این عبارت به یکی از پرکاربردترین کلیشه های موجود تبدیل شده است. با این حال، درست مانند بسیاری از کلیشههای دیگر، یک دلیل اساسی برای این موضوع وجود دارد، حتی اگر من شخصاً این اصطلاح را دوست ندارم.
در حالی که بسیاری از تاثیرگذارترین نوآوریهای زمان ما مبتنی بر فناوری پیشرفته و دههها کار تحقیق و توسعه هستند، احتمالاً به همان اندازه روشهای جدید اما بهطور شگفتآور ساده برای حل یک مشکل شناخته شده وجود دارد.
این نوع نوآوری ها با توجه به سادگی، برخی از بهترین بازده سرمایه را ارائه می دهند، بنابراین توانایی ایجاد سیستماتیک “نوآوری خارج از جعبه” یک مهارت فوق العاده ارزشمند است.
بدون شک، خلاقیت زیادی وجود دارد، اما بدون شک مهارتی است که می توان آن را آموخت. بیایید کمی عمیقتر کاوش کنیم و تکنیکهای سادهای را بررسی کنیم که میتوانید از آنها برای تقویت توانایی خود برای دستیابی به این «ایدههای خارج از جعبه» استفاده کنید که ممکن است منجر به نوآوریهای موفقیت آمیز شود .
نوآوری های خارج از جعبه چگونه متولد می شوند؟
اگر تا به حال در یک کارگاه ایده پردازی شرکت کرده باشید، به احتمال زیاد شنیده اید که یک مجری به شرکت کنندگان می گوید: «هیچ ایده بدی وجود ندارد».
با این حال، این به سادگی درست نیست . ایده های بد زیادی وجود دارد، و مطمئناً همه ما به سهم خودمان از آنها رسیده ایم.
ایده هایی وجود دارند که ناآگاهانه هستند، یا فقط منطقی نیستند. ایده هایی وجود دارند که غیر واقعی یا بیش از حد جاه طلبانه هستند. ایده هایی وجود دارند که به اندازه کافی جاه طلبانه نیستند.
با این حال ، دانستن اینکه چه زمانی یک ایده خوب است ، و چه زمانی واقعا بد است، آسان نیست. این به خصوص اگر به دنبال ایدههای بزرگ و واقعاً بدیع باشید، صادق است.
یک “ایده بیرون از جعبه” خوب با شناسایی چیزی که دیگران آن را ندارند، یک مشکل واقعی را حل می کند، و بنابراین معمولاً بحث برانگیز یا حتی غیرمنطقی تلقی می شود.
یک “ایده بیرون از جعبه” خوب چیزی را شناسایی کرده است که دیگران آن را شناسایی نکرده اند، و بنابراین معمولاً بحث برانگیز یا حتی غیرمنطقی تلقی می شود.
برای رسیدن به یکی، باید کنجکاو باشید و با ذهن یک مبتدی یا شوشین که در بودیسم ذن شناخته میشود، به مشکل نزدیک شوید. با این حال، شما همچنین باید مشکل و زمینه ای که در آن قرار دارد را عمیقاً درک کنید.
از قضا، بیشتر کارگاه های ایده پردازی به گونه ای ساختار یافته اند که بیشتر به حل مسائل سطحی و تفکر گروهی منجر می شود.
بنابراین، اگر کارگاهها به شما در ارائه این ایدهها کمک نکنند، این سوال باقی میماند که واقعاً چگونه به یک ایده میرسید؟
ایجاد نوآوری های خارج از جعبه
همانطور که گفته شد، در حالی که فرآیند ارائه ایدههای نوآورانه همیشه مستلزم خلاقیت است، برخلاف آنچه بسیاری از کارشناسان خلاقیت میخواهند باور کنید، به همان اندازه که یک هنر است، علم است.
بسته به اینکه چه نوع ایده هایی را هدف قرار می دهید، روند ممکن است کمی متفاوت به نظر برسد، اما مواد تشکیل دهنده در دستور غذا همیشه یکسان است. بیایید با جزئیات بیشتری به آنها نگاه کنیم.
1. تفکر اصول اولیه
اولین و شاید مهم ترین مؤلفه، تفکر اصول اولیه است که اساساً قدم منطقی بعدی از داشتن طرز فکر مبتدی است.
ایده اصلی این است که شما مشکل یا ایده را به کوچکترین و اساسی ترین حقایقی که واقعاً می دانید درست هستند، بشکنید و سپس از آنجا به روشی فوق عقلانی شروع به کار کنید.
در حالی که این کار ساده به نظر می رسد، اما ما تقریباً هرگز زحمت انجام این کار را به خود نمی دهیم زیرا این کار بسیار پر زحمت است.
در اینجا یک ویدیوی کوتاه از ایلان ماسک است که این مفهوم را توضیح می دهد.
بنابراین، برای اعمال این روش در ایده خود، سوالات زیر را بپرسید :
- چه چیزی را به طور قطع می دانیم که درست است ؟
- چه چیزی در جهان به درستی در نظر گرفته می شود ، اما لزوما اینطور نیست ؟
- چه چیزی ممکن است ، اما در حال حاضر به یک دلیل انجام نمی شود؟
- آیا شخص دیگری مشکل مشابهی را در صنعت یا دامنه دیگری حل کرده است؟
اینها به شما کمک میکنند تا از سادهسازی «این کار نمیشود» به «شاید ما میتوانیم این کار را انجام دهیم، اما ما را ملزم میکند» حرکت کنید.
2. محدودیت ها را بپذیرید
یکی از مشکلات کلیدی در مورد گفته «خارج از جعبه فکر کن» این است که در زندگی واقعی، همیشه یک جعبه وجود دارد.
در زندگی واقعی، همیشه یک جعبه وجود دارد.
شما احتمالاً در کشوری زندگی می کنید که قوانینی دارد. احتمالاً بودجه دارید. صنعت شما به احتمال زیاد قوانین و مقرراتی دارد. شما احتمالاً یک کد رفتار شخصی و شرکتی و استانداردهای اخلاقی دارید. مشتریان شما احتمالاً بودجه محدودی برای پرداخت محصولات و خدمات شما دارند.
در حالی که این محدودیتها ممکن است گزینههای شما را محدود کند، دانستن اینکه آنها چه هستند میتواند به شما کمک بزرگی کند.
چند دلیل کلیدی برای این وجود دارد:
- محدودیت ها به شما کمک می کنند تا مشکل را بهتر درک کنید
- آنها شما را مجبور به خلاقیت می کنند
- آنها می توانند به منبع مزیت رقابتی تبدیل شوند
از اولی شروع کنیم.
برای مثال، ساختن خودرویی که به سادگی قادر به حرکت از A به B بر روی چهار چرخ باشد، یک چیز است، اما یک چالش کاملاً متفاوت برای ساخت خودرویی است که با تمام قوانین و مقررات مربوط به ایمنی، آلایندگی و آلایندگی ها مطابقت داشته باشد. به همین ترتیب، مشتریان واقعاً از آن لذت می برند و با قیمتی که توانایی پرداخت آن را دارند.
بدون درک کامل زمینه مشکل، در بهترین حالت، حدس های تحصیلی می کنید.
مهمترین آنها در اینجا درک تفاوت بین محدودیت های سخت و محدودیت های نرم است .
قوانین نمونه کلاسیک محدودیت های سخت هستند. احتمالاً نمی توانید آنها را تغییر دهید، بنابراین فقط باید با آنها سازگار شوید.
با این حال، حتی قوانین همیشه محدودیتهای واقعاً سختی نیستند. به عنوان مثال، کشورهای مختلف قوانین متفاوتی دارند، بنابراین حتی اگر قانونی مانع از ایجاد ارزش نوآوری شما شود، ممکن است بتوانید به کار روی آن در کشور دیگری ادامه دهید.
بنابراین، اکثر محدودیت ها در واقع محدودیت های نرم هستند. به عنوان مثال، همیشه می توانید سعی کنید بودجه بیشتری به دست آورید یا راه هایی برای حل همان مشکل به روشی مقرون به صرفه بیابید.اینجاست که اولین تفکر اصولی دوباره وارد عمل می شود. این به شما کمک می کند تا بفهمید که با چه محدودیت هایی باید زندگی کنید، و کدام محدودیت ها را می توانید شکست دهید یا دور بزنید تا نوآوری خود را محقق کنید.
علاوه بر این، محدودیت ها هرگز فقط منفی نیستند . طبق تحقیقات اخیر ، مبتکران معمولاً به دلیل محدودیتها موفق میشوند، نه با وجود آنها. بدون محدودیت یا محدودیت بسیار محدود، به راحتی می توان از خود راضی به راه افتاد و برای مبتکران به سادگی به سراغ بدیهی ترین ایده رفت.
همانطور که برایان چسکی، یکی از بنیانگذاران و مدیرعامل Airbnb در مصاحبه اخیر خود گفت ، “محدودیت ها خلاقیت ایجاد می کنند”. به گفته چسکی، بدون محدودیتهای یک استارتآپ کوچک، او میگوید احتمالاً نیمی از تصمیمهای خلاقانهای را که در نهایت گرفته و پایههای موفقیت چشمگیر Airbnb را تا کنون ایجاد کرده است، انجام نمیدهد.
محدودیت ها باعث ایجاد خلاقیت می شود.
– برایان چسکی، بنیانگذار و مدیرعامل Airbnb
علاوه بر این، شرایطی مانند بحران فعلی وجود دارد که در آن تقریباً همه با محدودیتهای یکسانی روبرو هستند. در این نوع محیط ها، محدودیت ها حتی می توانند به منبع مزیت رقابتی تبدیل شوند.
به عنوان مثال، اگر کشوری قوانین زیست محیطی تهاجمی تری را معرفی کند، به این معنی است که آن بازار خاص احتمالاً تقاضای بیشتری برای محصولات و خدمات جدید، سازگار با محیط زیست خواهد داشت، که بدیهی است فرصت بزرگی برای کسانی است که می توانند خود را با شرایط سازگار کنند. تغییر وضعیت بنابراین این وضعیت می تواند به منبع مزیت رقابتی در برابر کسانی تبدیل شود که قادر به تطبیق سریع با شرایط در حال تغییر نیستند.
3. عمیق تر حفاری کنید
این ما را به عنصر کلیدی بعدی خود می رساند. برای درک کامل زمینهای که در آن کار میکنید و محدودیتهای موجود در آن، باید عمیق کاوش کنید.
بله، شما باید صنعت و فناوری را بشناسید، اما مهمتر از آن، باید مشکلی را که میخواهید حل کنید، یا به دیگران کمک کنید تا حل کنند.
در عمل، این معمولاً به این معنی است که وارد میدان شوید و مشاهده کنید که چگونه مشتریان بالقوه شما در حال حاضر در تلاش برای حل همان مشکل یا انجام همان کار هستند.
به خصوص در شرکت های بزرگتر، بسیاری از مردم تمایل دارند که بر تحقیقات کمی تأکید بیش از حد داشته باشند. هنگامی که هزاران مشتری دارید، بسیار سریع و آسان است که فقط یک نظرسنجی برای آنها بفرستید و ببینید نتایج چه هستند.
با این حال، در حالی که تحقیقات کمی ابزار مفیدی است، به خصوص بعدا، شما واقعاً باید در ابتدا بر تحقیقات کیفی تمرکز کنید زیرا به شما امکان می دهد درک عمیقی از مشکل و مشتریان بالقوه خود به دست آورید.
نظریه Jobs to Be Done یک ابزار بسیار مفید در اینجا است.همراه با تفکر اصول اولیه، این رویکرد به شما کمک می کند تا درک کنید که مشتریان شما واقعاً به دنبال انجام چه کاری هستند و آن را با چالش هایی که در حال حاضر در فرآیند انجام این کار با آن روبرو هستند مقایسه کنید.
همانطور که ضرب المثل قدیمی می گوید ، مردم یک مته یک چهارم اینچی نمی خواهند، بلکه یک سوراخ یک چهارم اینچی در دیوار می خواهند.
در عمل، یک نقطه شروع خوب برای انجام این کار، قانون 20 مصاحبه است . ایده این است که شما تقریباً به 20 مصاحبه عمیق نیاز دارید تا مشکلی را که میخواهید حل کنید، و موقعیت خود را محدود کنید.
هنگام انجام این مصاحبهها، بر تلاش برای کشف ریشههای مشکلات افراد، و همچنین خواستههای عمیقتر و نهفتهای آنها بر خلاف آنچه که به وضوح در سطح آشکار است، تمرکز کنید. فرآیند 5 چرا روشی ساده و موثر برای انجام این کار است.
4. بزرگتر فکر کنید
همانطور که Astro Teller، رئیس Google X می گوید : در واقع اغلب به طور متناقضی آسان تر است که 10 برابر بهتر از 10٪ بهتر باشید.
طبیعتاً زمان و مکانی برای آن 10% بهبود وجود دارد، اما اگر به دنبال ایدههای خارج از چارچوب هستید، هدف گذاری برای 10% بهتر فقط شما را در مسیر اشتباه راهنمایی میکند.
این دوباره به قدرت محدودیت ها برمی گردد.
اگر هدف قرار است 10 درصد بهتر باشد، به ناچار رویکردی را در پیش خواهید گرفت که کارهای مشابه را انجام دهید، فقط با منابع کمی بیشتر از قبل، یا با فرآیندهای کمی بهبود یافته.
با این حال، اگر باید 10 برابر بهتر باشید، نمیتوانید بیشتر از این کار را انجام دهید. شما باید متفاوت فکر کنید و راه های جدیدی برای نزدیک شدن به مشکل پیدا کنید تا به آن هدف برسید.
یک مثال عالی از این موضوع که همه ما با آن آشنا هستیم و بسیاری از شرکتها در دهه گذشته منابع عظیمی را در آن سرمایهگذاری کردهاند، دوربینهای گوشیهای هوشمند است.
در اوایل ما فقط شاهد پیشرفتهای سختافزاری «ساده» بودیم، مانند افزایش تعداد مگاپیکسلها هر سال، برای بهبود کیفیت تصویر. این رویکرد سنتی تا زمانی که دوربینهای دیجیتال وجود داشت وجود داشت.با این حال، در چند سال گذشته، شرکتها دیگر قادر به بهبودهای معنادار با همان رویکرد بدون فداکاری در سایر زمینههای طراحی گوشی خود نبودند. به وضوح به راه جدیدی برای برخورد با مشکل گرفتن عکس های بهتر نیاز بود و اینجا بود که استفاده از نرم افزار وارد شد.
در حال حاضر بهترین دوربین ها آنهایی نیستند که بیشترین مگاپیکسل را دارند، بلکه دوربین هایی هستند که به بهترین وجه از نرم افزار برای پردازش تصاویری که دوربین می گیرد استفاده می کنند. در حال حاضر حتی امکان گرفتن عکسهایی از گوشیهای هوشمند وجود دارد که بسیاری از مردم به سختی آنها را از عکسهای گرفته شده با دوربینهای حرفهای که تقریباً 10 برابر گرانتر از گوشی هستند، تشخیص میدهند، که بدیهی است که جهشی بزرگ از جایی است که دوربینهای گوشیهای هوشمند قبل از این تغییر تنها یک جهش بزرگ است. یکی دو سال پیش
به خاطر داشته باشید که صنعت گوشی های هوشمند با ده ها شرکت بزرگ یکی از رقابتی ترین صنایع موجود است. در بیشتر صنایع دیگر، انجام این نوع جهش ها بسیار آسان تر خواهد بود.
5. مدام به دنبال نقد باشید
همانطور که ایلان ماسک، مدیرعامل تسلا و اسپیس ایکس می گوید ، یکی از بزرگترین اشتباهات مردم این است که فعالانه به دنبال بازخورد منفی و انتقاد از ایده های خود نیستند.
این آسان است که فقط از مشتریان، دوستان یا همکاران خود بپرسید: “نظر شما در مورد این چیست؟” …”.
این برای تقویت نفس شما خوب و خوب است، اما واقعاً به شما در بهبود محصول، خدمات یا ایده کمک نمی کند.
با این حال، دریافت بازخورد واقعا سازنده آسان نیست. وقتی مردم می دانند که شما چیزی ساخته اید، می خواهند خوب و مودب باشند و نمی خواهند با انتقاد از آن احساسات شما را جریحه دار کنند.بنابراین، به طور کلی، برای دریافت این نوع بازخورد، باید فعالانه آن را بخواهید. بنابراین به جای اینکه صرفاً بازخورد عمومی بخواهید، به طور خاص بپرسید که کاربران یا مشتریان چه چیزی را دوست ندارند ، یا فکر می کنند چه چیزی می تواند بهبود یابد.
بیایید با آن روبرو شویم: وقتی کسی برای اولین بار آن را مطرح می کند، هیچ ایده ای عالی نیست. پالایش و کامل کردن آن به کار و تکرار زیادی نیاز دارد، و بازخورد سازنده و مشاهدات دنیای واقعی بخش کلیدی در دستیابی به آن است.
قرار دادن قطعات در کنار هم
بنابراین، برای نتیجهگیری، ارائه ایدهها و نوآوریهای خارج از چارچوب، جادوی سیاه نیست، یا صرفاً موضوع خوش شانسی نیست. این یک مهارت است که می توان آن را آموخت.
به این معنا که اجزای اصلی این به اصطلاح نوآوری های خارج از جعبه معمولاً یکسان است. یک فرآیند تکرارپذیر وجود دارد که میتوانید از آن برای ارائه و اصلاح این نوع ایدهها استفاده کنید.
این بدیهی است که به این معنی نیست که شما هر بار موفق خواهید شد، یا اینکه این کار آسان خواهد بود.
خیلی بعید است که بتوانید این ایده ها را در لحظه به ذهنتان خطور کنید. شما باید کمی کار کنید و متواضع و روشن فکر باشید.
شما همچنین باید آماده باشید که ایده ها را بر اساس آنچه یاد می گیرید تکرار کنید، بدانید چه زمانی باید ادامه دهید، چه زمانی باید محور حرکت کنید و چه زمانی به سادگی یک ایده را رها کنید.
و به یاد داشته باشید که به خاطر داشته باشید که در واقع معمولاً بهتر است که با جعبه آشنا شوید تا اینکه فقط سعی کنید “به خارج از آن فکر کنید”.
__________
بدون نظر