والمارت در اواخر این ماه به بیش از یک میلیون کارمند خود به عنوان بخشی از طرحی که تمام استخدامهایش را به جز جدیدترین آنها حداقل به 10 دلار در ساعت افزایش میدهد، افزایش میدهد.
این اقدام که برای اولین بار در سال گذشته اعلام شد، به دنبال یک کمپین تهاجمی برای واداشتن بزرگترین کارفرمای خصوصی در ایالات متحده برای افزایش دستمزد کارگران و همزمان با تلاش سراسری برای افزایش حداقل دستمزدهای فدرال و ایالتی و یک دوره طولانی رشد اندک دستمزد، انجام شد.
در حالی که تصمیم والمارت حداقل تا حدی نتیجه این فشار است، اما هنوز هم اقدام یک شرکت خصوصی برای اصلاح سیاستهای دستمزدی خود است، برخلاف نتیجهای که دولت آن را مجبور به افزایش حقوق کارگران میکند. طرفداران این الزام معتقدند که افزایش حداقل ها به کاهش نابرابری کمک می کند. منتقدان معتقدند که در واقع میتواند با افزایش بیکاری و تضعیف انعطافپذیری بازار کار در کل اقتصاد با افزایش هزینههایی که شرکتها با آن مواجه هستند، آن را بدتر کند.
بنابراین تحقیقات اقتصادی در مورد تأثیر حداقل دستمزد بر نابرابری درآمدی چه می گوید و آیا راه بهتری برای کاهش آن وجود دارد؟
اروپایی ها، خبرنامه هفتگی ما را با تجزیه و تحلیل از محققان اروپایی دریافت کنید
اشتباهات حداقل دستمزد
بسیاری از مقالاتی که در جریان اصلی مطبوعات در مورد تبلیغ حداقل دستمزدها وجود دارد، با اصول اساسی اقتصادی ناسازگار هستند.
اشتباه اول این است که تغییرات در حداقل دستمزد تاثیری بر واکنش رفتاری شرکت ها و افراد ندارد. اشتباه دوم این است که دستمزدهای بالاتر شرکت ها را مجبور به نوآوری برای کاهش هزینه ها می کند. هر دوی این استدلال ها برخی از اصول اقتصادی بسیار اساسی، اما آموزنده را نادیده می گیرند.
اولی این واقعیت را نادیده می گیرد که دستمزدها برای جبران بهره وری کارگران طراحی شده است. زمانی که دستمزدها تحریف میشوند، بر تصمیمات کسبوکارهای حداکثرسازی سود تأثیر میگذارند. پیشبینی کتاب درسی، که عموماً در دادهها پشتیبانی میشود، این است که حداقل دستمزدهای بالاتر اشتغال را کاهش میدهد زیرا شرکتها تعداد کارگرانی را که استخدام میکنند محدود میکنند. این اثرات نامطلوب به ویژه با توجه به سرعت تغییرات تکنولوژیکی و اتوماسیون محتمل است.
دومی این واقعیت را نادیده می گیرد که راه های موثر و ناکارآمدی برای تحریک نوآوری در بین مشاغل وجود دارد. این ایده که پرهزینهتر کردن استخدام منجر به نوآوری میشود، به منزله الزام شرکتها به کاهش اندازه حضور فیزیکی خود است تا بهرهورتر شوند. در حالی که این نوع تحریف ها ممکن است بخش کوچکی از شرکت ها را به نوآوری وادار کند، تخصیص نادرست به طور کلی عامل اصلی تفاوت های بین کشوری در بهره وری است.
حداقل دستمزد و نابرابری
با این وجود، خود اقتصاددانان برای سالیان متمادی بحث کرده اند که حداقل دستمزدها چگونه بر تصمیمات کارفرما تأثیر می گذارد.
در سال 1994، اقتصاددانان دیوید کارت و آلن کروگر اولین کسانی بودند که شواهدی مبنی بر کوچک بودن چنین اثراتی ارائه کردند. اما اخیراً، عموماً اجماع حاصل شده است که تغییرات حداقل دستمزدها تأثیرات قوی بر رشد مشاغل دارد.
با این حال، چگونگی تأثیر حداقل دستمزدها بر نابرابری، بحث برانگیز است. تشخیص آن با روشهای آماری استاندارد بسیار چالش برانگیز است زیرا اثرات کامل آنها دائماً در حال تغییر است و به دادههایی هم در مورد افراد و هم برای شرکتها نیاز دارد.
در سال 1999، دیوید لی، اقتصاددان پرینستون، از بررسی جمعیت مصرف کننده (CPS) از سال 1979 تا 1989 استفاده کرد تا استدلال کند که کاهش قدرت خرید حداقل دستمزد تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا نابرابری در دهه 1980 افزایش یافت.
با این حال، سایر تحقیقات جدید این نتیجه را با تردید مواجه کرده است. شاید قاطع ترین ارزیابی مجدد از اقتصاددانان دیوید اتور، آلن منینگ و کریستوفر اسمیت در اوایل سال جاری انجام شود. آنها با استفاده از سالها ریز دادههای CPS و همچنین رویکرد آماری متفاوت، دریافتند که حداقل دستمزد حداکثر 30 تا 40 درصد افزایش نابرابری دستمزد را در میان کمدرآمدترین افراد توضیح میدهد.
از آنجایی که اقتصاددانان فکر می کردند که تغییرات در حداقل دستمزد می تواند تا 90 درصد از تغییر نابرابری را توضیح دهد، این برآوردهای جدید مهم هستند.
نحوه تاثیر دستمزد بر رفتار کارگران
در حالی که میزان آن هنوز نامشخص است، واضح است که حداقل دستمزد و سایر نیروهای تعیین کننده دستمزد مانند نرخ های مالیات و قدرت چانه زنی اتحادیه ها در واقع بر نابرابری و بازار کار تأثیر می گذارند.
تحقیقات در حال انجام من ، که بر ارتباط بین چنین مکانیزمهای تعیین دستمزد و رفتار شرکت متمرکز است، نشان میدهد که انحرافات بازار کار مانند افزایش حداقل دستمزد میتواند اثرات منفی دیگری فراتر از تأثیر کلی بر اشتغال بر کارگران، مشاغل و نابرابری داشته باشد.
اولین اثر نامطلوب مربوط به میزان کار افراد است. برای مثال، اگر دستمزد کارگران به دلیل دستور دولت افزایش یابد، کارفرما ممکن است تعداد ساعات کار کارکنان را کاهش دهد که منجر به کاهش حقوق حتی پس از افزایش حقوق شود. این بخشی از دلیلی است که شرکتهایی مانند مکدونالدز را به طور فزایندهای تلاش میکنند تا وظایفی را که زمانی توسط مردم انجام میشد، خودکار کنند.
علاوه بر این، تحقیقات من نشان میدهد که یکی از راههای اصلی کسب مهارتهای جدید، صرف زمان بیشتر در محل کار است. بنابراین سیاستهایی که منجر به ساعات کمتری میشوند، میتوانند توانایی کارکنان را برای بهبود پتانسیل درآمد بلندمدت خود کاهش دهند.
دومی تأثیر غیرمستقیم بر نحوه سرمایهگذاری کسبوکارها بر روی کارگران و طراحی سیاستهای جبرانی و سازمانی است. زمانی که شرکت ها مجبور به پرداخت دستمزدهای بالاتر می شوند، ممکن است هزینه را با کاهش میزان سرمایه گذاری خود در کارگران جبران کنند. شواهدی وجود دارد که قوانین حداقل دستمزد این تأثیر را دارد.
این میتواند منجر به قراردادهای جبرانی ضعیفتر شود (به عنوان مثال، صرفاً مبتنی بر حقوق)، که انگیزههای کمتری برای جمعآوری مهارتها برای کارکنان فراهم میکند. در نتیجه، کارگرانی که دستمزد ثابت پرداخت میکنند، نسبت به کارگرانی که دستمزد مبتنی بر عملکرد دریافت میکنند، از نوسانات درآمد بلندمدت بیشتری رنج میبرند.
به بیان ساده، اگر رکود اقتصادی پیش بیاید و فردی شغل خود را از دست بدهد، داشتن مهارت های بیشتر، یافتن موقعیت جدید و بازگشت به سطح درآمد قبلی را آسان تر می کند.
حداقل تاثیر بر نابرابری
حتی با کنار گذاشتن همه استدلالهای اقتصادی قابل قبول علیه حداقل دستمزد، در بهترین سناریو، واقعاً چه چیزی به دست میآید؟
اگر یک کارمند تمام وقت به طور متوسط 1700 ساعت در سال کار کند ، در این صورت جابه جایی از 7.25 دلار در ساعت به 9 دلار در ساعت تنها حدود 2975 دلار درآمد سالانه اضافی ایجاد می کند. در حالی که برخی ممکن است استدلال کنند که چیزی بهتر از هیچ است، این در بهترین حالت یک راه حل حاشیه ای برای نابرابری خواهد بود.
با نگاهی به جدیدترین دادههای نظرسنجی جمعیت فعلی 2015 و محدود کردن نمونه به افراد تمام وقت با درآمد بیش از 10000 دلار در سال، آمریکاییها در صدک 90 درآمد (آنها بیش از 90 درصد از هموطنان خود یا 80000 دلار در سال درآمد دارند) به طور متوسط 5.6 برابر بیشتر از صدک دهم (14200 دلار) است. افزایش حداقل دستمزد به 9 دلار در ساعت، این نسبت را در حدود 4.65 قرار می دهد.
به عبارت دیگر، حتی در بهترین دنیاها – جایی که حداقل دستمزد هیچ عارضه جانبی ناخواسته ای ندارد – به نظر می رسد که نابرابری را تا حدی کاهش می دهد.
جایگزینی برای افزایش حداقل دستمزد
این ما را در کجای تلاش برای کاهش نابرابری رها می کند؟
اولاً، شرکت ها می توانند دستمزدها را در هر زمانی که بخواهند افزایش دهند. و اجازه دادن به آنها ممکن است در کاهش نابرابری موثرتر از زمانی باشد که مجبور هستند، زیرا از پیامدهای نامطلوب مانند کاهش ساعت جلوگیری می کند.
کسبوکارها به خوبی از هزینهها و مزایای حاشیهای خود آگاه هستند – تولید یک واحد خروجی اضافی در مقابل سود افزایشی چقدر هزینه دارد. وقتی دولتها مقررات دستمزد یکسانی را وضع میکنند، از همه شرکتها میخواهند – هر کدام با هزینهها و مزایای حاشیهای خاص و مجزا – از قوانین یکسانی پیروی کنند. در مقابل، زمانی که شرکتها تصمیم میگیرند شیوههای پرداخت خود را تغییر دهند – همانطور که والمارت انجام میدهد – این کار را به روشی کارآمدتر انجام میدهند.
دوم، همانطور که جان کاکرین، اقتصاددان استنفورد اظهار داشت ، به جای پرداختن به مشکل کوتاه مدت دستمزدهای پایین، دولت ها و شرکت ها می توانند مشکل ساختاری تر را حل کنند: کمبود مهارت.
شرکتها و دولتهای محلی میتوانند برنامههای آموزشی و حمایت از آموزشهای اضافی، از جمله از طریق کالجهای محلی، به منظور تجهیز کارگران به مهارتهای اضافی که به ارزش معناداری برای شرکتهایشان تبدیل میشود، ارائه دهند. سرمایه گذاری بر روی مهارت های کارگری می تواند منجر به افزایش بهره وری و خلاقیت کارکنان شود که به نوبه خود منجر به دستمزدهای بالاتر پایدار می شود. و این مزایا اثرات سرریز گسترده ای در سرتاسر بازار کار دارد و باعث کاهش شکاف بین ثروتمندترین و فقیرترین افراد می شود.
در حالی که اثرات اقتصادی قوانین حداقل دستمزد بسیار پیچیده و موضوع بررسی در جامعه اقتصاد است، راههای بسیار بهتری برای مقابله با چالشهای سیستماتیک در بازار کار وجود دارد. جذب افراد بیشتر به کار، کاهش موانع برای استخدام مشاغل و تشویق انباشت مهارتهای جدید، همه استراتژیهایی برای ارتقای رشد بلندمدت پایدار دستمزدها هستند.
بدون نظر