بدبینی زیاد است، خوش بینی ساده لوحانه. کنشگری بهترین ابزار در حال حاضر است

در هر خبر، نقطه گفتگو و مقاله تحقیقاتی که سیل آگاهی کنونی ما را فرا می گیرد، همین سوال بارها و بارها ظاهر می شود. ما آن را در برآوردهای بانک جهانی از فقر، در عناوین فزاینده خشونت با اسلحه و تروریسم در ایالات متحده و اروپا، در بیانیه های مطبوعاتی که آخرین دستاوردهای گوگل را با هوش مصنوعی ثبت می کنند، می شنویم. این سؤالی است که به قدری در گفتمان ما فراگیر شده است که ما به سختی وجود آن را ثبت می کنیم. و با این حال چارچوبی را شکل می دهد که از طریق آن بیشتر اطلاعاتی را که روزانه مصرف می کنیم تفسیر می کنیم.

آیا باید نسبت به اینکه جهان به کجا می رود خوش بین بود یا بدبین؟

کتاب اخیر ما ، عصر اکتشاف ، استدلال می‌کند که اکنون رنسانس دوم است. این کاملاً خوش بینانه به نظر می رسد – اما فقط تا زمانی که فرد به اندازه کافی عمیق در تاریخ کند. سپس متوجه می‌شویم که رنسانس اول با همان تردیدها و عدم قطعیت‌هایی دست و پنجه نرم می‌کرد که امروز با نقشه‌های جدید، رسانه‌های جدید، و شکوفایی نبوغ و ریسک جامعه اروپا و جهان را متحول کرد.

هنرمند اولیه رنسانس برونلسکی ، که دیدگاه خطی را به هنر اروپایی معرفی کرد (نشان دادن عمق روی بوم مسطح با کشیدن اشیای دورتر کوچکتر)، به نسل خود آموخت که آنچه می بینند بستگی به نحوه نگاه آنها دارد. در حال حاضر، به نظر می رسد که این در هر حوزه ای از تلاش های انسانی صادق است.

اروپایی ها، خبرنامه هفتگی ما را با تجزیه و تحلیل از محققان اروپایی دریافت کنید

همگرایی یا واگرایی اقتصادی؟

توسعه اقتصادی را در نظر بگیرید. عقب نشینی کنید و بشریت را به عنوان یک کل ببینید، و داستان مطلق به طور کلی مثبت است. طبقه متوسط ​​در حال ظهور جهانی – یک سوم متوسط ​​بشریت از نظر درآمد – از سال 1988 شاهد افزایش درآمد واقعی 60 تا 70 درصدی بوده است . اما دیدگاه نسبی به شدت متفاوت است. رتبه بندی بشریت بر اساس ثروت، و در سال 2015، 62 نفر برتر جهان دارای ثروت بیشتری نسبت به 3.6 میلیارد نفر پایین هستند.

یک قدم نزدیک تر حرکت کن بشریت را به کشورهای جزء تقسیم کنید، و تصویر یک بار دیگر تغییر می کند. در مجموع، در طول ربع قرن گذشته، متوسط ​​درآمد در کشورهای فقیرتر و در حال توسعه به سرعت به میانگین درآمد در اقتصادهای پیشرفته تر و ثروتمندتر رسیده است. از سال 2000، تعداد کشورهایی که توسط بانک جهانی به عنوان “کم درآمد” طبقه بندی شده اند، به نصف کاهش یافته است ، از بیش از 65 به 33. اما مانند مردم، در مورد دولت ها نیز چنین است: ثروت نسبی بالا و پایین جهان به طور گسترده ای متفاوت است. از سال 1990، متوسط ​​درآمد در 20 کشور فقیر جهان حدود 30 درصد به صورت واقعی افزایش یافته است، از حدود 270 دلار به 350 دلار – افزایش 80 دلاری. درآمد در بیست کشور ثروتمند نیز حدود 30 درصد افزایش یافته است ، از 36000 دلار به 44000 دلار – افزایش 8000 دلاری.

در نهایت، یک قدم بیشتر به همتایان در داخل کشورها نزدیک تر شوید و واگرایی یک بار دیگر بر تصویر غالب می شود. تقریباً در همه کشورها، از کمترین توسعه یافته تا بیشترین، شکاف بین فقیر و غنی در چند دهه گذشته افزایش یافته است.

نیجریه که اکنون بزرگترین اقتصاد آفریقاست، به یکی از نابرابرترین اقتصادهای جهان نیز تبدیل شده است. در دو دهه گذشته، کل درآمد تولید شده توسط اقتصاد نیجریه تقریباً دو برابر شده است، به صورت واقعی برای هر نفر. به طرز تکان دهنده ای، سهم نیجریه ای هایی که در فقر زندگی می کنند نیز بوده است (از بیش از 30 درصد به بیش از 60 درصد . در ایالات متحده، پنجمین نفر اول شاهد افزایش بیش از 25 درصدی درآمد واقعی خود از سال 1990 بوده اند؛ پنجمین پایینی نیز شاهد کاهش 5 درصدی درآمدشان بوده اند . به عبارت دیگر، در حالی که اقتصاد ایالات متحده 40 درصد کمتر به ازای هر نفر درآمد داشت، رتبه پنجم پایین‌تر آمریکا درآمد بیشتری داشت.

موارد فوق نشان می‌دهد که بیماری‌های کنونی ما «صرفاً» مربوط به توزیع است. اگر می‌توانستیم دستاوردهای ثبت‌شده را بهتر گسترش دهیم، دنیایی را درک می‌کردیم که در آن همه ما بسیار بسیار بهتر از یک نسل پیش هستیم. و مطمئناً رویدادهای سیاسی اخیر – به‌ویژه برگزیت و ظهور پوپولیست‌هایی مانند ترامپ و سندرز – زمینه را برای تحقق این بازتوزیع تقویت کرده است. مورد خوش بینی ممکن است هر روز قوی تر شود.

متصل یا درهم؟

اما صبر کن حتی با کنار زدن موانع سیاسی و نهادی برای تحقق این بازتوزیع، چنین خوش بینی تصویر کنونی بشر را بیش از حد ساده می کند. برای مشاهده عادلانه وضعیت کل خود، ابتدا باید از سود مطلق خود با ریسک اضافی – محیطی، بیولوژیکی، مالی و به طور فزاینده‌ای، سایبری کم کنیم. اینها خطراتی هستند که همه ما به عنوان محصول جانبی ناخواسته اما اجتناب ناپذیر باز شدن و اتصال اقتصاد جهانی از آن رنج می بریم. رشد و درهم تنیدگی همه چیز، از ترازنامه بانکی گرفته تا مسافران هوایی تا ترافیک داده، تقریباً هر سیستم طبیعی و اجتماعی را تحت فشار قرار داده است. این امر باعث شده است که خرابی یا فروپاشی آنها بیشتر اتفاق بیفتد، در آینده به سختی دیده شود و در صورت وقوع ویرانگرتر شود.

در نظر بگیرید که تنها در دو سال، از سال 2007 تا 2009، بحران مالی جهانی زیان های مستقیم بیش از 4 تریلیون دلار را در هر بازار در جهان افزایش داد، 50 میلیون نفر را مجبور به بیکار کرد و یک چهارم میلیارد نفر دیگر را مجبور به ورود به رده های بازار کرد. ‘کم کار’. شبیه‌سازی‌های پاندمی اخیر را در نظر بگیرید که نشان می‌دهد یک پاتوژن مسری در هوا (مانند H5N1) که به هر فرودگاه اصلی، در هر قاره منتقل می‌شود، حداکثر ظرف سه روز جهانی خواهد شد. یا مهاجرت جهانی داده ها به اینترنت را در نظر بگیرید، که یک بیماری همه گیر دیگر را فعال کرده است – جرایم سایبری. در سال 2014، تقریباً نیمی از مشاغل کوچک، دو سوم شرکت های متوسط ​​و چهار پنجم شرکت های بزرگ در سراسر جهان به طور خاص هدف قرار گرفتند .توسط یک حمله سایبری فراتر از زیان های شرکتی از 300 میلیارد دلار تا 400 میلیارد دلار در سال ، این حملات با افشای اطلاعات شخصی ما به همه ما آسیب می رساند. دیگر بحث این نیست که آیا قربانی جرایم سایبری خواهیم شد یا نه، بلکه بحث کیست.

ذهن زیبا یا نابغه شیطانی؟

در حوزه علمی چطور؟ آیا در سرعت فعلی پیشرفت علمی و فناوری، دلیل روشنی برای خوش بینی یا بدبینی وجود دارد؟

مجدداً، سرفصل‌ها بیشتر سؤال می‌کنند تا پاسخ. از یک سو برخی از اقتصاددانان به رهبری رابرت گوردون استدلال می کنند که نوآوری در حال کاهش است. اگر آمارهای بهره وری راهنما باشد، کامپیوتر و اینترنت تا کنون کمتر از سیفون توالت برای افزایش درآمد مردم انجام داده اند. اما این بدبینی ممکن است در مورد محدودیت های پیش بینی اقتصادی بیشتر از مقیاس فعلی یا سرعت اکتشافات علمی صحبت کند.

به سختی می توان داده های اقتصادی غیرقابل توجه را در برابر قدرت های عمیق جدیدی که به نظر می رسد علم آماده به دست آوردن آنها در دستان بشر است، مقایسه کرد. طب ژنتیکی و زیست شناسی مصنوعی کل پارادایم پزشکی را از درمان بیماری به موجودات متحول می کند. محاسبات کوانتومی وعده می دهد که از محدودیت های فیزیکی عبور کند که ترانزیستورهای همیشه در حال کوچک شدن ما به سرعت با آن مواجه خواهند شد و در عوض درهم تنیدگی های عجیب و غریب موجود در مقیاس های کوانتومی را افزایش می دهند. هوش مصنوعی در حال حاضر اینجاست و به طور پیوسته قوی تر می شود.

دلیل قوی‌تر برای بدبینی ممکن است این باشد که نگران باشیم که این قدرت‌های فن‌آوری جدید از خرد جمعی ما برای استفاده از آنها پیشی بگیرند. اگر نیمی از مشاغل را در اقتصاد کنونی به طور خودکار حذف کنیم، همانطور که برخی از مطالعات نشان می‌دهند که در مسیر انجام آن هستیم، دستاوردهای این بازسازی سخت‌افزار به سمت چه کسانی خواهد رفت؟ به کسانی که صاحب ماشین آلات هستند یا به کسانی که شغلشان از بین رفته است؟ اگر زیست شناسان با شدت بیشتری روی ژنوم انسان آزمایش کنند – برای کمک به ما بیشتر عمر کنیم، بهتر در برابر بیماری های مزمن مقاومت کنیم یا هوشمندانه فکر کنیم – چه کسی به چنین پیشرفت هایی دسترسی خواهد داشت؟ چنین مسائل دشوار سیاستی و اخلاقی ممکن است بشریت را عمیق‌تر از اقیانوس اطلس در دوران پیش از کلمب تقسیم کند.

مسابقه ای که ما در آن هستیم

خوش بینی یا بدبینی؟ هر یک از این موضع‌ها را می‌توان با استدلال محکمی پشتیبانی کرد، اما ما استدلال می‌کنیم که هیچ کدام به اندازه چارچوب سوم: کنش‌گری، مناسب عصر رنسانس نیست که در آن زندگی می‌کنیم.

حال به بهترین وجه به عنوان یک رقابت درک می شود: بین پیامدهای خوب و بد درهم تنیدگی جهانی و توسعه انسانی. بین نیروهای شمول و طرد. بین نبوغ شکوفا و خطرات شکوفا. به طور کلی، البته، این همیشه درست است، اما حقیقت هرگز به این فوریت نبوده است.

مقیاس خطراتی که رفاه جهانی را تهدید می کند هرگز به جاذبه کنونی خود نزدیک نشده است و هزینه های فرصت کنار گذاشته شدن از شکوفایی کل بشریت هرگز بالاتر از این نبوده است.

ما باید از تفکر انتقادی در زمان لفاظی های غیرمسئولانه دفاع کنیم. برای جشن گرفتن تنوع و از بین بردن تعصب. برای افزایش حمایت عمومی و خصوصی. جرات شکست را داشته باشیم و شبکه های ایمنی عمومی را به گونه ای تقویت کنیم که همه ما را جسارت کند. برای ساختن چهارراه های جدید و استقبال از مهاجران. برای پاره کردن نقشه‌های (ذهنی) که افراد را بر اساس کلیشه‌های ملی، نژادی، جنسیتی، مذهبی یا دیگر تقسیم‌بندی می‌کند و نقشه‌های جدیدی جایگزین آن‌ها می‌شود که انسانیت و منافع مشترک ما را تشخیص می‌دهند. برای تقویت اعتماد عمومی به نهادهای دموکراتیک، به طوری که ما قدرت مقابله با تهدیدات فراملی جدید را به آنها اعطا کنیم.

روشنفکران رنسانس اول، زمان خود را در نوری مشابه اضطراری دیدند. “هیچ آسیبی بزرگتر از اتلاف وقت نیست”. «افراد موفق به ندرت عقب می نشینند و اجازه می دهند اتفاقاتی برایشان بیفتد. آنها بیرون می روند و اتفاقاتی می افتد.» سنت این کلمات را به ترتیب به میکل آنژ و لئوناردو داوینچی نسبت می دهد. ماکیاولی در پایان نامه شاهزاده از حاکمان ایتالیا خواست که «همه چیز برای عظمت شما به هم نزدیک شده است. بقیه کارها را باید خودتان انجام دهید.

آنها دریافتند که سن آنها امکانات کورکننده ای را ارائه می دهد، اما هر دستاوردی باید در میان شوک های بی امان به دست آید. آنچه اکنون همه ما برای ارتقای امکانات و کاهش خطراتی که این لحظه به همراه دارد انجام می دهیم، تعیین می کند که آیا شکوه های رنسانس اول، بدبختی ها یا هر دو را تکرار کنیم.

اگر جو بی ثباتی کنونی راهنما باشد، «هیچکدام» یکی از گزینه های پیش روی ما نیست.

ایان گلدین و کریس کوتارنا نویسندگان عصر اکتشاف: پیمایش در خطرات و مزایای رنسانس جدید ما هستند. در آمریکای شمالی توسط St Martin’s Press و در سایر نقاط جهان توسط Bloomsbury منتشر شده است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *