نیاز واقعی به فکر کردن به پلتفرمهای تعامل مدرنی که به آن نیاز داریم، هم در خارج با مشتریان و سایر ذینفعان و هم برای نیازهای داخلی ما وجود دارد.
اثربخشی مدیریت ما برای به دست آوردن قلب و ذهن نیروی کار ما در حال رسیدن به یک بحران بسیار جدی است. نظرسنجی جهانی گالوپ در محل کار جهانی نشان می دهد که تنها 13 درصد از کارکنان در مشاغل خود مشغول هستند. این بدان معناست که آنها از نظر احساسی روی آن سرمایه گذاری می کنند و بر ایجاد ارزش برای سازمانی که روزانه برای آن کار می کنند متمرکز هستند. آنها حتی از کسانی که منفی و حتی بالقوه خصمانه سازمان هستند با نرخ 2:1 بیشتر هستند. این واقعاً من را متحیر می کند.
اگر به اطراف خود نگاه کنیم، میتوانیم بسیاری از روندهای خطرناک رکود اقتصادی، نابرابری درآمد، بیکاری یا کمکاری و آن شبح اوتیسم شرکتی را ببینیم که سرمایهگذاریهای ارزشآفرین را کاهش میدهد و تمرکز بسیار محدود بر افقهای بلندمدت فراتر از آن سالهای خاص است.
این روندها به طور پیوسته بدتر می شوند – آیا آنها یک واقعیت رو به رشد هستند یا می توانیم این نیروهایی را تغییر دهیم که به کاهش اشاره می کنند نه رشد؟
نقاط روشن احتمالی در حال تکامل در حال ظهور هستند
خوشبختانه برخی از سازمانهای ما شروع به استفاده از روشهای ایجاد مشترک، هماهنگسازی کردهاند که ناشی از نیاز به شیوههای بازتر و جستجو فراتر از مرزهای سازمانی ما است. درک فزاینده ای در مورد ارزش خرد جمعی، افزایش انعطاف پذیری در کشف و انتخاب، اتکا به دیگران که می توانند دانش و بینش جدید اضافه کنند و همچنین تشخیص تطابق و تعادل بین ارزش های درونی و بیرونی برای ایجاد انگیزه، به آرامی این عدم مشارکت را معکوس می کند. .
با این حال، این یک نبرد سخت سخت است و تا زمانی که نتوانیم دانش (جدید و قدیم) را با افزایش خلاقیت، جلب غرور و احساسات و قرار دادن همه در یک صفحه در ارزشها، هویت و مأموریت ترکیب کنیم، نبردی سخت باقی میماند.
ما باید از کارایی مقیاس پذیر به یادگیری مقیاس پذیر تغییر مسیر دهیم.
چگونه می توانیم انرژی خلاقانه را آزاد کنیم، چگونه می توانیم به تعامل بالاتری برسیم؟ بهترین راه این است که همه را تشویق کنید تا تجربهای مستمر داشته باشند، در پروژهها و طرحهایی که پتانسیل تأثیرگذاری دارند گرفتار شوند. درس گرفتن از شکست ها باید بخشی از این باشد.
با این حال، بهترین کار این است که ذهنهای مرتبط را برای ایجاد فرصتهای ارزشآفرینی و به اشتراکگذاری دانش برای جریان نوآوری در سازمان تشویق کنیم. برای این ما باید به برخی از پلتفرمهای تعامل مدرن فکر کنیم که در قلب خود «تعامل و دانش» دارند.
اجازه دهید نظراتی در مورد این نیاز مشارکت ارائه کنم .
اولین و مهمتر از همه – ظرفیت جذب واقعاً به درک بیشتری نیاز دارد.
دو محقق در گذشته، کوهن و لوینتال (1990) پیشگام مفهوم ظرفیت جذب بودند که بیشتر به عنوان توانایی یک سازمان برای شناسایی، ارزش گذاری، جذب و به کارگیری دانش جدید تعریف می شود. از زمان انتشار آنها در سال 1990، این مفهوم بیشتر توسعه یافته است و باعث ایجاد هزاران مقاله منتشر شده پیرامون این موضوع شده است.
ارزش ظرفیت جذب در این است که وقتی سازمانها دانش قبلی دارند، بیشتر پذیرای افزودن درک جدید و ایدههای جدید هستند.
سازمان هایی که تشویق می کنند و شروع به یادگیری می کنند، آگاهانه به جستجوی ایده های جدید می پردازند و با داشتن این “یادگیری” از قبل تثبیت شده، در تشخیص ایده های جدیدی که ممکن است منجر به نوآوری شود، بسیار بهتر هستند.
این سازمانها درک عمیقتری از یکپارچهسازی و آزمایش این دانش جدید ایجاد میکنند و تصمیم میگیرند آن را در یک محیط، مفهوم یا فرضیه جدید قرار دهند تا این دانش را به سمت نوآوری جدید سوق دهند. آنها آگاهانه در حال پیشرفت یادگیری هستند.
این کسب دانش مستمر، یادگیری مداوم را تشویق میکند و این یک چرخه بازخورد مثبت دارد زیرا ظرفیتها و قابلیتهایی را برای فعالیتهای نوآورانه آینده ایجاد میکند. ظرفیت جذب، پس از شناسایی و استقرار به عنوان یک سیستم ، جستجوی دانش جدید را ارتقا می دهد که ظرفیت ایجاد ارتباطات جدید لازم برای تحقق نوآوری جدید را بسیار افزایش می دهد.
توانایی جمع آوری دانش ما نیاز به تمرکز و روش شناسی مستمر دارد.
برای اینکه این اتفاق بیفتد، نیاز به تمرکز مداوم دارد. اگر سازمانها مسیر جایگزینی را انتخاب کنند که میخواهند آخرین قطرهها را از فعالیتهای نوآورانه یا بخش تحقیقاتی موجود حذف کنند، سازمانها به مرور زمان به عنوان یادگیرندههای بد رشد میکنند، شروع به نادیده گرفتن میکنند و تصور میکنند دانش را دارند و در مجموعه ذهنی خود تثبیت میشوند. آنها در جذب شکست می خورند، آنها تمایل دارند سندرم “در اینجا اختراع نشده” را رد کنند و به طور فزاینده ای اتخاذ کنند. این فقط میتواند برای مدت محدودی ادامه داشته باشد، قبل از اینکه “فروپاشی نوآوری” رخ دهد، مردم ترک کنند و دانش اغلب با آنها همراه شود.
ما به سیستمی نیاز داریم که دانش را جذب کند و اجازه دهد تا دانش جریان یابد، و یک ظرفیت جذب قوی دارای سه خروجی اصلی است که از جریان دانش خارجی یا توزیع شده ناشی می شود: (1) ایجاد نوآوری جدید. (2) ایجاد دانش جدید. و (3) که منجر به ارزش اقتصادی و اجتماعی جدید می شود. به همین دلیل است که ایجاد و اعمال این امر مهم می شود.
مدیریت نوآوری خانه ایده آل است. اگر موافق باشیم که بیشتر نوآوری ها در خارج از مرزهای اغلب خود تحمیلی اتفاق می افتد، باید به همه مرزهای خود و فراتر از آن بسط و گسترش دهیم. ما باید در را باز کنیم.
ما مطمئناً درک می کنیم که امروزه نوآوری در دیوارهای یک شرکت خاص محدود نمی شود. جهان بیش از آنچه ما بتوانیم به ارزش بیشتری تبدیل کنیم، نوآوری را جذب می کند، اما ما باید تلاش کنیم تا این را به تصویر بکشیم و ببینیم که آیا ارزش آن ممکن است کجا باشد یا خیر.
این امر به احتمال زیاد در یک رویکرد توزیع شده به دست می آید و از همه می خواهد که در ایده های نوآوری مشارکت داشته باشند و به طور منظم محتوا و زمینه ای را که باید به دنبال آن باشند در اختیار آنها قرار دهد.
ظرفیت های جذب سیستمی را در اختیار ما قرار می دهد که بر اساس آن بتوانیم گردآوری، درک و ترجمه دانش را تشویق کنیم. زیربنای تعامل است.
سپس ما باید فناوری را با این “نیاز به مشارکت” هماهنگ کنیم
ما در حالتهای مختلف کار میکنیم، ارتباطات موقت داریم، نیاز به همکاریهای مبتنی بر کار بیشتر است و باید به دنبال همکاریهای محتوای محور بیشتری باشیم تا در کار و احساس مشارکت و ارزش به ما کمک کنند.
ابزارهای زیادی وجود دارد که نیاز به ارائه «داخلی» به عنوان پلتفرم های استاندارد ارائه خدمات دارند. اینها شامل ابزارهای جمعآوری هوش تجاری، دسترسی آزاد به پورتالها، وبسایتها و اینترانتها برای به دست آوردن، جذب و تبدیل آنچه کشف میکنیم، نیاز به ایجاد ابزارهای همکاری خاص سازمان، شبکههای اجتماعی سازمانی، تشویق به تغذیه مداوم و ایجاد منابع مدیریت محتوا، سادهسازی جریانهای کاری، بهمنظور تشویق دیگران به کشف و توسعه بر روی این بینشها.
با این حال، نکته کلیدی یک استراتژی ارتباطی متحدالشکل است که همه باید از آن قدردانی کنند، بپذیرند که روی آن کار کنند و ارزش فزاینده ای از آن به دست آورند.
سپس ما باید این پلتفرم تعامل مدرن را بسازیم
چه چیزی باید بخشی از این پلت فرم تعامل باشد؟ باید ظرفیت “گوش دادن” و درک درک داشته باشد، نیاز به استقرار برخی فیلترها و تجزیه و تحلیل ها، نیاز به برخی اصول داخلی گردش کار و BPM دارد.
سپس باید تعاملات را ضبط کنید، خدمات جستجو و اکتشاف را ارائه دهید، مدیریت رویداد را سازماندهی کنید و بتوانید تاریخچه تعامل را دوباره دنبال کنید.
سپس باید رابطهای برنامه، برنامههای مخصوص دامنه داشته باشد و جریانهای فعالیت را ارزشگذاری کند تا تجربه کاربری غنی از نقاط مختلف در تعامل را ارائه دهد.
در نهایت همه اینها باید در فرآیندهای سازمانی بزرگتر ادغام شوند و بتوانند قابلیت های “همگام سازی” را با سیستم های سنتی تر سازمان شما داشته باشند.
بنابراین این پلت فرم تعامل با جهان تعامل می کند تا آن را به چهار دیوار شما بیاورد، با سیستم های دیگری درگیر می شود که به آن در توانایی های جذب و پراکنده کمک می کند و به سادگی افراد را به هم متصل می کند. در نهایت باید شامل کار، دانش یا فعالیت جالب باشد.
پس آیا شما آگاه هستید؟
بنابراین در نیاز ما برای دستیابی به تعامل بیشتر از سوی همه افراد در سازمانهایمان، باید اهمیت داشتن یک پلتفرم تعامل «مدرن» را در دسترس بدانیم.
آیا متوجه شده اید که یکی از آنها را دارید یا می توانید به راحتی آن را بدست آورید؟ در حال حاضر در “نقطه جلویی فازی” نوآوری عمل می کند و امروزه ما گاهی اوقات پتانسیل آن را با نامیدن آن یک سیستم مدیریت ایده محدود می کنیم؟
من استدلال میکنم که این سیستم مدیریت ایده باید بهعنوان یک پلتفرم تعامل مدرنتر دیده شود و مورد استفاده قرار گیرد که به دنبال درگیر کردن در سراسر سازمان است تا ذهنها را برای ایجاد ارزش گستردهتر و به اشتراکگذاری دانش، مکانی برای یادگیری مقیاسپذیر درگیر کند.
آیا آن را اینگونه می بینید یا آن را به گرفتن ایده های ساده برای تغذیه خط لوله نوآوری محدود می کنید؟
بدون نظر