گفتگو از 20 دانشگاهی خواسته است تا ایده های بزرگ پیش روی استرالیا برای انتخابات فدرال 2016 و پس از آن را بررسی کنند. این مجموعه 20 قطعه ای ، از جمله، وضعیت دموکراسی، بهداشت، آموزش، محیط زیست، برابری، آزادی بیان، فدراسیون و اصلاحات اقتصادی را بررسی می کند.
استرالیا دارای بسیاری از صنایع موفق و نوآور مانند گندم، پشم، گوشت گاو، بره و پنبه است. و استرالیایی ها از ریسک کردن بیزار نیستند. سرمایهگذاریهای زیرکانه ما در اجارهنشینهای استخراج معدن بهشدت پرداخت شده است.
اما در زمینه هایی که در آن آشنایی کافی نداریم سرمایه گذاری نمی کنیم. و ما هم نباید. ما انتظار نداریم کسی در جایی سرمایه گذاری کند که این چهار چیز را درک نمی کند: مشتری. جایی که بازار در حال حرکت است؛ تفاوت های ظریف فناوری و کاربردهای آن؛ و اینکه رقبا چه کار می کنند.
به همین ترتیب، هیچ کس مایل نیست پول یا وجوه بازنشستگی خود را در شرکتهایی قرار دهد که شیوههای کاری، فناوریها یا خطوط تولید جدید را بدون دانش و اطلاعات بالایی در مورد بازار، آنچه در گذشته کار میکردند و کار نکردهاند، معرفی میکنند.
یک ایمیل هفتگی با تجزیه و تحلیل مبتنی بر شواهد از بهترین محققان اروپا
برای به دست آوردن این دانش، به میزان قابل توجهی از ارتباط با بازارهای جهانی نیاز داریم. ما می دانیم که کسب و کارهایی که تغییر نمی کنند در نهایت استخوان بندی می شوند و می میرند. اما ما همچنین می دانیم که نوآوری و تغییر سرمایه گذاری های مخاطره آمیزی برای هر کسب و کاری است. در زمان نامناسب سرمایه گذاری کنید یا بازار را به اشتباه تفسیر کنید و می توانید ضرر زیادی داشته باشید.
با این وجود، تجربه ما در 50 سال گذشته نشان داده است که ریسک نوآوری جدید در جهان قابل مدیریت است. به این معنا که محیط کسب و کار را میتوان با مثلثبندی (یعنی تأیید از طریق منابع متعدد) اطلاعات مرتبط و با ادغام ریسک تا حدودی از بین برد.
ما می توانیم از صنایع اولیه موفق استرالیا در این زمینه چیزهای زیادی بیاموزیم.
هر گروه عمده محصولات کشاورزی دارای یک شرکت تحقیق و توسعه است که به طور مشترک توسط کشاورزان و دولت تامین می شود. مشکلات رایج صنعت را شناسایی می کند، کارشناسانی را برای تحقیق در مورد این مشکلات منصوب می کند، یافته های آنها را به راه حل های عملی تبدیل می کند و سپس پیام را به کشاورز می رساند. کشاورز انفرادی مجبور نیست ریسک کامل نوآوری را متحمل شود – این توسط همتایان با مشکلات مشترک مشترک است. تا زمانی که یک نوآوری پیشنهادی به کشاورز برسد، بسیاری از خطرات برطرف شده است.
این مشکلات همه تکنولوژیکی نیستند. آنها می توانند در مورد ترجیحات مصرف کننده یا آنچه کشورهای رقیب انجام می دهند باشد. مشخصه ای که این کسب و کارها را به هم پیوند می دهد این است که همگی یک زنجیره تولید جهانی را هدف قرار می دهند.
منطقی نیست که این مدل شرکت تحقیق و توسعه روستایی را به صورت مکانیکی برای سایر صنایع استرالیایی که مایلند به زنجیره های تولید جهانی نفوذ کنند یا حضور آنها را افزایش دهند (نامزدهای بالقوه مواد غذایی فرآوری شده، دستگاه های پزشکی و مواد تولیدی پیشرفته در میان سایر صنایع) به کار برده شود.
با این حال، آنها چندین ویژگی برجسته دارند که سایر صنایع می توانند از آنها بیاموزند. این مدل تشخیص میدهد که موفقیت صادرات یک کسبوکار تأثیرات سرریز مثبتی بر رقبای محلی آن دارد. چه به دلیل تأثیر بر شهرت، یک اثر نمایشی یا فقط به اشتراک گذاری اطلاعات، وقتی همسایه شما در سطح بین المللی خوب عمل می کند، شما نیز سود می برید.
مدل شرکت تحقیق و توسعه بر اساس قوانین مجلس تشکیل شده است. این بدان معنی است که اعضای آنها می توانند با اطمینان (تقریبا) درازمدت فکر کنند که برنامه های آنها با تغییر دولت یا وزیر به هم نمی خورد.
رهبران صنعت بر رانت جویان
RDCها متعلق به صنعت هستند. آنها رهبران صنعت را پاداش و تشویق می کنند – برخلاف بسیاری از سیاست های فعلی صنعت که به رانت جویان صنعت پاداش می دهند. اولی ها خواهان تغییرات واقعی هستند که بهره وری و صادرات پیشرو را بهبود بخشد. دومی خواهان معافیت های مالیاتی و خلأها و تصمیمات مطلوب برنامه ریزی شهری هستند.
شرکتهای تحقیق و توسعه یک سرویس توسعه داخلی دارند که به موجب آن راهحلهای صنعتی جدید، شخصاً برای کشاورز در محل او ارائه میشود. تشخیص می دهد که در کسب و کارهای کوچک و متوسط، مدیر عامل، مدیر مالی، مدیر اجرایی، آشپز و نظافتچی است. آنها وقت ندارند به طور منظم محیط را برای یافتن فرصت ها بررسی کنند.
مسلماً بیش از 95 درصد از بهبود بهره وری صرفاً از کپی برداری از کارهایی است که بهترین ها در جهان انجام می دهند. این میوه کم آویزان است.
تحقیقات نشان داده است که بسیاری از کسب و کارها متوجه ناکارآمدی خود نمی شوند یا اگر متوجه شوند ممکن است ندانند چگونه تغییرات لازم را اعمال کنند. یک گروه صنعتی شبکه ای و متصل، که منابع آن برای کمک به شرکت هایی که می خواهند تغییر کنند، می تواند بهترین سرمایه گذاری باشد که استرالیا برای مدت طولانی انجام داده است.
بسیاری از فعالیت های عمومی که در بالا مورد بحث قرار گرفت، قبلاً در استرالیا وجود داشته یا وجود داشته است. پس چرا ما دره سیلیکون یا بخش بیوتکنولوژی بوستون نداریم؟ چرا استرالیا همچنان در انتهای جدول های لیگ نوآوری قرار دارد؟
من پیشنهاد میکنم دلیل این امر در شکست جدول عالی دولت در درک جامعهشناسی تجارت و قدردانی از دامنه مزایای بین شرکتی در خوشههای صنعتی است.
هنگامی که گروههایی از کسبوکارهای مرتبط نزدیک یکدیگر قرار میگیرند، عمدا یا سهواً اطلاعات، ایدههای جدید، شیوههای کاری و تماسها را به اشتراک میگذارند. مقیاس آنها بازاری را برای شرکت های خدماتی و واسطه ای تخصصی، از جمله سازمان های تحقیقاتی و آموزشی تخصصی ایجاد می کند. به نوبه خود، این کار کل صنعت را کارآمدتر می کند.
سازگاری و مقیاس مورد نیاز است
اگرچه هم دولت های مشترک المنافع و هم دولت های ایالتی برنامه های آگاهی مدیریت، مأموریت های تجاری و برنامه های تحقیقاتی صنعت را در چند دهه گذشته اجرا کرده اند، اکثر برنامه ها کوچک یا کوتاه مدت هستند. آنها مرتباً تغییر نام می دهند – به این معنی که صنعت باید نامگذاری جدید را دوباره بیاموزد و بارها و بارها بر آن حکومت کند. مشخص نیست که چرا این کار انجام می شود، اما اثر آن افزایش هزینه های مبادلات معامله با دولت است.
به نظر می رسد که این فقدان مقیاس و ثبات یکی از ویژگی های عجیب سیاست صنعت استرالیا باشد. تعداد کمی از برنامه ها و سیاست ها به طور عینی و مستقل ارزیابی می شوند. ارزیابیهایی که وجود دارد به اطلاع عموم نمیرسد. اغلب برنامه ها با سفارش مشاوران خارجی برای جمع آوری چند مطالعه موردی و تخمین زدن ارزش اقتصادی یک برنامه “ارزیابی” می شوند.
اینها ارزیابی های معتبری نیست. به طور حکایتی، میدانم که بیشتر آنها توسط سازمانهای دولتی مرکزی که پولهای جدی را میدهند، جدی گرفته نمیشوند. نتیجه این است که برنامه های صنعتی در بخش های متفرقه بودجه باقی می مانند.
به جای کاهش مالیات شرکت ها، راه حل بهتر این است که بخشی را برای بازگشت مستقیم به صنعت از طریق برنامه هایی اختصاص دهید که نیازهای تعیین شده آنها را برآورده می کند.
بدون نظر