چگونه می توانیم سیستم ملی نوآوری استرالیا را سیستماتیک تر کنیم؟ این یک سوال کلیدی بود که توسط اجلاس ملی اصلاحات با حمایت مالی استرالیایی، استرالیا و KPMG مطرح شد. پاسخ برای سیاست عمومی مبهم بوده است.

بررسی سیستم نوآوری فعلی سنا حداقل 60 گزارش در مورد این سوال در 15 سال گذشته پیدا کرده است. این تعداد زیادی گزارش برای بازده محدود در انسجام کلی سیستم و سهم نوآوری در بهره وری و رقابت بین المللی ما است.

در حالی که نمونه‌های مشهور موفقیت وجود دارد، اکثر این گزارش‌ها حاکی از شکست گسترده‌تر در تنظیمات خط‌مشی ما و قابلیت و عملکرد نوآوری در سطح شرکت است. این فهرست اکنون یک لیست آشنا است – عدم تبدیل تحقیقات عمومی به نتایج تجاری، ایجاد سطوح بالاتر تحقیق و توسعه تجاری، انطباق و انتشار فناوری‌ها و مهارت‌های جدید، و مشارکت مؤثر در زنجیره‌های ارزش جهانی.

این فقط یک موضوع بودجه عمومی نیست. طبق جداول بودجه 2015-2016، دولت استرالیا 9.7 میلیارد دلار برای علم، تحقیق و نوآوری اختصاص خواهد داد. مشکل عمیق تر است. موضوع بیشتر مربوط به تخصیص هزینه ها، اولویت ها و مشوق های موجود در این تخصیص، سهم کم صنعت و عدم هماهنگی عناصر مختلف سیستم است.

نه در مورد اخبار فوری نه در مورد نظرات بی اساس.

بودجه نوآوری کشورهای مشترک المنافع مجموعه ای از 120 خط هزینه جداگانه است که در 13 پورتفولیو پراکنده شده است. بیش از نیمی از آن به آژانس های تحقیقاتی عمومی، موسسات تحقیقاتی پزشکی و دانشگاه ها اختصاص یافته است. 30 درصد دیگر از طریق اقدامات مالیاتی تحقیق و توسعه به تجارت اختصاص می یابد. اما بودجه نسبتا کمی برای حمایت از مشارکت تحقیقاتی بین تجارت، دانشگاه ها و سازمان های تحقیقاتی در دسترس است.

به عنوان مثال، برنامه مراکز تحقیقات تعاونی (CRC) تنها 1.5 درصد از کل حمایت از علم، تحقیق و نوآوری را تشکیل می دهد و برنامه کارآفرینان که اخیراً بازسازی شده است 0.4 درصد را تشکیل می دهد. طرح‌های دولت ایالتی، مانند کوپن‌های نوآوری، نیز پراکنده هستند. جای تعجب نیست که استرالیا در رتبه‌بندی OECD از نظر همکاری‌های تجاری و تحقیقاتی در انتهای جدول قرار دارد.

با کنار گذاشتن اقدامات مالیاتی تحقیق و توسعه، اکثر حمایت های مشترک المنافع برای تحقیق و نوآوری به طرح های بودجه بهداشت، کشاورزی و دانشگاه اختصاص دارد. در این طرح ها، تحقیقات بهداشتی بیش از 30 درصد از کل را تشکیل می دهد و پس از آن محیط زیست. کمتر از 6 درصد بودجه به بخش تولید و کمتر از 4 درصد به فناوری اطلاعات و ارتباطات اختصاص می یابد که نشان دهنده سطح پایین سرمایه گذاری تجاری در تحقیقات دانشگاهی است که به طور فزاینده ای به درآمد شهریه دانشجویان وابسته است.

وقتی صحبت از دولت‌های ایالتی و منطقه‌ای به میان می‌آید، تصویر متفاوت نیست، هرچند در مقیاس کوچک‌تر. بر اساس برآوردهای ABS در سال‌های 2012-2013، این دولت‌ها 1.28 میلیارد دلار در تحقیقات سرمایه‌گذاری کردند که تقریباً 35 درصد آن برای سلامت و 40 درصد برای کشاورزی بود. کمتر از 1 درصد به بخش تولید و فناوری اطلاعات و ارتباطات اختصاص یافت. آیا این آمادگی بهینه برای اقتصاد رونق پس از معدن است؟

کمیسیون بهره‌وری مشتاق است یارانه‌های تولید را برجسته کند، اما نه هزینه‌های نسبتاً ناچیز تحقیق در این زمینه را که چشم‌اندازها را از طریق «تخصصی هوشمند» در بازارهای جهانی و زنجیره‌های ارزش تغییر می‌دهد. همچنین ذکر نشده است که این هزینه ها با یارانه ها و امتیازات مالیاتی برای معدن، بیمه درمانی و بازنشستگی کم می شود.

درست است که مدل «فشار علم» یا «جریان خطی» برای ترجمه تحقیقات به برنامه‌های تجاری، موفقیت‌های تجاری قابل توجهی را در بخش بهداشت و پزشکی به ارمغان آورده است. نمونه های برجسته عبارتند از ResMed، Cochlear، Gardasil، Sirtex، Universal Biosensors، Mesoblast و Monash IVF. اما این مدل را نمی توان به حوزه های دیگری تعمیم داد که مسیر پذیرش و کاربرد تحقیقات بیشتر تعاملی و مشارکتی است.

در حالی که سمت عرضه تحقیقات، به ویژه تحقیقات با بودجه عمومی، همیشه در توسعه اقتصاد مبتنی بر دانش مهم خواهد بود، همچنین باید تمرکز سیاستی افزایشی بر سمت تقاضا، از جمله “ظرفیت جذب” شرکت ها وجود داشته باشد، به طوری که آنها قادر به دسترسی و سرمایه گذاری در تحقیقات بنیادی هستند. این نیاز به یک رویکرد جدید برای همکاری و مشارکت طولانی مدت در “اکوسیستم” نوآوری دارد.

همکاری در کشف فرصت‌ها برای توسعه و کاربرد فناوری‌های توانمند کلیدی، از جمله فناوری نانو، میکرو/نانوالکترونیک، نیمه‌رساناها، مواد پیشرفته، فوتونیک، تجزیه و تحلیل، هوش مصنوعی و طراحی، حیاتی است. در این زمینه‌ها، همکاری زیربنای تحول تجاری و صنعتی است که مزیت رقابتی را در یک زمینه جهانی ایجاد می‌کند.

به غیر از CRC ها و مراکز تحقیقاتی تحول صنعتی و مراکز آموزشی ARC، توجه کمی به توسعه مدل های همکاری که برای هدف در زمینه استرالیا مناسب هستند، شده است. حداقل، آیا نباید امتیازات مالیاتی تحقیق و توسعه مشروط به همکاری با مؤسسات تحقیقاتی و آموزشی باشد؟ و ممکن است اقدامات مالیاتی دیگری وجود داشته باشد که می تواند برای تشویق سرمایه گذاری در فناوری به کار گرفته شود.

علاوه بر این، این مدل‌های همکاری باید نوآوری‌های غیرفناوری مانند مدل‌های کسب‌وکار جدید، یکپارچه‌سازی سیستم‌ها، خوشه‌بندی صنعت و کار و شیوه‌های مدیریتی با عملکرد بالا را تشویق کنند. ابتکار مراکز رشد صنعت، شروع مهمی در ساخت چنین مدل هایی از طریق مشارکت بین سازمان های تجاری و تحقیقاتی است.

سیاست نوآوری باید تعادلی بین تامین مالی برای تحقیقات عمومی، حمایت از تحقیق و توسعه کسب و کار و حمایت از ترجمه نتایج تحقیقات به زمینه های تجاری ایجاد کند. همچنین باید به بودجه مربوط به صنعت بپردازد، به ویژه در رابطه با فن آوری های توانمند که در قلب تولید صنعتی و کسب و کارهای مبتنی بر فناوری هستند.

چالش ایجاد قابلیت مدیریت و نوآوری از طریق یک سیستم ملی نوآوری موثرتر و اکوسیستم های بومی سازی شده است. اینها شامل تأکید فزاینده بر فعالیت استارت‌آپ‌های کارآفرینانه از طریق شبکه‌های انکوباتورها و شتاب‌دهنده‌ها می‌شود، اما بدون نادیده گرفتن ضرورت تحول صنعت گسترده‌تر که استارت‌آپ‌ها می‌توانند به آن کمک کنند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *