کلایتون کریستنسن بیشتر به خاطر کتابش «معضل مبتکر» مشهور است. اما من معتقدم یکی از جذاب ترین بینش های او در این کتاب نیست. این در مورد این است که چگونه برخی از کودکان بزرگ می شوند تا خلاق تر از دیگران شوند. او ادعا می کند (به ویدیوی یوتیوب زیر مراجعه کنید) که اکثر کودکان با مغزهای بسیار مشابه متولد می شوند. با این حال، برخی بزرگ می شوند تا به نابغه های خلاق تبدیل شوند و برخی دیگر به خلاقیت متوسطی می رسند.
جالب است که او گزارش می دهد، بچه هایی که به طور استثنایی خلاق می شوند، به نظر می رسد یک تجربه مشترک دارند: والدین آنها افرادی بودند که خودت انجام می دادند (DIY). وقتی چیزی خراب می شد، حداقل یکی از والدین آنها بلافاصله با تعمیرکار یا زن تماس نمی گرفت. بلکه سعی کردند ابتدا خودشان آن را درست کنند.
توضیح کلایتون (امیدوارم بدش نیاید اگر در اینجا اساس نام را با او فرض کنم) برای این ارتباط بین یک DIY و یک ذهن خلاق دوگانه است. اولاً والدین به فرزندان خود می آموزند که خودشان می توانند مشکلات را حل کنند. خلاقیت در نهایت استفاده از ایده های جدید برای حل مشکلات است. بنابراین این پیام مهمی برای انتقال به کودکان است، با فرض اینکه می خواهید آنها یاد بگیرند خلاقانه فکر کنند. ثانیا، همانطور که هر والدینی که DIY میدانند، اولین تلاش شما برای رفع مشکل اغلب با شکست مواجه میشود. بنابراین، شما باید تعمیر خود را تست کنید. اگر کار نکرد، مشخص کنید که چرا نه و روش جدیدی را امتحان کنید.
کلایتون این را با نوآوری مقایسه می کند. او به درستی می گوید که بسیاری از ایده های جدید نوآورانه در اجرای اولیه خود شکست می خورند. سپس نوآوران مسئول باید اشتباه را بررسی کنند و رویکرد جدیدی را امتحان کنند. بنابراین، او ادعا می کند، والدین DIY به فرزندان خود پشتکار خلاق را آموزش می دهند که برای خلاقیت مهم است.
همه اینها بسیار منطقی است. متأسفانه، اگرچه ویدیویی که کلایتون در آن این ادعاها را مطرح می کند، به راحتی در یوتیوب (و در این صفحه) در دسترس است، نوشته تحقیق او در دسترس نیست. مایه تاسف است، زیرا اظهارات او سؤالات گسترده ای را باقی می گذارد.
اولاً، من کنجکاو خواهم بود که درباره این جمله که کودکان با مغزهای بسیار مشابه به دنیا می آیند بیشتر بدانم. آیا منظور او این است که مغزها از نظر فیزیکی مشابه هستند؟ تا چه سطحی از جزئیات؟ با توجه به اینکه انواع خاصی از بیماری های روانی در خانواده ها وجود دارد، به نظر می رسد که یک عنصر ژنتیکی در نوع مغزی که کودکان با آن متولد می شوند وجود دارد. و این بیشتر از آنچه در ابتدا به نظر می رسد مرتبط است.
جامعه مدتهاست که خلاقیت را با جنون مرتبط میداند. اکنون علم این باور را تأیید می کند. مطالعات روانپزشکی نشان میدهد که سه ویژگی مشترک در تولید خلاقیت و جنون بالا وجود دارد: “اینها عبارتند از اختلال خلقی، انواع خاصی از فرآیندهای تفکر و تحمل غیرمنطقی”.
اگر بیماری روانی با خلاقیت همراه باشد و جنون از بسیاری جهات شبیه خلاقیت باشد، مطمئناً قابل قبول است که خلاقیت بیشتر از آنچه که کلایتون تصور می کند، ژنتیکی باشد. و بدون پیشینه تحقیق او راهی نداریم که بدانیم آیا این احتمال مورد توجه و بررسی قرار گرفته است یا خیر.
به همین ترتیب، همبستگی بین والدین DIY و کودکان خلاق، متأسفانه دلیلی را نشان نمی دهد. و زبان کلایتون در این ویدئو به جای علت و معلول، بیشتر در مورد همبستگی است. یک توضیح جایگزین میتواند این باشد که یک والدین خلاق بیشتر تلاش میکند تا خودش مسائل را اصلاح کند و ژنهای خلاق خود را به فرزندانش منتقل کند.
جالب اینجاست که وقتی یافتههای کلایتون را برای دوستی که در آلمان شرقی آن زمان کمونیست بزرگ شده بود توصیف کردم، او به من گفت که «اگر این درست باشد، پس هر آلمان شرقی بسیار خلاق است». او توضیح داد که خدمات ساده ای که ما در اروپای غربی (و همچنین آمریکا، ژاپن، استرالیا و غیره) به آن عادت داشتیم، در آلمان کمونیستی به آسانی در دسترس نبود. و حتی زمانی که چنین خدماتی در دسترس بودند، تا حد زیادی غیرقابل هزینه بودند. بنابراین، وقتی توستر خراب شد، والدین واقعاً چارهای جز جدا کردن آن و تلاش برای تعمیر آن نداشتند.
درست است یا خیر که فرض کنیم والدینی که DIY هستند منجر به فرزندان بسیار خلاق می شود، واضح است که نمی تواند مانع تربیت کودکان بسیار خلاق شود و به احتمال زیاد کمک می کند. بنابراین، اگر فرزندانی دارید و میخواهید آنها بزرگ شوند تا خلاقیت بالایی داشته باشند، در اینجا باید درسی آموخت. وقتی ساعت از کار افتاد، آن را دور نیندازید و یک ساعت جدید بخرید. بلکه سعی کنید آن را درست کنید. و از فرزندان خود کمک بگیرید!
بدون نظر