نتیجه نهایی؟ ویژگیهای الهامبخش و راحت، مانند آزادی، سلسله مراتب پایین، و تحمل شکست که با فرهنگهای نوآورانه شرکت مرتبط است، به طور جهانی مورد قدردانی، پذیرش و پذیرش قرار میگیرد. با این حال، هیچ کس دوست ندارد در مورد روی یک سکه صحبت کند.
به اندازه موارد ذکر شده، اگر نه حتی بیشتر، ویژگی هایی مانند عدم تحمل بی کفایتی، و همچنین سطوح بسیار بالای نظم و انضباط و مسئولیت پذیری شخصی مهم هستند.
“فرهنگ های نوآورانه شرکت ها همه سرگرم کننده و بازی نیستند”
– گری پیزانو
شرکتهای واقعاً نوآور دارای فرهنگهایی هستند که موفق به ایجاد توازنهای تولیدی میشوند که این نیروهای متضاد را مهار میکنند.
همین نوع ناهماهنگی شناختی در مورد کار ایجاد نوآوری واقعی نیز بسیار رایج است.
به نظر میرسد که ما به راحتی جنبههای ناراحتکننده مربوط به نوآوری را نادیده میگیریم یا آن را کم اهمیت میدانیم، اما بعداً وقتی به صورت ما ضربه میزنند غافلگیر میشویم. این یک مانع کلیدی است که هم سازمان ها و هم افراد را مانع می شود، بنابراین مایلیم در اینجا به چند مورد از رایج ترین جنبه های این چنینی اشاره کنیم.
1. موضوع “خلاق” بودن نیست، بلکه در واقع “آفرینش” است
وقتی سازمانها شروع به جستجوی نوآوری بیشتری میکنند، ما معمولاً با انواع تلاشهای خلاقانه مانند کارگاههای ایدهپردازی، هکاتونها و چالشهای ایده شروع میکنیم .
به طور معمول، مردم واقعاً از این جلسات لذت می برند و از آنها الهام می گیرند. همچنین بسیار محتمل است که ایده های خوبی که سازمان واقعاً می تواند از آنها بهره مند شود، مطرح شود.
با این حال، متاسفانه این همان جایی است که اغلب به پایان می رسد. معمولاً چندین دلیل عملی برای آن نتیجه ناگوار وجود دارد، مانند زمان یا منابع محدود برای پیشرفت ایدهها.
با این حال، اغلب علاوه بر موارد فوق، دلیل دیگری، حتی اساسیتر، وجود دارد: فقدان مهارت .
ایجاد نوآوری معمولاً مستلزم مجموعه متنوعی از مهارتهای چند رشتهای است که از مهارتهای نرم، مانند همدلی و طراحی، تا برخی از مهارتهای سختتر مانند فروش و مهندسی را شامل میشود.
مجموعه دقیق مهارت ها بدیهی است که به نوآوری مورد نظر بستگی دارد، اما نکته کلیدی این است که همه آنها را در تیم اصلی و به نسبت درستی با آنچه می خواهید به دست آورید، داشته باشید.
تعداد بیشماری از مردم وجود دارند که خود را «خلاق» میدانند، به این معنی که میتوانند ایدههایی ارائه دهند، اما تعداد بسیار کمتری هستند که واقعاً میتوانند آن ایدهها را «خلق» و محقق کنند.
درک این نکته مهم است که تا زمانی که ایده ها به درستی اجرا نشوند، بی ارزش هستند .
یک ایده فقط یک نقطه شروع است. علاوه بر این، هر زمان که ایدهای به ذهنتان میرسد، معمولا صدها یا هزاران نفر با همین ایده وجود داشتهاند. آنها فقط هیچ کاری در مورد آن انجام نداده اند – یا شکست خورده اند و در نهایت ترک کرده اند.
به عنوان یک قانون سرانگشتی، اکثر سازندگان خلاق نیز هستند، اما عکس آن به سادگی صادق نیست.
بنابراین، مطمئن شوید که تیم شما متشکل از “خالقان” است نه “خلاقان”.
2. از نظر روانی فوق العاده سخت است
نوآوران خیلی بیشتر از موفقیتشان شکست می خورند.
حتی آنهایی که در نهایت موفق می شوند، بارها در این فرآیند شکست خورده اند.
احتمالاً معروفترین مثال در این مورد هزاران تلاشی است که ظاهراً ادیسون برای درست کردن لامپ انجام داد.
کار شما اغلب از جهات مختلف مورد انتقاد قرار می گیرد و معمولاً دلیل خوبی دارد. با استثنائات بسیار کمی، همیشه چندین بار تکرار می شود تا هر چیز جدیدی عالی شود. برای رسیدن به آن، باید یاد بگیرید که همه آن بازخوردهای منفی را جذب کنید، از آن انگیزه بگیرید و از آن درس بگیرید.
همچنین باید در مورد کیفیت کارتان به طرز وحشیانه ای با خودتان صادق باشید. میله را برای خود بالاتر از هر کس دیگری قرار دهید، و برای مقابله با چالش هایی که به ناچار با آن روبرو خواهید شد، بسیار مجهزتر خواهید بود.
همانطور که گفته شد، نوآورترین شرکتها هرگز بیکفایتی یا کار غیراستاندارد را نمیپذیرند، که بدیهی است که میتواند این سازمانها را به مکانهایی کاملاً سخت برای کار تبدیل کند.
با این حال، حتی در حالی که کاملاً از واقعیتهای وحشیانه چالشبرانگیز آگاه هستید، باید به خودتان و کارتان ایمان داشته باشید، بدون اینکه دچار توهم شوید.
دوره های طولانی استرس زیاد، شکست مداوم و جریان مداوم نقد به صورت روزانه قطعاً چیزی است که اکثر مردم برای آن آمادگی یا مجهز نیستند. مبتکران باید از نظر ذهنی سرسخت باشند تا بتوانند از این سختی های اجتناب ناپذیر عبور کنند.
3. اغلب کار بسیار پر زرق و برق نیست
نوآوری ها فقط اتفاق نمی افتد. همانطور که گفته شد، همیشه کار سخت زیادی وجود دارد.
علاوه بر این، بیشتر این کار احتمالاً چیزهای خلاقانه جالبی نیست که مردم در مورد نوآوری به آن فکر میکنند: ایدهپردازی، برنامهریزی، طراحی، یا حتی ایجاد اولین نسخه از چیزی جدید.
بدیهی است که همه اینها برای درست شدن ضروری هستند، اما بیشتر زمانی که صرف کار روی نوآوری می کنید، در واقع صرف چیزهای پیش پا افتاده تری می شود.
رفع ایرادات و مسائل فقط برای به کار انداختن نوآوری، تلاش برای متقاعد کردن دیگران برای استفاده، خرید یا تامین مالی آن، رسیدگی به شکایات و یادگیری از آنها، بهینه سازی نوآوری برای موثر و کارآمدتر کردن آن و همچنین مدیریت انتظارات ذینفعان درگیر در تبدیل یک ایده به یک نوآوری واقعی اساساً مهم است.
علاوه بر این، تیمهای نوآوری، چه استارتآپها یا تیمهای داخلی در سازمانهای بزرگتر، تقریباً همیشه ایدهها و کارهای زیادی برای انجام دارند – و افراد کمی برای انجام آنها.
بنابراین، مبتکران باید آماده باشند تا علاوه بر همه چیزهای جذاب و سرگرم کننده، از کارهای کثیف ضرب المثل نیز مراقبت کنند.
4. زمان می برد
چیزی که سه مورد قبلی را بدتر می کند این واقعیت است که نوآوری یک شبه اتفاق نمی افتد.
این همیشه فرآیندی است که سال ها طول می کشد. کافی است به هر یک از شرکت هایی که صنایع مربوطه خود را بازتعریف کرده اند نگاه کنید. حتی شرکتهایی که معمولاً به عنوان موفقیتهای یک شبه برچسبگذاری میشوند، مانند فیسبوک و گوگل، در واقعیت چیزی غیر از این هستند.
به عنوان مثال، تقریباً سه سال طول کشید تا عموم مردم حتی اجازه پیوستن به فیس بوک را پیدا کردند و بیش از هشت سال طول کشید تا این شرکت به عرضه اولیه عمومی درآمد و از مرز 1 میلیارد کاربر فراتر رفت. رشد آنها بدون شک از همان ابتدا بسیار سریع بوده است، اما هنوز دقیقاً یک موفقیت یک شبه نیست.
بنابراین، مهم نیست که شما یک کارآفرین هستید یا یک کارآفرین داخلی، باید آماده باشید که «زمان را انجام دهید».
علاوه بر این، شما اغلب در یک مسابقه با ساعت، رقابت یا هر دو هستید، به این معنی که باید راهی پیدا کنید که تا آنجا که ممکن است کار موثری انجام دهید تا بازده خود را به حداکثر برسانید، اما به روشی که شما می توانید سال ها ادامه دهید و این کار را ادامه دهید.
در حالی که نوآوران شرکتی اغلب دارای تعدادی معایب هستند، آنها همچنین دارای مزایای کلیدی خاصی هستند، که مهمترین آنها این است که اندازه یک سازمان موجود می تواند زمان لازم برای رسیدن به مقیاس را – در صورت استفاده صحیح – به طور چشمگیری سرعت بخشد.
نکته منفی این است که ابتدا باید به موقعیتی برسید که آن شبکه ها و منابع در اختیار شما قرار می گیرند تا از آنها استفاده کنید، که همیشه در یک سازمان بزرگ ساده نیست.
با این حال، حتی در سازمانهای بزرگ، اگر برای یک سفر طولانی آماده نباشید، یا به دلایل اشتباهی مانند سریع ثروتمند شدن این کار را انجام دهید، تقریباً به ناچار مدتها قبل از موفقیت تسلیم خواهید شد.
نتیجه
موضوع مشترک چیست؟
یک نوآوری با یک ایده یا یک اختراع یکسان نیست. طبق تعریف، یک اختراع تنها زمانی تبدیل به نوآوری می شود که تأثیر (امیدوارم مثبت) داشته باشد، و دستیابی به این تأثیر همیشه کمی زمان و کار سخت می خواهد.
شروع همیشه سرگرم کننده است. نتیجه نهایی اغلب سرگرم کننده است، اما سفر بین این دو، کار واقعی نوآوری، به ندرت عمدتاً «مفرح» است. و قرار نیست که باشد.
شروع همیشه سرگرم کننده است. نتیجه نهایی اغلب سرگرم کننده است، اما سفر بین این دو، کار واقعی نوآوری، به ندرت عمدتاً «مفرح» است. و قرار نیست که باشد.
با این حال، این بدان معنا نیست که راه هایی وجود ندارد که بتوانید یاد بگیرید که از آن سفر لذت ببرید.
به عنوان مثال، مشاهده پیشرفت و تأثیر مثبتی که پس از خارج شدن از زمین انجام می دهید، بدیهی است که بسیار ارزشمند خواهد بود.
احساس جامعه یکی دیگر از عوامل مهم و یکی از دلایل کلیدی برای نوع فرهنگ بسیاری از استارت آپ ها است. یک گروه تنگ بافته با فرهنگ سرگرم کننده نمونه رایجی از مکانیسم بقا است که توسط تیم های نوآوری استفاده می شود.
این بدان معنا نیست که باید برای خود یک میز فوتبال تهیه کنید، بلکه فقط به این معنی است که باید راههایی را بیابید که به تیم شما کمک کند تا از قسمتهای سخت عبور کند و به طرف دیگر برسد.
نکته کلیدی این است که یاد بگیرید عاشق فرآیند و تلاش روزمره برای ایجاد یک نوآوری باشید.
بنابراین، از خود بپرسید: آیا واقعاً برای نوآوری، به عنوان یک فرد و به عنوان یک سازمان آماده هستید؟
اگر هستید، و به دلایل درستی در آن هستید، در سفری بسیار پرارزش، هرچند چالش برانگیز، هستید.
همانطور که تئودور روزولت به خوبی بیان کرد :
“هیچ چیز در این دنیا ارزش داشتن یا ارزش انجام دادن را ندارد مگر اینکه به معنای تلاش، درد، دشواری باشد.”
– تئودور روزولت
بدون نظر