با داغ شدن انتخابات در ایالات متحده، یکی از مسائل مهم در مورد بیمه ملی / مراقبت های بهداشتی است. در اروپا، ارائه خدمات بهداشتی توسط دولت غیرقابل انکار تلقی می شود، همانطور که انتظار داریم دولت خدمات پلیس، مدارس، آتش نشانی و خدمات مشابه را به مردم ارائه دهد. با این حال، حتی برخی از کشورهای اروپایی در ارائه خدمات بهداشت روان ضعیف هستند. و این مایه شرمساری است. من استدلال میکنم که مراقبتهای بهداشتی روانشناختی و روانپزشکی با کیفیت نه تنها یک سرمایهگذاری خوب است، بلکه باید برای کشورهایی که میخواهند نوآورتر باشند ضروری تلقی شود. در واقع، من می گویم اولویت اصلی برای هر کشوری که ادعا می کند افراد خلاق تر و نوآورتر می خواهد، باید حمایت کامل دولت از مراقبت های بهداشت روان باشد. اجازه دهید توضیح دهم چرا.
اقتصاد
اول، بیایید به اقتصاد نگاه کنیم. بسیاری، اگر نه بیشتر، افراد مبتلا به مشکلاتی مانند اختلال دوقطبی (افسردگی شیدایی)، افسردگی بالینی، اختلال شخصیت مرزی، اوتیسم با عملکرد بالا، اختلال کم توجهی بیش فعال (ADHD) و سایر شرایط نه تنها قادر به انجام مشاغل تمام وقت نیستند. اما آنها می توانند در تجارت بسیار خوب عمل کنند. به طور گسترده اعتقاد بر این است، اما ناشناخته است، به عنوان مثال که بیل گیتس و مارک زاکربرگ دارای اوتیسم با عملکرد بالا هستند (همچنین به عنوان “سندرم آسپرگر” یا فقط “آسپرگر” شناخته می شود). اما بسیاری از افراد مبتلا به اوتیسم با عملکرد بالا، پیدا کردن و حفظ کار تمام وقت دشوار است. وقتی آنها این کار را انجام می دهند، همه چیز به کار اغلب کم دستمزد و کار فشرده مربوط می شود.
با این حال، مشاوره روانشناختی، درمان روانشناختی و گاهی اوقات داروها می توانند تفاوت را ایجاد کنند. درمانهایی که به افراد استراتژیهایی میدهد تا با شرایط خود کنار بیایند و عملکردشان را به شیوههایی که برای جامعه قابل قبول است، انجام دهند، آنها را قادر میسازد در مشاغلی کار کنند که ارزش بالاتری برای کارفرمایان، مشتریان و اقتصادشان ایجاد میکند. این امر هم از طریق درآمد بیشتر و هم از طریق مشارکت های مالیاتی بیشتر به نفع اقتصاد است. دمیدن چند 10000 یورو یا دلار برای درمان یک سال به کسی تا بتواند به اقتصاد و پیشنهادات دولت کمک کند، سرمایهگذاری است که در چند سال آینده جواب میدهد و برای سالهای آینده سود ایجاد میکند. جایگزین احتمالاً مزایای بیکاری مکرر بسیار بیشتر از هزینه درمان در طول زندگی فرد است.
خلاقیت و بیماری روانی
مدتهاست که بین بیماری روانی و خلاقیت، بهویژه با اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی، ارتباط فرضی وجود دارد. اخیراً تحقیقاتی این ارتباط را ثابت کرده و دلایل آن را مشخص کرده است. (مرجعات انتهای این مقاله ویکیپدیا تنها تعدادی از مقالات متعدد در این زمینه هستند: http://en.wikipedia.org/wiki/Creativity_and_mental_illness ). به عبارت دیگر، افرادی که توانایی ایفای بیشترین سهم خلاقانه در جامعه، فرهنگ و اقتصاد را دارند، بسیار بیشتر از حد متوسط در طول زندگی بزرگسالی خود به حمایت روانی یا روانی نیاز دارند. راجع بهش فکر کن!
علاوه بر این، تا زمانی که آنها از خانواده های ثروتمند باشند یا دارای یک بیمه نامه سخاوتمندانه خاص باشند، نمی توانند کمک مورد نیاز خود را دریافت کنند – مگر اینکه توسط دولت ارائه شود. اگر مراقبت های روانی ارائه نمی شود، به خاطر داشته باشید که گروه اجتماعی دیگری وجود دارد که سطح فوق العاده بالایی از بیماری روانی دارد: بی خانمان ها.
اکنون نمیتوانیم ادعا کنیم که مراقبتهای بهداشت روانی تحت حمایت دولت میتواند تفاوت بین یک فرد بسیار خلاق را ایجاد کند که موفق شود یا یکی از بیخانمانها شود. اما بر اساس شواهد، بسیار محتمل به نظر می رسد.
به طور خلاصه، دولتهایی که حمایت مالی یا بیمهای برای مراقبتهای بهداشت روانی ارائه میکنند، به احتمال زیاد به خلاقترین افراد خود کمک میکنند تا از این خلاقیت بهطور مولد استفاده کنند: نوشتن رمان، آهنگسازی، خلق آثار هنری، طراحی محصولات جدید و راهاندازی کسبوکارهای نوآورانه. و هر رهبر سیاسی که ادعا می کند خلاقیت و نوآوری برای کشورش مهم است باید هر کاری که می تواند انجام دهد تا اطمینان حاصل کند که کشورش مراقبت های بهداشت روانی را برای کسانی که به آن نیاز دارند ارائه می دهد. بحث حمایت اجتماعی نیست. این در مورد سرمایه گذاری اقتصادی و فرهنگی فوق العاده است!
بدون نظر