احساس من در مورد روال ایدهپردازی این است که آنها متفکران نوآور را یا به سمت ایدههای مورد علاقهشان سوق میدهند (به آنها ایده میدهند که یک پروژه حیوان خانگی را در معرض دید عموم قرار دهند) یا به سمت «شرطبندیهای خوب»، ایدههایی که ارزش آن را دارند. تعداد کمی از سازمانها مهارتهای طراحی چالش را برای ایجاد نوآوری اساسی به روشی که پروکتر و گمبل در آغاز جنبش نوآوری باز انجام دادند، دارند.
یکی از تأثیرات استفاده کم انضباط از پلتفرمهای نوآوری که طراحی چالش هنوز در حال انجام است، این است که شرکتها اسیر فروشندگان سیستم خود میشوند یا میمانند. این فروشنده سیستم است که تفکر عمیقی در مورد اختلال و تحول انجام می دهد، رهبری فکر را خریداری می کند و پیشرفت بزرگ بعدی را که باید در آن خرید کنید تبلیغ می کند.
من این اتفاق را به طور گسترده در تجارت اجتماعی دیده ام. کسبوکار اجتماعی متعلق به شرکتهایی مانند IBM و SAP و البته پلتفرمهایی مانند Jive است، با این حال فکر میکنم همه افراد در کسبوکار نوآوری میدانند که تعداد کمی از پلتفرمها یا طرحهای کسبوکار اجتماعی بسیار تغییر میکنند. آنها یک بیانیه اصولی هستند، ما اجتماعی هستیم، و آنها چند چیز را در مورد “تعامل” به مدیران اجرایی می دهند، یعنی ما 80٪ از افراد خود را در پلتفرم x یا y ثبت نام کرده ایم.
فقط به پنج سال قبل فکر کنید و آیبیام یکی از حامیان اصلی دنیای مجازی Second Life بود، حتی تا حدی که کارمندانش را مجبور به ملاقات به عنوان آواتار میکرد. Second Life از آن زمان کم و بیش از رادار اکثر شرکت ها ناپدید شده است.
همین پدیده فروشنده محور در شهرهای هوشمند قابل مشاهده است. اپلیکیشن های موبایل بانک دارای ویژگی های مشابهی هستند. آنها نیازمند تغییرات بزرگ میان افزاری در بانک هستند و منجر به قراردادهای مشاوره بزرگ می شوند. این بدان معنا نیست که آنها فاقد ارزش هستند.
من در عوض سعی میکنم این سوال را مطرح کنم که آیا پلتفرم نوآوری باید توسط شرکتها استفاده شود تا برای ایجاد اختلال و تحول بزرگ آماده باشد؟ آیا آنها باید دارایی های استراتژیک باشند؟ زیرا اگر به آیندههای بالقوه مخرب کسبوکارتان فکر نکردهاید، فروشندگان بزرگ این کار را برای شما انجام میدهند و فروشندگان بزرگ ممکن است اشتباهات بزرگی مرتکب شوند.
راه دیگری برای گفتن این موضوع این است که پلتفرمهای نوآوری باید به گونهای طراحی شوند که آنها را از لبه کانالها ایجاد کند و برای افرادی در سازمان که تغییرات دریا را در افق مشاهده میکنند تغذیه کند. اما درخواست از هر سازمانی برای گوش دادن بیشتر شبیه ارسال اطلاعات لازم به سطل زباله است. سازمان ها برای گوش دادن طراحی نشده اند. سلسله مراتب و کانال ها به ندرت برای ارتباطات موقت یا برای اطلاعات غیرمرتبط با تمرکز تراکنش شرکت خوب کار می کنند.
برعکس، دامنه اختلالات یا تهدیدهایی که شرکت ها با آن مواجه هستند، در واقع بسیار محدود و قابل جمع آوری است. باید امکان ایجاد فهرستی از شرکت از آنچه ممکن است در آنجا اتفاق بیفتد وجود داشته باشد. باید بتوان مشارکت ناظران موج را برای ایجاد دانش اصیل و ارزشمند در مورد تغییر ساختار داد. تنها راه انجام آن از طریق طراحی چالش ماهر یا در غیاب آنها وابسته شدن یا ماندن به مشاور است.
بنابراین یک چالش اختلال چگونه ممکن است به نظر برسد؟ در ماه ژوئن من خوش شانس بودم که در مراسم راه اندازی شبکه احترام شرکت کردم ، گروهی متشکل از 70 شرکت که توافق نامه ای را برای اتخاذ رویکردی کاملاً جدید برای داده های مشتری امضا کرده اند. این رویکرد به معنای مدیریت بیشتر در مورد داده ها، مدیریت آن از طرف کاربران به جای جمع آوری و فروش آن از طرف تبلیغ کنندگان و مارک ها است. این پاسخی به واکنش پس از اسنودن به نظارت است. انواع مشابهی از توسعه در Bit Torrent و در بخش امنیتی در F-Secure رهبر محافظت از ویروس در حال انجام است . در واقع هر کدام به دنبال معکوس کردن پارادایم جمع آوری داده های فعلی هستند.
جزئیات حرکت رو به رشد «داده معکوس» آنقدر پیچیده است که نمی توان به سرعت توضیح داد. اما آنها نمونه خوبی از پارادایم جدیدی هستند که بسیار انسان محور است و کمتر بر فناوری تکیه دارد تا اینکه مردم در مورد چیزها چه احساسی دارند و چگونه حساسیت های آنها با دنیای اطراف آنها هماهنگ است.
چالش اینجاست – چه تعداد از این تغییرات انسان محور را می توانید شناسایی کنید؟ ادغامهای مشابه اصول، احساسات انسانی و فناوری در کجا اتفاق میافتد؟ اگر بتوانید اینها را شناسایی کنید، می توانید شروع به تولید برنامه های ایده پردازی جدید بر اساس گرایش های بسیار جدید کنید. اگر قرار است یک حرکت معکوس داده وجود داشته باشد، شرکت شما چگونه می تواند مشارکت کند؟ دارندگان اصلی داده های مشتری در آینده چه کسانی خواهند بود و اگر رهبر نباشید چه هزینه ای برای شما خواهد داشت؟ مسیر تغییر چگونه است؟
اینها ممکن است انواع عادی چالشهایی نباشند که شرکتها در ایدهپردازی با آنها سر و کار دارند، اما پیشنهادات من این است که یک رشته در تفکر چالشی باید چالش تحول باشد و باید با ساختارهایی همراه باشد که افراد را از لبهها به سمت خود بکشاند. سازمان. کادربندی مناسب راه خوبی برای گوش دادن به آینده است.
بدون نظر