این ایده که “پای” اقتصادی می تواند به طور نامحدود رشد کند، جذاب است. این بدان معنی است که همه می توانند بدون محدود کردن حرص و طمع کسی سهم داشته باشند. بنابراین نابرابری افسارگسیخته از نظر اجتماعی قابل قبول میشود، زیرا امیدواریم رشد اقتصاد در نهایت وضعیت همه را بهتر کند.
در کتاب جدیدم «اقتصاد رفاه: موفقیت در جهانی بدون رشد» اشاره میکنم که قانون «اول رشد» از اوایل قرن بیستم بر جهان مسلط بوده است. هیچ ایدئولوژی دیگری تا این حد قدرتمند نبوده است: وسواس رشد حتی جوامع سرمایه داری و سوسیالیستی را نیز درنوردیده است.
اما رشد دقیقا چیست؟ به اندازه کافی عجیب، این مفهوم هرگز به طور منطقی توسعه نیافته است.
برای افراد با عقل سلیم، زمانی رشد وجود دارد که – در صورت یکسان بودن همه چیز – ثروت کلی ما افزایش یابد. رشد زمانی اتفاق میافتد که ارزشی تولید کنیم که قبلاً وجود نداشت: به عنوان مثال، از طریق آموزش کودکان، بهبود سلامتی یا تهیه غذا. یک فرد تحصیل کرده تر، سالم تر و با تغذیه خوب، مسلماً نمونه ای از رشد است.
تجزیه و تحلیل جهان، از کارشناسان
اگر هر یک از این فعالیت ها هزینه هایی را چه برای ما به صورت فردی و چه برای جامعه ایجاد می کند، باید آنها را از ارزشی که ایجاد کرده ایم کسر کنیم. در این رویکرد منطقی، رشد برابر با تمام سود منهای تمام هزینه ها است.
به طرز متناقضی، مدل رشد اقتصادی ما دقیقاً برخلاف آنچه عقل سلیم پیشنهاد می کند عمل می کند.
ارزش های منفی رشد
در اینجا چند نمونه آورده شده است. اگر کلیه ام را به پول نقد بفروشم، اقتصاد رشد می کند. اما اگر من بچههایم را آموزش دهم، برای جامعهام غذا درست کنم و بپزم، وضعیت سلامت مردمم را بهبود بخشم، رشد اتفاق نمیافتد.
اگر کشوری تمام درختان خود را قطع کند و بفروشد، تولید ناخالص داخلی آن افزایش می یابد. اما اگر آنها را پرورش دهد هیچ اتفاقی نمی افتد.
اگر کشوری فضاهای باز مانند پارک ها و ذخایر طبیعی را به نفع همه حفظ کند، این افزایش رفاه انسانی و زیست محیطی را در عملکرد اقتصادی خود منعکس نمی کند. اما اگر آنها را خصوصی کند، منابع موجود در آن را تجاری سازی کند و از کاربران هزینه دریافت کند، آنگاه رشد اتفاق می افتد.
حفظ زیرساختهایمان، بادوام، طولانیمدت و رایگان کردن آن چیزی یا فقط اندکی به رشد اضافه نمیکند. تخریب آن، بازسازی آن و وادار کردن مردم برای استفاده از آن، به اقتصاد رشد ضربه ای رو به جلو می دهد.
سالم نگه داشتن مردم ارزشی ندارد. مریض کردن آنها باعث می شود. یک رویکرد مراقبتهای بهداشتی عمومی مؤثر و پیشگیرانه برای رشد نامناسب است: بهتر است مانند ایالات متحده یک سیستم بسیار نابرابر و ناکارآمد داشته باشیم که تقریباً 20 درصد از تولید ناخالص داخلی کشور را تشکیل میدهد .
جنگها، درگیریها، جنایت و فساد تا آنجا که جوامع را مجبور به ساخت و خرید سلاح، نصب قفلهای امنیتی و بالا بردن قیمتهایی که دولت برای مناقصه میپردازد، دوستان رشد هستند.
زلزله فوکوشیما ، مانند نشت نفت Deep Water Horizon ، مایه رشد بود، زیرا برای پاکسازی آشفتگی و بازسازی آنچه که ویران شده بود، نیاز به هزینه های هنگفت داشت.
رشد ناپدید شدن
در برابر این تصویر بسیار تلخ، ممکن است از خود بپرسید: خبر خوب کجاست؟ خوب، خبر خوب این است که رشد، چه بخواهیم چه نخواهیم در حال از بین رفتن است. اقتصادها در حال پف کردن هستند. حتی چین، لوکوموتیو جهانی، در حال تمام شدن است.
و مصرف در جهان به اصطلاح توسعه یافته به محدودیت هایی رسیده است و خریداران کمتری برای کالاها و کالاهای صادر شده توسط کشورهای در حال توسعه وجود دارد.
انرژی، بهویژه سوختهای فسیلی، رو به اتمام است، و حتی اگر منابع انرژی آلاینده بیپایان باشد – همانطور که برخی از حامیان گاز شیل یا فرکینگ پیشنهاد میکنند – توافقهای جهانی برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی ما را ملزم میکند که به زودی آنها را حذف کنیم.
در نتیجه، کاهش تغییرات آب و هوایی، تولید صنعتی را مجبور به انقباض میکند و در نتیجه رشد را حتی بیشتر محدود میکند. این بدان معناست که از یک سو، رشد به دلیل انقباض سیستماتیک اقتصاد جهانی در حال از بین رفتن است. از سوی دیگر، آینده آب و هوا (و همه ما در این سیاره) باعث می شود بازگشت رشد، حداقل رویکرد مرسوم به رشد اقتصادی مبتنی بر صنعت، از نظر سیاسی و اجتماعی غیرقابل قبول باشد.
پنجره فرصت برای تغییر
حتی صندوق بین المللی پول و اقتصاددانان نئولیبرال جریان اصلی مانند لری سامرز موافق هستند که اقتصاد جهانی در حال ورود به یک « رکود سکولار » است، که ممکن است شخصیت غالب قرن بیست و یکم باشد.
این یک چشم انداز فاجعه آمیز برای اقتصادهای ما است که برای رشد یا نابودی طراحی شده اند. اما همچنین فرصتی برای تغییر است. با ناپدید شدن رشد به عنوان گلوله نقره ای موفقیت، رهبران سیاسی و جوامع آنها شدیداً به چشم اندازی جدید نیاز دارند: روایتی جدید برای درگیر شدن با آینده ای مبهم.
در کتاب جدیدم، استدلال میکنم که وقتی شروع به تشخیص جنون پشت رشد میکنیم، شروع به کاوش در مسیرهای جدید میکنیم. اینها عبارتند از: اشکال کسب و کار که نیازهای انسان را با تعادل طبیعی آشتی می دهد. فرآیندهای تولیدی که افراد را از نقش منفعل مصرف کنندگان رها می کند. سیستمهای سازماندهی اجتماعی در سطح محلی که افراد را دوباره با جوامع و اکوسیستمهایشان پیوند میدهد و در عین حال به آنها اجازه میدهد در یک شبکه جهانی از عوامل تغییر فعال شرکت کنند.
این همان چیزی است که من آن را “اقتصاد رفاه” می نامم. در اقتصاد رفاه، توسعه نه در بهرهبرداری از منابع طبیعی و انسانی بلکه در بهبود کیفیت و اثربخشی تعاملات انسان با انسان و انسان با اکوسیستم است که توسط فناوریهای توانمندکننده مناسب پشتیبانی میشود.
تحقق زندگی ها
دههها تحقیق بر اساس ارزیابیهای زندگی شخصی ، پویاییهای روانشناختی ، سوابق پزشکی و سیستمهای بیولوژیکی ، اطلاعات قابل توجهی در مورد آنچه که به زندگی طولانی و رضایتبخش کمک میکند، تولید کرده است.
نتیجه این است: محیط اجتماعی و طبیعی سالم. به عنوان حیوانات اجتماعی، ما به لطف کیفیت و عمق ارتباط خود با دوستان و خانواده و همچنین با اکوسیستمهایمان رشد میکنیم. اما البته، تلاش برای بهزیستی در نهایت یک امر شخصی است.
فقط شما می توانید تصمیم بگیرید که چیست. دقیقاً به همین دلیل است که من معتقدم یک سیستم اقتصادی باید به مردم قدرت بدهد که خودشان انتخاب کنند. بر خلاف شعار رشد، که توسعه را در سراسر جهان استاندارد کرده است، من معتقدم اقتصادی که آرزوی دستیابی به رفاه را دارد باید طراحی شود اما کسانی که آن را مطابق با ارزش ها و انگیزه های خود زندگی می کنند.
بدون نظر