پاسخ موثر به این سوالات می تواند تفاوت بین موفقیت و شکست باشد، صرف نظر از اندازه سازمان شما.
در هسته خود، هر دوی این اصطلاحات به یک معنا هستند: تغییر. وقتی نوآوری می کنید و متحول می شوید، در وضعیت تکامل دائمی و حرکت رو به جلو هستید.
نوآوری می تواند بر هر جنبه ای از کسب و کار شما تأثیر بگذارد، از سؤالات به ظاهر جزئی مانند نحوه جمع آوری ایده ها گرفته تا مسائل تصویری بزرگ مانند ساختار سازمانی و رویکرد شما به تعامل با مشتری.
جایی که تلاشهای نوآوری خود را متمرکز میکنید میتواند به اندازه روشهای پیادهسازی شما تأثیرگذار باشد. هدف نهایی یکسان است: اعمال تغییراتی که تأثیر مثبتی هم در شرکت شما و هم در کل صنعت دارد.
چرا روی نوآوری تمرکز کنیم؟
به صراحت بگویم، اگر به جلو حرکت نکنید، عقب خواهید ماند. این واقعیت در دنیای تجارت امروزی است که به سرعت در حال تغییر است. شرکت های دیگر به نوآوری خود ادامه می دهند، حتی اگر شما این کار را نکنید. همانطور که این نوآوری ها پابرجا هستند، روش های آزموده شده و واقعی شما برای نزدیک شدن به صنعت به اندازه گذشته موثر نخواهد بود.
شرکت هایی که توانایی نوآوری دارند، سازگارتر و پاسخگوتر به تغییرات صنعت هستند. این چابکی به ویژه هنگامی که با اختلالات بیرونی روبرو هستید – مانند، مثلاً یک بیماری همه گیر جهانی – مهم است، اما حتی زمانی که کارها طبق برنامه پیش می روند، به موفقیت بیشتری نیز منجر می شود.
یک مطالعه ارزیابی سریع شواهد انجام شده توسط شرکت رند در اروپا نشان می دهد که بازده اقتصادی 20-30٪ در سرمایه گذاری برای تحقیق و توسعه است . این بالاتر از مواردی است که تعیین کمیت سود در سطح اجتماعی و فرهنگی که از روشهای جدید مشارکت مشتری و کارمند ناشی میشود، دشوارتر است.
شرکتهای نوآور معمولاً در هر سطحی سالمتر هستند، از روابط کارکنان گرفته تا محل کارشان تا درک شرکت و تعامل با مصرفکنندگان. نوآور بودن می تواند به شما در بهبود بهره وری، کاهش هزینه ها و رقابتی تر شدن شما در بازار کمک کند.
در این مرحله، ممکن است از خود بپرسید: “اگر نوآوری بسیار مفید است، چرا هر شرکتی آن را انجام نمی دهد؟” حقیقت این است که دستیابی به آن در مقیاس بسیار دشوار است.
موانع رایج نوآوری
روشی که بسیاری از شرکتها اداره میشوند مجموعهای از موانع را ایجاد میکند که آنها را از شکلگیری یک فرهنگ متحول کننده و در نهایت دستیابی به پتانسیل واقعی خود باز میدارد.
برخی از رایج ترین موانع نوآوری عبارتند از:
- سیاست اداری این رایجترین مانع برای نوآوری بود که در نظرسنجی از رهبران شرکتها توسط هاروارد بیزینس ریویو انجام شد . نوآوری بر هر جنبه ای از شرکت تأثیر می گذارد و این می تواند منجر به این شود که رهبران بخش احساس کنند دیگران در زمین خود قدم می گذارند. دیگران ممکن است نگران باشند که نوآوری ها قدرت آنها را کاهش دهد یا حتی موقعیت آنها را منسوخ کند.
- خطر گریزی. وقتی نوآوری می کنید، در حال انجام کار جدیدی هستید و این یعنی ریسک کردن. ریسک کلمه کثیفی در بسیاری از اتاق های هیئت مدیره است، به طوری که اندازه شرکت رشد می کند. با این حال، واقعیت این است که عدم نوآوری اغلب در درازمدت مخاطرهآمیزتر است، زیرا شما کمتر تطبیقپذیر خواهید بود و برای همگام شدن با تغییرات صنعت مجهز نیستید.
- درست مانند مردم، شرکت ها نیز در طول زمان روش خاصی را برای انجام کارها ایجاد می کنند. هر چه مدت طولانی تری کاری را به روش خاصی انجام داده باشید، بیشتر در فرهنگ اصلی شما گنجانده می شود، حتی اگر راه بهتری برای انجام آن وجود داشته باشد.
- تغییرات بودجه بیش از هر موضوع دیگری منشأ گفتگوهای اتاق هیئت مدیره ناامیدکننده و بحث برانگیز است. حتی اگر شرکت شما پول لازم برای اجرای فرآیندها و نوآوریهای جدید را داشته باشد، تضمین این سرمایهها میتواند به معنای کاهش تعداد زیادی از تشریفات اداری و متقاعد کردن افرادی باشد که دارای کیف پول هستند که سرمایهگذاری ارزشمند است.
- کمبود دید. مزایای نوآوری ممکن است تا سال ها یا حتی دهه ها بعد ملموس نباشد. هیئت مدیره و سهامداران اغلب مجبورند بیشتر به فکر درآمدهای فصلی باشند تا برنامه های بلندمدت، و این طرز فکر بر خلاف شکل گیری فرهنگ نوآوری عمل می کند .
الهام بخش تحول و نوآوری
پس برای غلبه بر این موانع واقعاً چه کاری می توانید انجام دهید؟
در اینجا 7 قانون عملی وجود دارد که باید رعایت کنید.
شماره 1: ترس از شکست را از بین ببرید
وقتی چیزی جدید را امتحان می کنید، این احتمال وجود دارد که کار نکند. این از منظر کارمندان به همان اندازه که برای یک شرکت بد است. یک شرکت از از دست دادن سود می ترسد. یک کارمند می ترسد شغل خود را از دست بدهد.
دو راه برای کاهش این ترس وجود دارد. ابتدا باید فرهنگ را تغییر دهید. شکست را به عنوان فرصتی برای ایجاد انعطاف پذیری و بهبود شانس خود در تلاش بعدی ببینید. اگر به جای تنبیه، به شکست ها با تجزیه و تحلیل و یادگیری از آنها پاسخ دهید، ترس از آنها به طور طبیعی از بین می رود.
ثانیاً، با ریسکهای هوشمندانه، بهترین شانس موفقیت را به خود بدهید. هنگامی که یک کارمند ایده جدیدی ارائه می کند، از یک تیم بخواهید که با هم آن را تجزیه و تحلیل کنند تا بهترین راه برای اجرای آن را بیابند و منابعی را که برای دیدن آن نیاز دارند در اختیار آنها قرار دهید. اعضای تیم وقتی بدانند که می توانند روی حمایت شرکت حساب کنند، احساس قدرت بیشتری برای نوآوری خواهند داشت.
شماره 2: رویکردهای جدید را تشویق کنید
پاداش برای ارائه محصولات و رویکردهای جدید می تواند به کارکنان فشار بیشتری را بدهد که آنها برای امتحان چیز جدید نیاز دارند. زمانی که کارمندان ریسک می کنند جشن بگیرید، حتی اگر آنطور که می خواستند موفق نشد.
بسیاری از رهبران کسب و کار با شنیدن کلمه “انگیزه” محتاط می شوند، به خصوص اگر در حال حاضر با کمبود بودجه مواجه باشند. به خاطر داشته باشید که بهترین مشوق ها معمولاً هیچ هزینه ای برای شما ندارند.
قدردانی عمومی می تواند به خودی خود یک پاداش قدرتمند برای کارمندان پیشرفت گرا باشد. هنگامی که رهبران خلاقیت و ریسک پذیری را تحسین می کنند، سایر کارمندان برای پیگیری ایده های خود تشویق و قدرت می یابند.
شماره 3: همکاری بین تیمی را تشویق کنید
تقسیم کارکنان خود به تیمها بر اساس حوزههای تخصصی آنها از منظر سازمانی و بهرهوری منطقی است. جایی که مشکلات زمانی ایجاد می شود که آن تیم ها از یکدیگر جدا می شوند. افراد IT نمی دانند در حسابداری چه می گذرد، و هر دو در مورد چگونگی کارکرد امور در منابع انسانی در تاریکی هستند. در یک فرهنگ جزیره ای، بخش های متفاوت ممکن است بدون اینکه متوجه باشند با مشکل مشابهی روبرو شوند.
فرهنگ مشارکتی این موانع را بین تیمها و بخشها از بین میبرد تا بتوانند بینشهای خود را به اشتراک بگذارند و با هم در جهت ایدههای جدید کار کنند. بدیهی است که در اینجا نیاز به ایجاد تعادل وجود دارد. یک محیط کاملاً بدون تیم یا بیش از حد پیچیده می تواند به راحتی به هرج و مرج و بدون تمرکز تبدیل شود.
ایده آل یک ساختار عمودی است که در آن همه تیم ها منابع و تخصص مورد نیاز برای نوآوری را داشته باشند و هر تیم در مورد نتایج خود پاسخگو باشد. زمانی که هر تیم در سطح فردی توانا و متعهد باشد، همکاری و نوآوری واقعی امکان پذیر است.
پروژه های بین بخشی راه بسیار خوبی برای شروع کار به سمت یک محیط مشارکتی تر است. هر کاری که می توانید برای افزایش جریان ایده ها انجام دهید، در نهایت شما را به سمت تبدیل شدن به سازمانی متحول تر سوق می دهد.
شماره 4: منابع مورد نیاز کارکنان را در اختیار آنها قرار دهید
به عنوان مدیر کل 3M، ویلیام مک نایت چیزی را که قانون 15 درصد نامید، وضع کرد . کارمندان شرکت اجازه داشتند 15 درصد از زمان کار خود را صرف پروژه های آزمایشی، خیالبافی و ابله کنند. تا حد زیادی به لطف این عمل، 3M هنوز هم به دلیل نوآوری خود شناخته شده است.
اگر ابزار لازم برای تحقق آن را در اختیار اعضای تیم خود قرار ندهید، نمی توانید از اعضای تیم خود انتظار داشته باشید که نوآوری کنند و این شامل زمان ارائه ایده های جدید نیز می شود. کارمندانی که بیش از حد کار می کنند، برای نوآوری بیش از حد مشغول انجام سهمیه ها و نگه داشتن ضرب الاجل های فشرده خواهند بود.
در حالی که زمان برای فکر کردن مسلما مهمترین منبع است، شما همچنین میتوانید با اطمینان از اینکه تیمتان فناوری و ابزار مناسبی در اختیار دارد، نوآوری را تشویق کنید. چگونه می دانید که کارکنان به چه چیزی نیاز دارند؟ یک راه ساده و آزمایش شده وجود دارد: از آنها بپرسید.
شماره 5: نیروی کار خود را متنوع کنید
هرچه گروه یکسان تر باشد، شباهت های بیشتری در زمینه، تجربیات و جهان بینی خود خواهند داشت. در حالی که همیشه تفاوت هایی بین افراد بر اساس شخصیت وجود دارد، آنها هنوز هم احتمالاً به بسیاری از مشکلات به همان روش برخورد می کنند.
رتبه بندی اخیر شرکت های وال استریت ژورنال نشان دهنده ارتباط بین تنوع و نوآوری است. این نشان داد که شرکتهای متنوعتر میتوانند نیازهای برآورده نشده بازار را بهتر شناسایی کنند و کسبوکار خود را برای استفاده از این فرصتها تطبیق دهند.
این شواهد تنها چیزی را که در واقعیت، عقل سلیم ساده است، تقویت میکند: اگر میخواهید تنوع بیشتری در ایدههایی که به شما ارائه میشود بشنوید، باید همان تنوع دیدگاهها را داشته باشید.
با این حال، تنوع واقعی فقط به معنای پر کردن سهمیه های استخدام نژادی یا جنسیتی نیست. این در مورد ایجاد فرهنگی است که در آن تنوع فکری وجود داشته باشد، نه صرفاً تنوع جمعیتی .
طبیعتاً یک همبستگی قوی بین این دو وجود دارد، با این حال، هنگامی که شما استخدام میشوید و برای تنوع آموزش میدهید، بسیار مهم است که تمرکز خود را بر نحوه تفکر افراد حفظ کنید، نه اینکه چگونه به نظر میرسند یا از کجا آمدهاند.
این فقط به دلایل اخلاقی نیست، بلکه به دلایل تجاری نیز صدق می کند.
شماره 6: به همه یک صدا بدهید
هر کس می تواند بدون توجه به درجه حقوق یا سطح در سلسله مراتب شرکت، نوآوری کند. کسب و کارهای واقعاً متحول کننده بین ایده ها بر اساس اینکه از چه کسی آمده اند، تبعیض قائل نمی شوند. در عوض، آنها فرهنگ نوآوری را ایجاد می کنند که همه را قادر می سازد خلاقانه فکر کنند.
قرار نیست همه با به اشتراک گذاشتن ایده های جدید بدون درخواست احساس راحتی کنند. رهبران می توانند با درخواست مرتب ایده ها و بازخورد، اعضای تیم را تشویق کنند تا صدای بیشتری داشته باشند. نکته بالا برای ایجاد انگیزه برای نوآوری می تواند در اینجا نیز کمک بزرگی باشد. اگر بدانند که برای انجام این کار پاداشی دریافت خواهند کرد – یا حداقل مجازات نخواهند شد، افراد بیشتری صحبت خواهند کرد.
نکته دیگری که باید در نظر داشت این است که هیچ کس نمی خواهد به یک شکل مشارکت کند. کارمندان درونگرا ممکن است ترجیح دهند که افکار خود را به صورت کتبی به اشتراک بگذارند تا صحبت در جلسات گروهی. ترکیبی از مکالمات یک به یک، گفتگوی متنی، جلسات طوفان فکری گروهی و ابزار ایدهپردازی آنلاین به همه اعضای تیم شما فرصتی برای مشارکت میدهد.
شماره 7: از کوچک شروع کنید
در UpFlip، ما با کارآفرینان تقریباً از هر صنعتی در مورد کلیدهای موفقیت آنها مصاحبه می کنیم.
یکی از اینها جیسون یورمارک، بنیانگذار آژانس بازاریابی رسانه های اجتماعی Socialistics بود که صنعت را با ارائه قراردادهای ماه به ماه به جای قراردادهای بلندمدت به چالش کشید و در نتیجه علایق خود را بهتر با مشتریان خود هماهنگ کرد.
جیک بروگ ، بنیانگذار آزمایشگاه دو و میدانی ، ساختار هزینه کسب و کار خود را با افتتاح اولین مکان خود در یک منطقه صنعتی، بر خلاف مناطق تجاری مورد علاقه اکثر رقبای خود، تغییر داد.
وجه اشتراک این دو بنیانگذار چیست؟ هر دو با انحراف کوچک از هنجار صنعت به موفقیت دست یافتند.
همانطور که گفته شد، جیسون در سطح عملکرد محصول نوآوری کرد تا ارزش چشماندازی را که به مشتریان ارائه میداد بهبود بخشد. از سوی دیگر، جیک با یافتن راهی برای کاهش قابل توجه هزینه های تکراری خود، یک نوآوری در مدل سود ایجاد کرد.
برای نتیجه گیری، راه های زیادی برای نوآوری وجود دارد . ارائه یک محصول جدید یا فروش محصول خود به روشی متفاوت، یک رویکرد است.
با این حال، نوآوریهای فرآیندی به همان اندازه مهم هستند که به معنای یافتن راههای جدید برای نزدیک شدن به عملیات روزانهتان است. در اینجا نیز، یک تغییر کوچک گاهی اوقات می تواند به تغییرات بزرگ تبدیل شود.
نتیجه چیست؟
نوآوری هر دو بسیار ساده است، در عین حال تعریف و عملی کردن آن بسیار دشوار است. وقتی محیط مناسب باشد، به نظر می رسد که از جایی بیرون آمده است. جایی که اکثر شرکتها با مشکل مواجه میشوند، نوآوری را به یک ارزش فراگیر تبدیل میکنند، چیزی که همه در سازمان در کارهای روزمره خود برای رسیدن به آن تلاش میکنند.
تغییر همیشه آسان نیست. هرچه شرکت شما بزرگتر باشد، احتمالاً اجرای آن در مقیاس بزرگ دشوارتر خواهد بود. اینجاست که شروع کوچک می تواند اهمیت ویژه ای پیدا کند. هر نوآوری موفق راه را برای آینده بیشتر هموار می کند.
بدون نظر