معیارها یکی از ابزارهای بسیار برای نظارت بر عملکرد یک فرآیند هستند. برای تولید ایده، معیارهای کلی وجود ندارد که در صنایع مختلف باشد. در عوض، یک مدیر نوآوری باید معیارهای تولید ایده را بر اساس استراتژی شرکت خود و نیازهای ایده فعلی خود انتخاب کند. مقاله سفید زیر در مورد انتخاب معیارها برای پروژه های تولید ایده و
مدیریت فرآیند با توجه به ورودی ها و خروجی های آن بحث خواهد کرد. علاوه بر این، یک ابزار نمودار مدیریت برای کمک به مدیریت فرآیند معرفی شده است. مقدمه
زمینه
اعضای هیئت مشاوران دکترای من در پوردو اصرار داشتند که مجموعهای مشترک از خروجیها و معیارهای عملکردی برای تولید ایده پیدا کنم که بتوانم بر اساس آن یک مطالعه عینی انجام دهم. متأسفانه، من برای یافتن چنین معیارهایی تلاش کردم، و در نهایت به این نتیجه رسیدم که هیچ مجموعه ای از معیارهای کلی برای تولید ایده وجود ندارد که در همه صنایع قابل اجرا باشد. از این رو مجبور شدم برای مطالعاتم به معیارهای ذهنی بسنده کنم.
جالب توجه است که با ادامه تحقیقات من، متوجه شدم که یک شرکت فردی می تواند مجموعه ای سفارشی از معیارهای تولید ایده را اتخاذ کند که به خوبی برای آنها مناسب است. بخش زیر توضیح خواهد داد که چرا معیارهای عمومی قابل اجرا در صنایع وجود ندارد، اما بخش بعدی به شما نشان می دهد که چگونه معیارهای خاص شرکت خود و نیازهای آن را انتخاب کنید.
در جستجوی خود برای معیارهای کلی، مجبور شدم چیزهای زیادی را در نظر بگیرم، که مهمترین آنها تفاوت بین صنایع و نیازهای خاص ایده محصول جدید آنهاست. ادبیات معیارهای بسیاری را برای تولید ایده پیشنهاد میکند: ثبت اختراع به ازای هر کارمند، ایده به ازای هر کارمند، کیفیت ایدهها، زمان برای تولید ایده، کیفیت ایدهها، هزینه ایجاد یک ایده، توانایی ایدهها برای پر کردن سبد سهام، درآمد هر ایده، و غیره… جالب اینجاست که من متوجه شدم که هیچ یک از این معیارها در چندین صنعت قابل اجرا نیستند. بگذارید چند مثال برای نشان دادن بیاورم.
ایده برای هر کارمند
«ایدهها برای هر کارمند» را میتوان به عنوان یک معیار ساده و مفید در نظر گرفت، اما یک شرکت واقعاً به چند ایده محصول جدید نیاز دارد؟ استارت آپ های کوچک که منابع بسیار محدودی دارند، باید کسب و کار خود را به یک یا دو محصول اختصاص دهند و از این رو نیاز بسیار کمی به ایده های جدید دارند. شرکتهای تولیدی بزرگ با چندین هزار کارمند (مانند تولیدکنندگان ماشینهای چمنزنی) میتوانند به طور مشابه بودجه محدودی برای توسعه محصولات جدید داشته باشند و عملاً فقط به مجموعهای از ایدههای محصول جدید در اندازه متوسط نیاز دارند، شاید مثلاً 400 تا 500 مورد برای توسعه. با این حال، شرکت ها در خلاق
مناطق، مانند محصولات مبلمان منزل، نیاز به یک جریان دائمی از ایده ها برای تقویت خطوط تولید خود دارند. در این مورد «ایدهها به ازای هر کارمند طراحی» یک معیار حیاتی است زیرا مستقیماً به اثربخشی بخش طراحی آنها در ارائه ایدههای جدید ترجمه میشود.
معیار جالب دیگر «درآمد به ازای هر ایده ایجاد شده» است زیرا خروجی تولید ایده و فرآیند نوآوری را به حساب میآورد، اما باز هم این به طور کلی قابل اجرا نیست. دو شرکت را در نظر بگیرید، یکی در زمینه فناوری و دیگری در لوازم خانگی. شرکت های فناوری باید برای توسعه یک ایده واحد پول زیادی سرمایه گذاری کنند، بنابراین به نفع آنهاست که تعداد زیادی ایده را جستجو کنند و تنها بهترین ها را توسعه دهند. به عنوان مثال، برای شرکت لوازم خانگی، این معیار ممکن است برای نشان دادن اینکه بخش طراحی چقدر در ایجاد ایده های موفق محصول جدید موثر است، مفید باشد.
برخی از معیارها فقط برای انواع پروژه های خاص موثر هستند
برای پیچیده تر کردن همه چیز، مجموعه ای از معیارها ممکن است فقط برای انواع خاصی از پروژه ها موثر باشد. به عنوان مثال، اگر همان شرکت لوازم خانگی بخواهد یک خط تولید جدید رادیکال ایجاد کند، باید ایدههای بسیار بیشتری نسبت به حالت عادی ایجاد کند و کارمندان طراحی را به معیار «درآمد به ازای هر ایده ایجاد شده» نگه ندارد. با این حال، اگر فعالیت های تولید ایده وظیفه پشتیبانی از یک خط محصول موجود را داشته باشند، ممکن است منطقی باشد که از معیار «درآمد به ازای هر ایده ایجاد شده» استفاده شود.
با گذر از فهرست معیارهای ذکر شده در بالا، می توان به راحتی صنایعی را انتخاب کرد که یک معیار خاص در آنها معنی ندارد یا حتی مضر است. و برعکس، می توان معیارهایی را انتخاب کرد که منطقی و مفید هستند. بنابراین این سوال پیش میآید که یک شرکت باید از چه معیارهایی برای کمک به فرآیند تولید ایده خود استفاده کند؟
بدون نظر