برای ایجاد یک رقص کوتاه در مورد مشکل خود استفاده کنند. آنها مجاز به استفاده از کلمات گفتاری نبودند، اگرچه صداها مجاز بودند. تیم ها هر کدام مکانی آرام برای کار پیدا کردند. صاحب مشکل مشکل را با جزئیات بیشتری توضیح داد، دیگران سؤالاتی را مطرح کردند و سپس گروه در طراحی رقص خود با یکدیگر همکاری کردند. من و النا مربی تیمها بودیم.
گل گم شده ملیسا
همه رقص ها برای مخاطبان، گروه ها و افرادی که مشکلات خود را با هم در میان گذاشتند عمیقاً بینشگر بود، در واقع همه از نتایج شگفت زده شدند. برای این مقاله، ما فقط بر روی یکی از گروههایی تمرکز میکنیم که رهبر آن را ملیسا مینامیم.
ملیسا احساس ناامیدی می کند زیرا اگرچه در حرفه خود در حال پیشرفت است، اما از اهداف شخصی و حرفه ای خود دور می شود.
در رقص گروه ملیسا، یک زن گل را بازی کرد. او تمام مدت در گوشه دور اتاق ماند. در ابتدا، ملیسا (در حال بازی خودش) نزدیک هدفش ایستاد، اما به زودی به سمت نیکلاس حرکت کرد که به آرامی بازوی او را گرفت و او را از دروازه دور کرد، و به گونه ای اشاره کرد که انگار وظیفه مهمی برای او دارد. در حالی که ملیسا دور می شد، دروازه با اشاره و صداهایی برای جلب توجه ملیسا صحبت کرد که ملیسا تا حد زیادی نادیده گرفت. نیکلاس هیچ توجهی به آن نکرد و حتی به هدف انیمیشن نگاه نکرد.
سپس اولیویا بازوی دیگر ملیسا را گرفت و او را از نیکلاس دور کرد و او را از دروازه دورتر کرد. در همان زمان، هدف در تلاش برای جلب توجه ملیسا، ایجاد صداهای ناامیدکننده، پریدن و تکان دادن وحشیانه از نقطه او در گوشه اتاق، دیوانه تر شد. ملیسا حتی کمتر به هدف خود توجه کرد و روی اولیویا متمرکز شد.
در پایان رقص، ملیسا از اتاق کارگاه بیرون آورده شده بود و با ناراحتی به عقب نگاه می کرد، جایی که می توانست هدفش را ببیند که با ناراحتی به او نگاه می کرد. اجرای بسیار تاثیرگذار و قدرتمندی از سوی گروهی از افراد حرفه ای بدون آموزش رسمی در رقص یا تئاتر بود. همچنین بسیار روشنگر بود.
نامه
در پایان رقص، عملکرد گروه را به صورت عمیق مورد بررسی قرار دادیم و چند غافلگیری وجود داشت. بسیاری از حضار میتوانستند موقعیت ملیسا را شناسایی کنند و چندین نفر نسبت به نیکلاس و اولیویا به خاطر دور کردن ملیسا از هدفش عصبانی شدند. خیلی ها پرسیدند چرا گل به سمت ملیسا حرکت نکرد که سوال خوبی بود و در یک لحظه به آن خواهیم پرداخت.
جالب اینجاست که گل هیچ خشمی نسبت به نیکلاس یا اولیویا نداشت. او بیشتر احساس ناامیدی و ناراحتی می کرد که به او نادیده گرفته می شد. نه نیکلاس و نه اولیویا هیچ احساسی نسبت به هدف ملیسا یا تمایل ملیسا برای نزدیکتر شدن به آن نداشتند. آنها برنامه های خود را داشتند و برای رسیدن به آنجا به کمک ملیسا نیاز داشتند. اینکه ملیسا را از دروازه خودش بیرون کشیدند برایشان جالب نبود.
ملیسا بیشتر از خودش احساس ناامیدی می کرد، که در رقص او نیز مشهود بود، اگرچه او نیکلاس و اولیویا را نیز به خاطر ممانعت از دستیابی او به هدفش سرزنش می کرد.
اگرچه در ظاهر این یک مشکل نسبتاً ساده به نظر می رسد، اما این رقص پیچیدگی پنهان را نشان می دهد زمانی که افراد با انگیزه های مختلف با هم کار می کنند، اما نه لزوماً در جهت اهداف مشترک. دادن احساسات گل ملیسا جالب بود زیرا احساسات کمی متفاوت از ملیسا داشت و به اعتقاد من، مشاهده صادقانه تری از موقعیت را نشان می داد. در حالی که ملیسا تا حدی نسبت به دیگرانی که او را از هدفش دور کردند، سرزنش می کرد و احساس خشم می کرد، هدف متوجه شد که این خود ملیسا بود که تصمیماتی گرفته بود که آنها را از هم دور نگه می داشت. هدف هیچ عصبانیتی نداشت، فقط غم و ناامیدی بود.
آزمایش کنید
بر اساس خلاصه، چهار جایگزین طراحی شده برای بازی وجود داشت.
- اگر ملیسا به همراه نیکلاس و اولیویا حرکت کند، چه میشود؟ این نشان دهنده تغییر هدف ملیسا در زندگی است.
- اگر ملیسا جلوی نیکلاس را بگیرد و هدفش را به او نشان دهد چه؟ این نشان دهنده این است که ملیسا هدف خود را با همکاران در میان می گذارد تا آنها بتوانند بفهمند که اهدافی متفاوت از اهداف آنها دارد؟ این می تواند به سازش های برد-برد منجر شود.
- اگر گل ملیسا جلو می آمد، بازوی نیکلاس را می گرفت و خود را به او نشان می داد چه؟ این مورد کاملاً واضح نیست، اما احتمالاً نشان دهنده این است که ملیسا هدف خود را به نیکلاس ارائه می دهد تا او را به اشتراک هدفش علاقه مند کند.
- اگر ملیسا از نیکلاس و اولیویا فرار کند و به سمت هدفش برود چه؟ این نشان دهنده تغییر زندگی ملیسا برای تمرکز بر پیگیری هدفش است. به عنوان جایگزین، اگر ملیسا از نیکلاس، اولیویا و هدفش فرار کند و در مسیری کاملاً متفاوت باشد، چه؟ این نشان دهنده شروع دوباره ملیسا در زندگی حرفه ای خود است.
بسته به احساسات ملیسا، برخی یا همه این سناریوها میتوانند بهعنوان رقص اجرا شوند و پس از آن جلسات توصیفی نه تنها در مورد اعمال فیزیکی، بلکه احساسات، انگیزهها، ترسها و آرزوهای همه افراد مرتبط (از جمله اشیاء بیجان مانند اهداف، مشاغل یا دستگاههای فتوکپی) بحث میشود. .
محدودیتهای زمانی ما را از رفتن کارگاه به مراحل بعدی باز میدارد، یعنی ملیسا تشخیص میدهد که چه سناریوهایی را میخواهد امتحان کند. طراحی و اجرای رقص های جدید برای آزمایش راه حل ها؛ و سپس در مورد چگونگی اجرای رقص در واقعیت صحبت کنید.
برای مثال، اجازه دهید تصور کنیم که ملیسا طرح رقصی را پیشنهاد میکند که در آن از نیکلاس و اولیویا فرار میکند، به سمت هدفش میرود و سپس به موقعیت دیگری نزدیکتر به نیکلاس و اولیویا میرود. این نشان می دهد که ملیسا باید کار حرفه ای فعلی خود را ترک کند و هدف خود را دنبال کند، البته در مسیری جدید. در عین حال، او نمی خواهد از دانش و ارتباطاتی که در کار فعلی خود ایجاد کرده است دست بکشد.
در اجرای رقص، مشخص میشود که فرار ناگهانی باعث خشم و سردرگمی نیکلاس و اولیویا میشود، اما ملیسا احساس قدرت و انرژی میکند در حالی که هدفش شادتر است.
با این اطلاعات، ملیسا میتواند نحوه ایجاد این موقعیت را در زندگی واقعی خود بیابد که احتمالاً به معنای ترک شغل و شروع کاری جدید است. از رقص، او میداند که باید با همکارانش ارتباط برقرار کند و با شرایط خوب آنجا را ترک کند – تا از ناراحتی آنها جلوگیری کند. او ممکن است فوراً به احساسات آنها اهمیت ندهد، اما ملیسا آنقدر زیرک است که متوجه شود ممکن است در آینده با آنها و کارفرمای سابقش روابط حرفه ای داشته باشد.
او همچنین میداند که باید در مورد هدفش انعطافپذیر باشد. او اکنون زنی متفاوت از چند سال پیش است و می تواند هدف خود را بر این اساس تغییر دهد.
نکته پایانی، راه حلی که ملیسا در پایان جلسه DPS انتخاب می کند برای او مناسب است، اما ممکن است برای شخص دیگری با مشکل مشابه مناسب نباشد. به همین دلیل مهم است که از DPS حتی زمانی که یک راه حل ظاهری در مقابل شما قرار دارد استفاده کنید. وقتی مشکلات شامل انسانها میشود، متغیرهای زیادی وجود دارد که نمیتوان به یک راهحل واحد و کلی تکیه کرد.
نتیجه
DPS بهعنوان وسیلهای برای شکستن و درک موقعیتهایی که افراد با احساسات، آرزوها، ترسها و خواستههای متفاوت را درگیر میکند، بهویژه قدرتمند شده است – که احتمالاً بیشتر موقعیتهایی را توصیف میکند که شامل چندین نفر میشود. از آنجایی که ما انسان ها فقط در چنین موقعیت هایی تمایل داریم احساسات خود را ببینیم، DPS وضوح شگفت انگیزی را ارائه می دهد. بهتر از آن، به شما این امکان را می دهد که به سرعت راه حل های انتزاعی (طرح های رقص، به جای اقدامات دقیق) طراحی و آزمایش کنید و ببینید که دیگران چگونه پاسخ می دهند. از آنجا، میتوانید راهحلهای پیچیدهای را طراحی کنید و در صورت لزوم دوباره آزمایش کنید، با سطحی از اطمینان که بحث یا دادههای خالص اجازه نمیدهد.
در واقع، وقتی صحبت از مشکلاتی می شود که شامل افراد متعدد یا تعامل با چندین نفر می شود، من معتقدم DPS یکی از قدرتمندترین ابزارهای تحلیلی و حل مسئله موجود است. این ابزاری است که هر سازمان بزرگ باید هر از گاهی از آن استفاده کند.
شما چی فکر میکنید؟ چگونه می توانید از DPS برای حل مشکلات در سازمان، شغل یا زندگی خود استفاده کنید؟ من دوست دارم افکار شما را بدانم !
تصویری از رقص تیم ملیسا. برای بزرگنمایی روی تصویر کلیک کنید
بدون نظر