یکی از بحثها در دنیای تحقیقات خلاقیت حول ارتباط ظاهری خلاقیت و بیماری روانی است، به طوری که برخی از محققان ادعا میکنند که ارتباط قوی بین این دو وجود دارد و برخی دیگر ادعا میکنند که این محققان اشتباه میکنند. من نمی دانم که آیا اولین گروه از محققان درست می گویند و آیا فیزیک کوانتوم و چندجهان ممکن است پیوندی باشند.
یکی از گزارههای وحشیتر فیزیک کوانتومی این است که ما در چندجهانی وجود داریم که در آن تعداد تقریباً بینهایتی از جهانهای موازی وجود دارد که به طور همزمان وجود دارند و هرکدام در یک واقعیت متناوب غیرقابل دسترس از سایرین وجود دارند. بعلاوه، هرگاه اتفاقی بیفتد (در هر یک از آن جهان ها)، که می تواند دو یا چند نتیجه داشته باشد، جهان با یک جهان برای هر گزینه به دو قسمت تقسیم می شود. به عنوان مثال، اگر من را به شام دعوت کنید (خیلی ممنون، دوست دارم!) و ما در مورد اینکه به رستوران محلی تایلندی یا رستوران محلی ایتالیایی برویم بحث کنیم، جهان ما حداقل به دو جهان تقسیم می شود، یکی که در آن به مکان تایلندی می رویم و دیگری که در آن ایتالیایی را انتخاب می کنیم. و اگر یکی از ما حتی اتیوپی را در نظر بگیرد، هنوز جهان دیگری وجود خواهد داشت. همانطور که به منو نگاه می کنیم، در حال بحث و گفتگو، با این حال جهان های بیشتری برای هر آیتم منو در نظر گرفته شده ایجاد می شود. در واقع، اگر واقعاً نمی توانید بین پن آلا نورما و اسپاگتی آلا پوتانسکا تصمیم بگیرید، نگران نباشید. در چند جهان، هر دو را خواهید داشت.
بنابراین، چگونه این به پیوند بین خلاقیت و جنون متصل می شود؟
من به طور عمومی، مانند نقدهای رمانم، سفر جنون آمیز، به عنوان “بسیار تخیلی”، بسیار خلاق و عجیب و غریب توصیف شده ام (گاهی اوقات از اصطلاحات کمتر درست سیاسی استفاده می کنم!). این بدان معناست که در بسیاری از موقعیتها، من تمایل دارم گزینههای بیشتری را نسبت به اکثر مردم تجسم کنم. و برخی از این گزینهها عجیب و غریب هستند، برخی از نظر اجتماعی غیرقابل قبول هستند و برخی فقط شیطانی هستند. خوشبختانه پدر و مادرم مرا با احترام، مؤدب و قانون مدار تربیت کردند. بنابراین، ذهن من بی درنگ ایده های شیطانی را رد می کند و معمولاً ایده های غیرقابل قبول اجتماعی و بیش از حد عجیب و غریب را رد می کند.
اما، اگر تئوری چندجهانی درست باشد، این موقعیتها برای هر ایدهای که دارم، جهان جدیدی ایجاد میکنند، حتی موارد غیرمنطقی و شیطانی که ذهن من در این جهان کاملاً غیرقابل قبول است. به دلیل ماهیت داشتن این ایده ها، من واقعیت هایی را خلق می کنم که در آنها محقق می شوند.
ایجاد جفری های شیطانی جایگزین
برای مثال، اگر من در یکی از خطوط روستایی روستای خود راه میروم و گروهی از دوچرخهسواران با لباسهای لیکرای خود، با دوچرخههای تخصصی خود مسابقه میدهند، ذهن من اغلب به طور خلاصه به این فکر میکند که آرنجم را بیرون بیاورم تا ضربه بزنم. یکی بیش از از آنجایی که گروههایی از دوچرخهسواران در اطراف اینجا تمایل دارند به شکلی نزدیک سوار شوند، تقریباً مطمئناً تعدادی از آنها پایین میآیند و صدمه میبینند.
البته من هرگز به طور جدی به این گزینه فکر نمی کنم. من یک صلح طلب و یک دوچرخه سوار هستم. اما، در چند جهان، اگر این ایده حتی به عنوان یک گزینه به ذهن خطور کند، جهان جدیدی ایجاد میشود که در آن جفری شیطان صفت بسیاری از دوچرخهسواران را نابود میکند.
جفری شیطون
من به عنوان یک مرد، هر از گاهی به رابطه جنسی فکر می کنم و، صادقانه بگویم، گاهی اوقات حتی بیشتر از آن. برخی از آن افکار رفتار قابل قبولی نیستند و عمل به آنها من را به دردسر می اندازد. من تمایلی به عمل به چنین افکاری ندارم. من احساس می کنم که رابطه جنسی یک عمل عشقی یا حداقل لذت مشترک بین بزرگسالانی است که رضایت دارند. با این وجود، چندجهانی به این معناست که فقط داشتن افکار انحرافی جنسی، جهانهای جدیدی را ایجاد میکند که در آن جفری منحرف جنسی به خاطر اعمال وحشتناک خود محبوس میشود. امیدوارم اینطور نباشه!
من عاشق بچه ها هستم. اما فقط گفتن این کلمات اغلب باعث می شود در ذهنم اضافه کنم: “…به آرامی در شراب سفید با پیاز و سیر تفت داده شده است.” آیا این یک جهان جدید ایجاد می کند که در آن جفری واقعاً بیمار این کار را انجام می دهد؟ امیدوارم اینطور نباشه! من واقعا بچه ها را دوست دارم!
جفری کمی شیطانی
بدتر از این، اگر من یک صندلی هلی با یک کودک در آن، در کنار یک میز در یک کافه در فضای باز ببینم، ممکن است به ذهنم خطور کند که بدوم، صندلی چرخدار را بگیرم و فقط برای سرگرمی با کودک حرکت کنم! آیا یک جفری دیوانه این کار را در جهان های دیگر انجام داده است؟
و غیره. من مرتباً به انجام کارهای عجیب و گهگاهی شیطانی فکر می کنم. افکار انحرافی جنسی دارم من افکار جنایی دارم من در مورد خیانت به مردم فکر می کنم. همه این کار را می کنند، من انتظار دارم. اما افراد خلاق، به دلیل ماهیت داشتن ذهن خلاق، احتمالاً افکار جنون آمیز، شیطانی و انحرافی متنوع تر و مکررتری دارند.
اگر فرضیه فیزیک کوانتومی در مورد چندجهانی از جهانهای جایگزین درست باشد، باید جهانهایی ایجاد شوند که در آنها جفری شیطان و دیوانه کارهای وحشتناکی انجام دهد. جهانی که در آن او را روان پریش می دانند و به خاطر امنیت جامعه و خودش محبوس می شود. علاوه بر این، به یاد داشته باشید، در هر جهان جدید، اقدامات جفری ها در آنجا باعث شکاف بیشتر جهان ها می شود. بنابراین، در جهان هایی که در آنها بد می شوم، جهان های جدیدی ایجاد می کنم که در آنها حتی بدتر هستم.
دیوانه های ما در جهان های دیگر خلاق هستند
البته، با نگاهی دیگر، افرادی که در جهان ما دیوانه هستند احتمالاً متفکرانی خلاق در جهانهای دیگر هستند. اتفاقاً این جهان خاص همان جهان است که افکار نامناسب آنها به واقعیت تبدیل شده است.
من امیدوارم که من اشتباه می کنم
امیدوارم این فرضیه اشتباه باشد! پدر و مادرم مرا به گونه ای تربیت کردند که صادق، احترام به دیگران و با ملاحظه باشم. من دوست دارم گاهی اوقات مردم را تحریک کنم، اما نمی خواهم به کسی صدمه بزنم. همانطور که گفتم، من یک صلح طلب هستم. اما، من تخیل دیوانه کننده ای دارم. و اگر نظریه چندجهانی درست باشد، احتمالاً جفری های شرور غیرقابل شمارشی وجود دارند که باعث شرارت و بدتر از آن در واقعیت های جایگزین خود می شوند. من اصلا این ایده را دوست ندارم. این باعث میشود که بخواهم پیراهنم را پاره کنم، نمادهای عجیب و غریبی را روی سینهام بکشم، روی میزم بپرم و در حین رقصیدن از حالت ناامیدی فریاد بزنم. و، ویولا، ممکن است جهانی وجود داشته باشد که من دقیقاً در آن این کار را انجام دهم. اما، امیدوارم که نه!
بدون نظر