افسانه موفقیت یک شبه در نوآوری

طبق افسانه، او وقتی زیر درختی نشسته بود و سیبی روی سرش افتاد، نظریه گرانش را مطرح کرد، در این هنگام همه چیز ناگهان به او رسید.

ما عاشق شنیدن داستان هایی از این لحظات عالی آها هستیم. سوال این است که آیا آنها حقیقت دارند؟ آیا واقعاً نوآوری ها از این لحظات معجزه آسای بینش زاییده می شوند؟

بیایید کمی عمیق تر کاوش کنیم.

چرا آها لحظات واقعا مهم نیست

بیایید دور بوته نزنیم: حقیقت تاسف بار این است که تقریباً هر یک از این داستان ها یا جعلی هستند، یا در بهترین حالت، اغراق یا ساده سازی بیش از حد هستند.

داستان‌های واقعی پشت برخی از نمونه‌های معروف که مردم معمولاً وقتی در مورد لحظات بزرگ آها و موفقیت‌های یک شبه صحبت می‌کنند به آنها اشاره می‌کنند، اغلب کاملاً متفاوت هستند. بیایید به چند نمونه از این نمونه ها نگاه کنیم.

نیوتن و اپل

اگر به داستان نیوتن و سیب نگاهی بیندازیم، مشکلات زیادی در آن وجود دارد.

اول از همه، هیچ سابقه ای از برخورد یک سیب به او وجود ندارد.

او در واقع اولین بار چندین دهه بعد در مورد این رویداد صحبت کرد ، و حتی پس از آن، او فقط از دیدن یک سیب در باغ خود به زمین صحبت کرد.نیوتن سیبی را دید که از درخت افتادبسیاری از معاصران دیگر نیز وجود داشتند که روی گرانش کار می کردند و نیوتن مطمئناً با آثار آنها کاملاً آشنا بود ، که حتی برخی از آنها به مفاهیم کلیدی نظریه او تبدیل شدند.

حتی اگر داستان سقوط سیبی که به او الهام می‌بخشد، به جای آثار هم‌عصرانش، درست باشد، باز هم بیش از 20 سال طول کشید تا این ایده را در اثر برجسته‌اش، پرینسیپیا منتشر کند. واضح است که بیش از یک لحظه نیاز بود.

استیو جابز و مکینتاش

طبق داستان، استیو جابز تصمیم گرفت مکینتاش را با رابط کاربری گرافیکی خود پس از بازدیدی الهام‌بخش از زیراکس PARC بسازد، جایی که نمونه‌های اولیه کار با تمام ویژگی‌های کلیدی که در نهایت مکینتاش به آنها ارائه می‌شد، داشت.

در واقعیت، داستان بسیار پیچیده تر است . اپل در واقع کار بر روی این سیستم و تمام نوآوری های کلیدی خود را قبل از بازدید آغاز کرده بود.یک کامپیوتر مکینتاشعلاوه بر این، در واقع نه تنها یک، بلکه دو بازدید وجود داشت، و استیو جابز تنها در دیدار دوم شرکت کرد که یکی از کارمندان کلیدی گفت که باید این کار را انجام دهد تا اهمیت نوآوری‌هایی را که قبلاً روی آنها کار می‌کردند درک کند.

علاوه بر این، هنوز 5 سال دیگر و ساعت های بی شماری کار پس از بازدید طول کشید تا سرانجام مکینتاش منتشر شد.

چارلز داروین و جزایر گالاپاگوس

همانطور که داستان می گوید، چارلز داروین از طبیعت منحصر به فرد جزایر گالاپاگوس الهام گرفت و در طول بازدید خود از آنجا قطعات را برای نظریه تکامل کنار هم قرار داد.

به‌ویژه، گونه‌هایی وجود داشتند که هنوز در آنجا زندگی می‌کردند و بسیار شبیه به گونه‌هایی بودند که قبلاً در جاهای دیگر منقرض شده بودند، که بینش‌های کلیدی نظریه تکامل را برای او فراهم کرد.جزایر گالاپاگوس خانه بسیاری از موجودات جالب استدر حالی که این دیدار بدون شک تأثیری بر او گذاشت، این نظریه در واقع تنها از طریق گفتگوهای زیادی که او سال‌ها پس از دیدار با افرادی داشت که در مورد این موضوع تحقیق کرده بودند، ایجاد شد.

سال پس از بازدید، داروین به تازگی موفق شده بود مفاهیم کلیدی را محدود کند و یک پیش نویس 35 صفحه ای مداد از این نظریه ایجاد کرده بود.

17 سال دیگر طول کشید تا او واقعاً یافته های خود را در کتاب خود در مورد منشاء گونه ها منتشر کرد.

یادداشت Post-It

در سال 1968، 3M در تلاش بود تا یک چسب بسیار قوی جدید اختراع کند که آزمایشی اشتباه انجام شد. نتیجه نهایی، چسبی بود که بسیار ضعیف بود، اما قابل استفاده مجدد بود، زیرا بدون اینکه لکه بر جای بگذارد، جدا می شد.

چیزی که معمولاً از داستان حذف می شود این است که یادداشت Post-I در آن لحظه متولد نشده است .

برای 5 سال بعد، مخترع سعی کرد مدیریت را متقاعد کند که مواد جدید را تجاری کند، اما آنها پتانسیل آن را ندیدند. پس از تغییر در مدیریت، او سپس توانست برای پروژه چراغ سبز دریافت کند، اما نتوانست ایده محصولی را ارائه دهد که بتواند از نظر تجاری قابل دوام باشد.

مدتی بعد، تیم متوجه شدند که می توانند چسب را مستقیماً روی کاغذ بمالند. با این حال، اجرای این ایده آسان نبود. ظاهرا چندین سال طول کشید تا این محصول کار کند.یادداشت Post-I روی میزهنگامی که آنها یک محصول کارآمد داشتند، به سرعت در داخل شرکت محبوب شد. با این حال، مدیریت هنوز پتانسیل تجاری را برای این مفهوم ندید و دوباره آن را کنار گذاشت.

پس از اصرار تیم، در نهایت به آنها چراغ سبز نشان داده شد تا Post-It را تنها 9 سال پس از آزمایش ناموفق اولیه راه اندازی کنند.

با این حال، موفقیت تجاری اولیه بسیار ضعیف بود زیرا مشتریان ارزش محصول ارائه شده را نمی دیدند.

یک سال بعد، تیم به این فکر افتاد که تعداد زیادی از نمونه‌های رایگان را مستقیماً به شرکت‌ها به همراه یک فرم سفارش مجدد ارسال کنند. در کمال تعجب، 90 درصد از آنها دوباره سفارش دادند و Post-Its بالاخره در راه تبدیل شدن به محصول نمادینی بودند که اکنون آنها را به عنوان می شناسیم.

کپسول نسپرسو

همانطور که من برای اولین بار داستان را شنیدم، یک مهندس نستله از یک اسپرسوبار بسیار محبوب در رم بازدید کرد و از فرآیندی که آنها برای تهیه قهوه خود استفاده کردند الهام گرفت و می خواست یک محصول قهوه خانگی ایجاد کند که بتواند همان نتایج را بگیرد. این پس از آن منجر به ایجاد نسپرسو شد.

چیزی که از قلم افتاده این است که مهندس مورد نظر، اریک فاور، به تازگی با یک زن ایتالیایی ازدواج کرده بود و او بابت کیفیت پایین قهوه آنها به او سخت می گرفت. او می خواست به او نشان دهد که سوئیسی ها واقعاً ظرفیت درست کردن یک اسپرسوی عالی را دارند.

در چند ماه بعد، او کار بر روی یک نمونه اولیه را آغاز کرد و سپس به رم رفت تا به دنبال ترکیبی عالی بگردد. هنگامی که او مکان مناسب را پیدا کرد، همسرش متوجه شد که راز آنها تکرار هوادهی در حین ریختن است، که سپس او را به ایجاد طرح نمادین کپسول سوق داد.چند فنجان نسپرسوبا این حال، فاور در ابتدا نتوانست مدیریت را به این ایده متقاعد کند.

هشت سال بعد او برای انجام مأموریتی به ژاپن فرستاده شد و در آنجا توانست مدیر اجرایی محلی را در مورد شایستگی نسپرسو متقاعد کند. این در نهایت منجر به راه اندازی Nespresso شد، تنها 11 سال پس از لحظه اصلی aha.

با این حال، مانند Post-Its، فروش در ابتدا بسیار ضعیف بود.

یک دهه دیگر و تغییر در رهبری طول کشید تا آنها به استراتژی فروش جدیدی روی آورند که بر روی اجازه دادن به کاربران برای تجربه محصول قبل از شروع به دیدن نتایج متمرکز بود.

هنگامی که آنها این استراتژی را دو برابر کردند، فروش بسیار بالا رفت و نسپرسو به سرعت تبدیل به سریع‌ترین و سودآورترین بخش نستله شد.

عناصر مشترک در همه داستان ها چیست؟

در همه داستان‌ها، نوآوران مطمئناً ایده‌هایی داشتند، و همانطور که تقریباً همیشه اتفاق می‌افتد، ایده‌های خوب در یک جلسه طوفان فکری به ذهنشان نرسید.

همانطور که قبلاً نوشته‌ام ، ایده‌های عالی معمولاً زمانی به وجود می‌آیند که بتوانید دو یا چند ایده متمایز را به هم متصل کنید و کنار هم بگذارید.

در عمل، این معمولاً زمانی اتفاق می‌افتد که شما آرام هستید، حواس‌تان پرت است یا به سادگی در معرض انواع مختلف ایده‌ها هستید، بنابراین طبیعی است که وقتی در دفتر هستید بهترین ایده‌ها به ذهنتان نرسد.

با این حال، عامل دیگری وجود دارد که همه این داستان‌ها مشترک هستند، و آن مهم‌تر است: آنها دست به اقدام زدند و ادامه دادند .

وجه اشتراک همه این داستان ها این است که مبتکران دست به اقدام زدند و در چالش های اجتناب ناپذیر پافشاری کردند.

دلیل اینکه ما حتی نام این افراد و اکتشافات یا خلاقیت‌هایشان را شنیده‌ایم، این واقعیت است که آنها سال‌ها برای اثبات نظریه‌های خود و تحقق ایده‌های خود تلاش کردند.

مطمئنم افراد بی‌شماری وجود دارند که قبل از نیوتن واقعاً با یک سیب به سرشان اصابت کرده‌اند، اما هرگز مثل او قطعات را کنار هم قرار نداده‌اند.

چرا ما به این داستان ها کشیده شده ایم؟

بنابراین، اگر واقعیت اینقدر متفاوت است، چرا ما این داستان ها را تعریف می کنیم؟

در اصل، به این دلیل که ما انسان ها برای یک داستان خوب دست و پا می زنیم. داستان ها می فروشند و مردم داستان های ساده را به خوبی به یاد می آورند.

این داستان های لحظه های ناگهانی آها و موفقیت های یک شبه، آشکارا برای ما بسیار الهام بخش و آرامش بخش است. به هر حال، اگر دیگران چنین لحظات و موفقیت‌هایی را داشته‌اند، چه چیزی مانع از آن می‌شود که خودمان چنین لحظاتی را داشته باشیم؟کپسول نسپرسوهمه اینها به این معنی است که اساساً همه انگیزه زیادی برای اغراق کردن، ساده کردن بیش از حد، یا چرخش در داستان اصلی دارند.

  • نوآوران این کار را انجام می دهند تا دیگران از ایده هایشان حمایت کنند یا محصولاتشان را بفروشند.
  • نوآوران همچنین ممکن است این کار را انجام دهند تا خود را به عنوان نابغه خلاق معرفی کنند. به هر حال، نابغه بودن بسیار جالب تر از سخت کوشی بودن است.
  • ممکن است شرکت‌ها این کار را انجام دهند تا چیزی جالب برای گفتگو با روزنامه‌نگاران داشته باشند.
  • روزنامه نگاران داستان های جالبی می نویسند که الهام بخش خوانندگان است و آثار خود را می فروشند.

با تمام اطلاعاتی که هر روز با آن بمباران می‌شویم، سخت‌تر و سخت‌تر می‌توان از بین مردم جدا شد، اما یک داستان عالی هنوز هم قدرت انجام این کار را دارد. این بدان معناست که این روند احتمالاً ادامه خواهد داشت.

چرا آن یک مشکل است؟

با این حال، این داستان‌ها فقط یک ذره رنگ بی‌ضرر در حقیقت نیستند. وقتی همه چیزی که مردم در مورد این لحظه ها و موفقیت های یک شبه می شنوند، شروع به باور آنها می کنند.

آنها انتظارات کاملاً غیرواقع بینانه ای را برای نوآوران بالقوه ارائه می دهند، که منجر به چند مشکل بسیار رایج می شود که این روزها شاهد آن هستیم که بسیاری از نوآوران با آن مواجه هستند.

منتظر ایده عالی

نوآوران بالقوه اغلب قبل از شروع به کار منتظر ایده یا الهام عالی هستند که متأسفانه هیچ منطقی ندارد.

چگونه می توانید ناگهان به یک راه حل معجزه آسا دست پیدا کنید اگر حتی نمی دانید مشکل چیست؟

وقتی واقعاً شروع به کار روی یک مشکل معنی دار کردید، ایده ها به سراغ شما می آیند.

انتظار موفقیت یک شبه

نوآوران بالقوه نیز اغلب فکر می‌کنند که بخش سخت این ایده است.

هشدار اسپویلر: اینطور نیست.

آن‌ها انتظار دارند که ایده‌های بزرگ ناگهان یک شبه به موفقیت تبدیل شوند، و وقتی چنین نشد، فکر می‌کنند مشکلی در این ایده وجود دارد و یا کاملاً از آن دست می‌کشند، یا اگر سرسخت هستند، به سراغ ایده بعدی می‌روند.

این جمله معروف توماس ادیسون ماهیت هر دوی این چالش ها را به خوبی بیان می کند:

“هیچ یک از اختراعات من تصادفی نبود. من نیاز ارزشمندی را می بینم که باید برآورده شود و پس از آزمایش آزمایش می کنم تا زمانی که بیاید. چیزی که خلاصه می شود یک درصد الهام و نود و نه درصد عرق است .”
– توماس ادیسون

تعصب مدیریت

این تصورات نادرست همچنین باعث ایجاد چالش هایی در زمینه شرکت می شود زیرا اکثر تصمیم گیرندگان تجربه دست اولی از نوآوری ندارند.

اما حتی اگر تجربه نداشته باشند، همه آنها داستان این ایده ها و نوآوری های عالی را شنیده اند.

در نتیجه، بسیاری از مدیران فکر می‌کنند که می‌توانند به راحتی ایده‌های خوب را از ایده‌های بد تشخیص دهند ، درست مانند آنچه نیوتن ظاهراً وقتی سیب را دید. خوب، شما معمولا نمی توانید .آها لحظه ها معنای زیادی ندارند و موفقیت یک شبه در نوآوری اتفاق نمی افتدهمین مدیران ممکن است فکر کنند که ایده‌ها و نوآوری‌های عالی همیشه باید تا سال سوم کسب‌وکارهای بزرگ باشند، که معمولاً چنین نمی‌شوند. واقعیت بسیار بیشتر شبیه جدول زمانی طولانی‌ای است که در مثال‌های ذکر شده در بالا دیدیم.

بنابراین، اگر حتی برنامه ریزی بلندمدت در سازمان شما از سال سوم فراتر نرود، جمع آوری حمایت یا بودجه برای هر نوع نوآوری تحول آفرین بسیار دشوار خواهد بود. به بیان ساده، آنها همیشه سالها کار سخت و کمی پشتکار نیاز دارند.

حتی مظهر رشد سریع برق آسا، فیسبوک، وقت خود را صرف تبدیل شدن به یک تجارت عالی کرد. سه سال از راه اندازی نسخه اول طول کشید تا اینکه عموم مردم حتی اجازه ثبت نام پیدا کردند، و سال های زیادی قبل از اینکه شرکت شروع به تولید درآمد معنی دار کرد.

بنابراین، اگر در یک سازمان بزرگ کار می کنید، مطمئن شوید که ذینفعان، اعم از سرمایه گذار، مدیر یا همکاران شما، از واقعیت های خشن نوآوری آگاه هستند.

اگر آنها انتظار معجزه داشته باشند، کاملاً محتمل است که اجماع به سرعت در برابر نوآوری تغییر کند.

نتیجه

بنابراین، برای نتیجه گیری، قربانی این داستان های معجزه آسا لحظه های آها نشوید و به موفقیت یک شبه ایمان نیاورید.

مبتکران باتجربه می دانند که انجام هر کاری جدید که تأثیر زیادی داشته باشد، همیشه دشوار است و زمان زیادی را می طلبد.

وقتی صحبت از نوآوری به میان می آید، بهتر است یک بدبین سرسخت باشید تا اینکه یک خوش بین ساده لوح باشید، حتی اگر در نهایت نیاز دارید به کاری که انجام می دهید ایمان داشته باشید و پذیرای ایده های جدید باشید.

هنگامی که واقعیت های خشن نوآوری را پذیرفتید و پذیرفتید که همه چیز سرگرم کننده و بازی نیست ، برای غلبه بر چالش هایی که به ناچار با آنها روبرو خواهید شد، به خوبی آماده خواهید شد.

شاید هیجان انگیزترین داستان برای شنیدن نباشد، اما به یاد داشته باشید که سفر قهرمانان واقعی همیشه مملو از چالش ها، سخت کوشی و یادگیری است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *