طوفان فکری یک سرگرمی عالی است، برای تیم سازی و ایجاد عزت نفس خوب است. با این حال، از یک راه نسبتاً مهم شکست می خورد. در ارائه ایده های واقعا خلاقانه به شما موثر نیست. در اینجا دلیل آن است.
طوفان فکری چیست؟
کلمه طوفان فکری دو معنی دارد. اولین و رایج ترین استفاده از این کلمه به عنوان یک اصطلاح عمومی برای تولید ایده است. این یک اصطلاح مبهم است و ما را در اینجا جالب نمی کند.
از سوی دیگر، در محافل خلاقیت، “طوفان فکری” فرآیند خاصی است که توسط الکس آزبورن، یک کارشناس تبلیغاتی، در دهه 1940 ابداع شد. او بعداً در مورد طوفان فکری در چندین کتاب در مورد خلاقیت نوشت و در نهایت با سیدنی پارنز همکاری کرد تا رویکرد خلاقیت پیچیدهتری به نام حل خلاقانه (CPS) ایجاد کند که در مرکز بینالمللی مطالعات خلاقیت در بوفالو نهادینه شده و مورد احترام است. کالج دولتی.
با کمال تعجب، وقتی در نظر می گیریم که خلاقیت در مورد آزمایش ایده های جدید و پذیرش تغییرات است، طوفان فکری از زمانی که آقای آزبورن این فرآیند را اختراع کرد، 70 سال پیش، بر اساس یک سری فرضیاتی که در حین اداره آژانس تبلیغاتی خود داشت، تا حد زیادی بدون تغییر باقی مانده است. وقتی در نظر بگیرید که این مفروضات تا حد زیادی در طول سال ها نادرست بوده اند، شگفت انگیزتر است. با این وجود، تعداد زیادی از متخصصان خلاقیت به طوفان فکری به عنوان تکنیکی تغییرناپذیر میچسبند که باید به سادگی از آن پیروی کرد زیرا سالهاست که وجود داشته است – نشان میدهد که بسیاری از مشاوران خلاقیت به اندازه مشتریان خود تمایلی به کنار گذاشتن فرآیندهای قدیمی ندارند.
چهار فرض ناقص
طوفان فکری اساساً بر چهار فرض استوار است .
- افرادی که به صورت شفاهی بر روی ایده ها همکاری می کنند، نسبت به همان افرادی که به صورت انفرادی ایده تولید می کنند، ایده های بیشتری و ایده های خلاقانه تری خواهند داشت.
- شما باید قضاوت را رزرو کنید. اگر اجازه انتقاد از ایده ها را داشته باشید، در مرحله ایده پردازی طوفان فکری، خلاقیت را خفه خواهید کرد.
- اگر تعداد زیادی ایده خلق کنید، برخی از آنها خلاقانه خواهند بود.
- اگر مدیری فهرست ایده های تولید شده در طوفان فکری را مرور کند، خلاق ترین ایده را انتخاب می کند.
معلوم می شود که همه اینها اشتباه است. اجازه دهید به هر یک از آنها نگاه کنیم.
چیز گروهی کاملاً کار نمی کند
بسیاری از بحث ها در مورد اثربخشی طوفان فکری بر تحقیقات انجام شده توسط تیمی در دانشگاه ییل بیش از 50 سال پیش متمرکز است. این مایه تاسف است زیرا تا حد زیادی جالبترین و کماهمیتترین انتقاد از طوفان فکری است. با این وجود، ارزش آن را دارد که چند پاراگراف را دوباره مرور کنیم.
در سال 1958، تیمی در دانشگاه ییل یکی از اولین کسانی بود که طوفان فکری را آزمایش کرد . آنها چندین گروه را برای تولید ایده گرد هم می آورند. نیمی از گروه ها از روش آزبورن پیروی کردند و برای تولید ایده با یکدیگر همکاری کردند. نیمی دیگر گروه های اسمی بودند که در آن هر یک از اعضا به سادگی ایده ها را بدون تعامل با سایرین در گروه یادداشت می کردند. چیزی که تیم ییل دریافتند این بود که گروههای اسمی به طور مداوم ایدههای بیشتر و ایدههای خلاقانهتری نسبت به گروه طوفان فکری داشتند. هر گروه از قوانین یکسانی پیروی می کرد و بر روی بیان مسئله یکسانی تمرکز می کرد. تنها تفاوت این بود که آنها به عنوان یک گروه تسهیل شده یا به عنوان فردی کار می کردند.
آزمایشات بعدی این موضوع را تایید کرده است. خوشبختانه، با این حال، برای تسهیل کننده طوفان فکری، دور زدن مشکل دشواری نیست. به عنوان مثال، میتوانید از افراد بخواهید که ایدهها را برای مدتی قبل از قرار دادن آنها در گروه بنویسند تا ایدهها را با هم ترکیب کنند و ایدههای بیشتری تولید کنند.
باز هم، این موضوع با طوفان فکری کمترین اهمیت را دارد. بنابراین، اجازه دهید به سه مورد بعدی که حیاتی هستند، برویم.
انتقاد خلاقیت را افزایش می دهد
قانون اساسی طوفان فکری، البته، این است که نباید از ایده ها انتقاد کرد. انتقاد از ایده ها احساسات افراد را جریحه دار می کند و مانع از خلاقیت آنها می شود. در نتیجه، شما مطلقاً نباید در طول ایده پردازی انتقاد داشته باشید. درست؟
این فرض واقعاً خوب به نظر می رسد. در واقع آنقدر خوب است که هیچ کس فکر نمی کرد آن را آزمایش کند تا چند سال پیش که مشخص شد کاملاً اشتباه است.
محققان دانشگاه کالیفرنیا، برکلی 2 سه گروه از تیم های طوفان فکری را تشکیل دادند. به یک گروه دستوری داده نشد. به گروه دوم دستورات طوفان فکری سنتی داده شد و به طور خاص به آنها گفته شد که در طول تولید ایده از ایده ها انتقاد نکنند. به گروه سوم دستورات طوفان فکری با تفاوت داده شد. این گروه به طور خاص در مرحله ایده پردازی به نقد ایده ها تشویق شدند. تیم هایی که هیچ دستورالعملی به آنها داده نشد، کمترین و کمترین ایده های خلاقانه را داشتند. طوفان فکری سنتی که از انتقاد از ایده ها منع می شدند، فقط اندکی بهتر عمل کردند. گروهی که تشویق به نقد ایدهها شدند، بهترین نتایج را داشتند.
این کمی تحقیق باعث وحشت اکثر تسهیلکنندگان طوفان فکری و دوستداران CPS میشود که معتقدند هر اشارهای به انتقاد باعث میشود شرکتکنندگان با هم مخالفت کنند، مانع از به اشتراک گذاشتن ایدهها شوند. اما، همانطور که تحقیقات برکلی نشان داده است، این مورد نیست. انتقاد در واقع تا سطح خلاقیت افزایش می یابد.
صادقانه بگویم، من از نتایج شگفتزده نیستم. وقتی هنرمندان، نویسندگان، دانشمندان و دیگر افراد خلاق در پروژهها همکاری میکنند، ناگزیر از ایدههای یکدیگر انتقاد میکنند. علاوه بر این، اگر واقعاً می خواهید بر اساس ایده بسازید، باید نقاط ضعف آن را شناسایی کنید. شما فقط با انتقاد از ایده می توانید این کار را انجام دهید.
همچنین دریافتهام که وقتی جلسات تفکر ضد متعارف (ACT) را برگزار میکنم ، که به طور فعال انتقاد را تشویق میکند، نه تنها سطح بالایی از خلاقیت را مشاهده میکنیم، بلکه شرکتکنندگان به من میگویند که وقتی میتوانند ایدهها را نقد کنند، احساس آزادی بیشتری میکنند. همانطور که بیش از یک شرکتکننده گفتهاند، “تنها زمانی که بتوانیم ایدهها را نقد کنیم، میتوانیم واقعاً درباره آنها بحث کنیم.”
تسهیلکنندههای طوفان فکری که تمایلی به آزمایش ندارند
جالب اینجاست که وقتی به تسهیلگران طوفان فکری در مورد این تحقیق می گویم، آنها به شدت آن را رد می کنند. آنها مطمئن هستند که محققان برکلی اشتباه می کنند. اما، وقتی از تسهیلکنندههای طوفان فکری میپرسم که آیا آنها واقعاً طوفان فکری را در جایی که انتقاد تشویق میشود امتحان کردهاند، ناگزیر میگویند «نه». بنابراین، من از آنها می خواهم که آن را امتحان کنند و ببینند چه اتفاقی می افتد. گرد هم آوردن چند دوست و آزمایش طوفان فکری که در آن انتقاد از ایده ها تشویق می شود، چالش بزرگی نیست. تعداد کمی از آنها این کار را انجام می دهند و ترجیح می دهند به روش 70 ساله خود پایبند باشند.
کمیت منجر به کیفیت نمی شود
اگر ممنوعیت انتقاد قانون اساسی طوفان فکری است، این تصور که اگر تعداد زیادی ایده تولید کنید، برخی از آنها باید خلاق باشند، مفهوم اساسی پشت طوفان فکری است. تسهیل کنندگان طوفان فکری به ما می گویند که وقتی جلسه ای را شروع می کنند، مردم ایده های مرسوم و خسته کننده را فریاد می زنند. اما، وقتی چنین ایدههایی تمام میشود، چارهای جز فریاد زدن ایدههای خلاقانه ندارند. اینها کاملاً منطقی به نظر می رسند، تا زمانی که در مورد آن فکر نکنید و متوجه شوید که اصلاً معنی ندارد. چرا کسی که ایده های خسته کننده زیادی داشته است، باید ناگهان ایده های خلاقانه ای داشته باشد؟
متأسفانه، این فرض از نظر بالینی به دانش من آزمایش نشده است. با این وجود، اینگونه به قضیه نگاه کنید: تصور کنید در یک مهمانی شام هستید. شما در کنار پیرمردی نشسته اید که یکی پس از دیگری شروع به تعریف داستان های خسته کننده برای شما می کند. آیا فکر می کنید که او در نهایت داستان های خسته کننده را تمام می کند و شروع به گفتن داستان های خلاقانه می کند؟
من شک دارم! من معتقدم تنها راهی که میتوان از چنین فردی داستانهای خلاقانه دریافت کرد، تحریک او به تفکر متفاوت است. به همین ترتیب، اگر فردی ایدههای متعارف را یکی پس از دیگری فریاد بزند، بهترین راه برای وادار کردن او به تفکر خلاق این است که او را به تفکر متفاوت تحریک کنید. البته یک تسهیل کننده خلاقیت خوب می تواند این کار را انجام دهد. اما این ربطی به طوفان فکری و همه چیز به استعداد مجری خلاقیت ندارد.
مردم ایده های خلاقانه را دوست ندارند
از آنجایی که هدف طوفان فکری تولید تعداد زیادی ایده است، نتیجه هر طوفان فکری، فهرست بلندبالایی از ایدهها خواهد بود که شخص باید آنها را مرتب کند تا مشخص کند که کدام ایده را پیش ببرد و در نهایت اجرا کند. طوفان فکری به چگونگی انجام این کار نمی پردازد. CPS در مورد آن مبهم است. در عمل، ممکن است برای بهترین ایده ها رای داده شود.
در هر صورت، ایده ها اغلب به شیوه ای سازماندهی می شوند و به مدیری ارائه می شوند که باید تصمیم بگیرد که کدام ایده را اجرا کند. مطمئناً ممکن است فکر کنید، در این عصر نوآوری و خلاقیت که در آن روسا اهمیت تفکر خلاق و ضرورت نوآوری را تمجید می کنند، مدیران خلاق ترین ایده را در لیست انتخاب خواهند کرد.
حقیقت این است که علی رغم آنچه می گویند، مردم تمایل دارند ایده های خلاقانه را دوست نداشته باشند. تحقیقات در دانشگاه پنسیلوانیا 3 نشان داده است که مردم در برابر ایده های خلاقانه تعصب دارند. با توجه به انتخاب ایده ها برای اجرا، اکثر مردم ایده های نسبتاً متعارف را به ایده های خلاقانه تر انتخاب می کنند. اگر معیارهای ارزیابی مبهم باشند (مانند “انتخاب بهترین ایده”) این دو برابر صادق است.
بنابراین، حتی اگر برخلاف همه احتمالات، یک جلسه طوفان فکری منجر به یک ایده واقعا خلاقانه با پتانسیل تبدیل شدن به یک نوآوری بزرگ شود، احتمالاً آن ایده برای اجرا انتخاب نخواهد شد.
تجربه ی من
در تجربه خودم و در بحث با مدیران نوآوری، دریافتهام که اکثر طوفانهای فکری به فهرست ایدهها ختم میشوند. در بهترین حالت، طوفان فکری موفقیت آمیز گزارش می شود زیرا “ما 250 ایده تولید کردیم!” اما هیچ یک از ایده ها هرگز به طور واقعی محقق نمی شود.
در موارد نادری که یک ایده اجرا میشود، اغلب یک ایده کلیدواژه است (به عبارت دیگر، ایدهای است که اصطلاحات رایج اما اغلب بیمعنی را در شرکت به کار میگیرد – درباره ایدههای کلمههای کلیدی بیشتر بخوانید ) . از طرف دیگر، این ایده ای است که مورد علاقه یک مدیر است و مدت ها قبل از جلسه طوفان فکری وجود داشته است. در چنین مواردی، طوفان فکری به عنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به ایده به عنوان خلاقانه و شایسته اجرا عمل می کند.
پس چی؟
علیرغم انتقاد از طوفان فکری و CPS، بسیاری از تسهیلگران خلاقیت همچنان از آن استفاده میکنند و ترجیح میدهند انتقاد را به جای بررسی و آزمایش با رویکردهای جایگزین، مورد انتقاد قرار دهند. و بسیاری از این تسهیلگران موفق می شوند بر برخی از نقاط ضعف طوفان فکری غلبه کنند. آنها استدلال می کنند که طوفان فکری به یک تسهیل کننده با استعداد نیاز دارد تا موثر واقع شود.
حقیقت این است که یک مجری با استعداد میتواند ایدههای خوبی را از هر گروهی دریافت کند، حتی زمانی که از روشهای ناکارآمدی مانند طوفان فکری استفاده میکند. در واقع، اگر چنین تسهیلگرانی روشهای بهتری را اتخاذ کنند، میتوانند نتایج بهتری هم بگیرند.
جایگزین، گزینه ها
تعداد انگشت شماری جایگزین برای طوفان فکری وجود دارد – اگرچه بسیاری از آنها فقط تغییرات جزئی در طوفان فکری هستند، که یکی دو ترفند را به روش سنتی معرفی می کنند و به این ترتیب، نمی توانند بر نقاط ضعف طوفان فکری غلبه کنند.
تا حد زیادی در پاسخ به نقاط ضعف طوفان فکری بود که من تفکر ضد متعارف ( ACT ) را توسعه دادم که به هر یک از این نقاط ضعف می پردازد. ACT به راحتی قابل پیگیری است، بر اساس روشی که هنرمندان در پروژه ها همکاری می کنند، الگوبرداری شده است و بر اساس تحقیقات است
بدون نظر