در سال 1983، کمیسیون ملی تعالی در آموزش ، کشوری در معرض خطر: ضرورت اصلاحات آموزشی را منتشر کرد ، که در آن افت تحصیلی گسترده در هر سطحی مستند شد و به این نتیجه رسید:
برای اولین بار در تاریخ کشور ما، مهارت های آموزشی یک نسل از والدین آنها پیشی نمی گیرد، برابر نمی شود و حتی نزدیک نمی شود.
در سال 1996، محققین آموزش و پرورش کامیلا بنبو و جولیان استنلی مقاله ای را منتشر کردند که در آن چندین دهه شواهد نشان می داد که پیشرفت دانش آموزان با پتانسیل فکری بالا به طور قابل توجهی کاهش یافته است، و با این استدلال که بر اساس یک ملت در خطر است:
باهوش ترین جوانان کشور ما، آنهایی که به احتمال زیاد به سمت کالج های منتخب هدایت می شوند، در دو دهه گذشته دچار شکست های چشمگیری شده اند. این پیامدهای جدی برای توانایی کشور ما در رقابت اقتصادی با سایر کشورهای صنعتی دارد.
یک ایمیل هفتگی با تجزیه و تحلیل مبتنی بر شواهد از بهترین محققان اروپا
یکی از نکات کلیدی آنها این بود که بودجه آموزش فدرال K-12 تنها 0.0002 درصد را به “آموزش با استعداد و با استعداد” اختصاص داده بود، برنامه هایی که هدف آنها کمک به پیشرفت تحصیلی ترین دانش آموزان برای رشد استعدادهایشان بود.
دو دهه دیگر سریع به جلو بروید. در مقاله ای که به تازگی در ژورنال Policy Insights from the Behavioral and Brain Sciences منتشر شده است، ما مستند می کنیم که این نرخ اصلاً تغییر نکرده است. در بودجه آموزش فدرال سال 2015 به مبلغ 49.8 میلیارد دلار، آموزش با استعداد و استعداد 0.0002 درصد بوده است. به عبارت دیگر، به ازای هر 500000 دلار صرف شده، تنها یک دلار به آموزش استعدادهای درخشان اختصاص داده شده است.
این عدم سرمایه گذاری مداوم بر روی بچه های با استعداد برای چندین دهه، شکاف عمیقی بین دستاوردهای آموزشی، شغلی و رهبری دانش آموزان کم درآمد و پردرآمد ایجاد کرده است.
به عنوان محققین آموزش تیزهوشان، ما معتقدیم که این امر پیامدهای مهمی نه تنها برای رفاه این دانش آموزان محروم، بلکه برای نوآوری اجتماعی و حتی تولید ناخالص داخلی آمریکا نیز دارد.
سال بحرانی K-12
یک مطالعه تحقیقاتی بنیاد جک کنت کوک در سال 2007 نشان میدهد که دانشآموزان با درآمد کم استعداد در کل به پتانسیل کامل خود دست نمییابند.
علیرغم اینکه در ابتدا استعداد تحصیلی داشتند، این دانشآموزان در طول سالهای تحصیلی K-12 خود از گروه با موفقیت خارج میشوند. آنها به ندرت در رتبه های بالاترین دستاوردها قرار می گیرند. تعداد بسیار کمی از کالج فارغ التحصیل شده اند یا به تحصیلات تکمیلی می روند.
این مطالعه که 25 درصد دانشآموزان برتر در مدارس ایالات متحده را موفق میکند، تخمین میزند که 3.4 میلیون دانشآموز با استعداد از خانوادههای کمدرآمد بهدلیل کمبود فرصت، پیشرفت چندانی ندارند.
مطالعه دیگری – از اقتصاددانان کارولین هاکسبی و کریستوفر اوری – موفقیت های بالا را به عنوان 4 درصد برتر دانش آموزان دبیرستانی ایالات متحده تعریف کرد. در اینجا تخمین زده شد که 35000 دانش آموز تیزهوش کم درآمد عملکرد ضعیفی دارند.
این اعداد اهمیت سال تحصیلی K-12 را نشان می دهد. زیرا زمانی است که می توان دانش آموزان با استعداد از هر زمینه ای را شناسایی کرد و از آنها حمایت کرد.
اگر زود آن را شناسایی نکنید، پرورش درست استعدادها سخت است. بخش مهمی از مشکل این است که دانش آموزان مستعد کم درآمد به طور سیستماتیک شناسایی نمی شوند . به طور معمول، والدین یا معلمان، کودکان را به عنوان استعدادهای درخشان انتخاب می کنند. این بچه ها سپس مورد آزمایش قرار می گیرند و در برنامه های آموزشی قرار می گیرند که با توانایی آنها مطابقت دارد.
در نتیجه، شناسایی کودکان تیزهوش گاهی به صلاحدید والدین و معلمان واگذار می شود که می تواند برخی از کودکان کم درآمد و اقلیت را کنار بگذارد.
بخش دیگری از مشکل این است که در حالی که دانشآموزان دارای مزیت مالی میتوانند به فرصتهایی در خارج از مدرسه برای شکوفایی استعدادهای خود دسترسی داشته باشند، دانشآموزان از نظر مالی محروم برای شکوفا کردن استعداد خود به برنامههای آموزشی دولتی تکیه میکنند.
اگر چنین بودجه عمومی K-12 نزدیک به صفر باشد، جای تعجب نیست که این دانشآموزان از دریافت انگیزههای آموزشی مستمر مورد نیاز برای دستیابی به سطوحی که توانایی دارند، ناکام میمانند.
این در حالی است که تحقیقات انجام شده در زمینه آموزش تیزهوشان تأثیر برنامه های آموزشی را با هدف دانش آموزان کم درآمد مستند کرده است .
تاثیر بر پذیرش دانشگاه
ضرر انباشته ای که بچه های کم درآمد از طریق K-12 با آن مواجه می شوند، سپس در آموزش عالی با آن مواجه می شوند، به همین دلیل است که ما شاهد شکاف عمیق در این مرحله از خط لوله آموزشی هستیم.
بچههای کمدرآمد با موفقیت کمتر به مدارس نخبگان مراجعه میکنند.
محققین آموزش، مایکل باستدو و اوزان ژاکت ، که دههها داده را تجزیه و تحلیل کردند ، دریافتند که تنها 0.4 درصد از دانشآموزان در پایینترین گروه اجتماعی-اقتصادی در سال 1972 و تنها 0.5 درصد در سال 2004 در مدارس شرکت میکنند. – 5.2 درصد از آنها در سال 1972 و 6.2 درصد در سال 2004 در مدارس “رقابتی ترین” شرکت کردند.
این نشان میدهد که دانشجویان کمدرآمد تا حد زیادی کمتر حضور دارند و نمایندگی خود را در گزینشترین مؤسسات افزایش ندادهاند.
تحقیقات بیشتر نشان میدهد که دانشآموزان کمدرآمد با موفقیت کمتر به مدارس عالی مراجعه میکنند. این تا حد زیادی به این دلیل است که این دانش آموزان آمادگی علمی لازم برای موسسات انتخابی را ندارند. با توجه به رقابت شدیدی که در پذیرش کالج های نخبگان وجود دارد، سال ها آمادگی و منابع لازم است تا برای این کالج ها رقابتی باشد.
حقیقت این است که دانشآموزانی که به مدارس نخبگان میرسند، در مجموع، وقتی صحبت از استعداد تحصیلی میشود، عادی نیستند. در واقع، آنها تا حد زیادی در چند صدک بالای جمعیت هستند. و مهم نیست که هر مدرسه از چه سیاستهای پذیرش فردی متفاوتی استفاده میکند، تحقیقات یکی از ما نشان میدهد که رتبههای برتر به مدارس نخبه میرسند .
به عبارت دیگر، تحصیلات دانشگاهی نخبگان عمدتاً آموزش با استعداد است.
اما برای دههها به عنوان آموزش با استعداد یا پیشرفته برای آن دسته از دانشآموزان بسیار با استعدادی که از زمینههای مالی برخوردار هستند، خدمت کرده است، و والدین آنها سالها از منابع خود را صرف هدف پذیرش کالج نخبگان کردهاند.
تأثیر بر رهبری، نوآوری و تولید ناخالص داخلی
مدارس نخبگان عمدتاً موقعیت های رهبری ملی و جهانی را تغذیه می کنند. همانطور که تحقیقات یکی از ما نشان می دهد ، بیش از نیمی از افرادی که در حال حاضر در جامعه ما مقام رهبری و قدرت دارند، در مدارس نخبگان تحصیل کرده اند.
بنابراین، این عدم حمایت از کودکان با استعداد کمدرآمد، پیامدهایی برای نمایندگی آنها در موقعیتهای رهبری در جامعه و همچنین نوآوریهای از دست رفته دارد.
همانطور که در مقاله اخیر خود بحث می کنیم ، حداقل در نیم قرن گذشته، ما از بچه های با استعداد کم درآمد استفاده کرده ایم و ذهن های بی شماری و نوآوری های مربوطه را از دست داده ایم.
تحقیقات انجام شده در مطالعه جوانان زودرس ریاضی، به رهبری دیوید لوبینسکی و کامیلا بنبو ، نشان میدهد که دانشآموزان با استعداد کاملاً توسعه یافته دکترا و دوره تصدی دانشگاه را دریافت میکنند، کتابهای داستانی و غیرداستانی را منتشر میکنند و با نرخهایی دو تا هشت برابر بیشتر از جمعیت عمومی ثبت اختراع میکنند. تحقیقات دیگر نیز نشان می دهد که دانش آموزان تیزهوش تأثیر بلندمدتی بر تولید ناخالص داخلی دارند.
این امر با کار جیمز هکمن ، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، تأیید میشود که نشان میدهد سرمایهگذاری زودهنگام روی دانشجویان میتواند بازده اقتصادی و اجتماعی بلندمدتی داشته باشد و سرمایهگذاری در دانشآموزان با توانایی بالاتر بازده بالاتری دارد.
بر اساس ترکیبی از شواهد ، ما بر این باوریم که تمرکز سیاست بر شناسایی و به چالش کشیدن دانشآموزان محروم در مراحل اولیه میتواند به تسطیح زمین بازی، تکمیل استعداد و افزایش رفاه آنها کمک کند. آزمایش همه دانشآموزان ، بهجای تکیه بر سیستم سنتی نامزدی والدین/معلم، در واقع به عنوان ابزاری برای انصاف بیشتر در قرار دادن دانشآموزان کم درآمد و اقلیت در برنامهنویسی مستعد مورد نیازشان عمل میکند. سرمایه گذاری اولیه کوچک روی این دانش آموزان با استعداد در نوآوری های فکری و تکنولوژیکی و همچنین تولید ناخالص داخلی به نفع همه ما خواهد بود.
همانطور که توماس جفرسون در یادداشت هایی در مورد ایالت ویرجینیا نوشت :
ما امیدواریم با آن بخش از برنامه خود که انتخاب جوانان نابغه از میان طبقات فقیر را تجویز می کند، از وضعیت استعدادهایی استفاده کنیم که طبیعت به همان اندازه ثروتمندان در بین فقرا کاشته است، اما بدون استفاده از بین می روند. ، اگر جستجو و پرورش داده نشود.
بدون نظر