بزرگترین تهدیدی که امروز آینده آمریکا با آن مواجه است، اقتصاد نیست. ممکن است از نقطه بدی عبور کند. اما این کار را در گذشته انجام داده و در آینده نیز این کار را خواهد کرد. این شکاف فزاینده بین فقیر و غنی نیست. رئیس جمهور سوسیالیست نیست. همانطور که هر کسی که تا به حال سوسیالیسم را تجربه کرده است، می داند، دولت کنونی با آن فاصله زیادی دارد (در واقع، طبق استانداردهای اروپایی، سیاست های پرزیدنت اوباما او را در یک حزب محافظه کار قرار می دهد). خیر. تا کنون بزرگترین تهدیدی که آینده آمریکا با آن مواجه است، جنبش ضد علم است که به سرعت در حال رشد است.

جنبش ضد علم، جمعیتی بدون ساختار اما رو به رشد از مردم است که روش علمی را درک نمی کنند و به دلیل اینکه مفهوم خاصی را دوست ندارند، آن را رد می کنند. آنها تحت تأثیر اعتقادات افراد مشهور کمتر آگاه هستند، اما از باور دانشمندانی که سال ها به طور رسمی در مورد این مفهوم صرف کرده اند، خودداری می کنند.

به عنوان مثال می توان به خلقت گرایان اشاره کرد که ادعا می کنند تکامل درست نیست، سیاستمداران محافظه کار که تغییرات آب و هوایی را انکار می کنند و تعداد فزاینده ای از مردم که معتقدند واکسیناسیون باعث اوتیسم می شود. اتفاقاً من در اینجا به هیچ یک از این نکات استدلال نمی کنم. شما می توانید استدلال های بسیار هوشمندانه تری را در هر مجله علمی یا وب سایت معتبر بیابید. و اگر شما بخشی از جمعیت ضد علم هستید، بدون شک با خواندن این مطلب با من درگیر هستید! بنابراین هیچ فایده ای برای تغییر عقیده وجود ندارد.

اگر جنبش ضد علم صرفاً بخواهد مزخرفات آنها را باور کند، به اندازه کافی بد بود. اما بسیاری از آنها تلاش می‌کنند تا مزخرفات نادرست خود را در برنامه‌های درسی مدارس قرار دهند و کل ایالت‌ها (برنامه‌های آموزشی در آمریکا عمدتاً در سطح ایالتی تصمیم‌گیری می‌شود) را مجبور می‌کنند تا کودکان را به دانش کاذب و عدم درک کامل از علوم علمی مجهز کنند. روش.

خطر چیست؟

شاید تعجب کنید که این چه خطری دارد. مطمئناً امروزه در ایالات متحده نگرانی‌های مبرم‌تری نسبت به افرادی که به علم «باور ندارند» وجود دارد. خطر این است که آنها می توانند اقتصاد آمریکا را به گونه ای نابود کنند که بسیار بزرگتر و دائمی تر از فروپاشی بازار مسکن، Lehman Brothers و صنعت مالی ایالات متحده در سال های 2007-2008 است.

برای بیش از یک قرن، آمریکا مسلماً نوآورترین اقتصاد جهان بوده است. تقریباً از زمانی که توماس آلوا ادیسون نه تنها لامپ را اختراع کرد تا به امروز، آمریکا انبوهی از فناوری‌های جدید را رها کرده و آنها را به کسب و کارهای سودآور تجاری تبدیل کرده است.

بسیاری از دانشگاه‌های پیشرو جهان برای مطالعه، تحقیق و یادگیری علمی در آمریکا مستقر هستند: مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT)، دانشگاه استنفورد، هاروارد و دانشگاه کالیفرنیا در برکلی تنها چهار مورد از دانشگاه‌های برتر هستند.

دره سیلیکون در کالیفرنیا منطقه ای است که به دلیل توانایی آن در ایجاد مشاغل جدید برای بازاریابی فناوری های جدید مورد غبطه جهانیان قرار گرفته است.

فناوری از تحقیقات و اکتشافات علمی می آید

و می بینید که مشکل همین است. این همه فناوری شگفت انگیز که آمریکا را ثروتمند و قدرتمند کرده است. تمام این فناوری که زندگی ما را آسان تر و غنی تر کرده است. تمام این تحقیقات پزشکی که تضمین می‌کند افراد بیشتری عمر طولانی‌تر و سالم‌تری دارند، همگی نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم تحقیقات علمی است که بیشتر آن از دانشگاه‌های ایالات متحده سرچشمه می‌گیرد.

حال اگر نزدیکان (که از قضا از نتیجه تکنولوژی استفاده می کنند: اینترنت، کامپیوتر و آیفون هایشان برای بیان ناباوری هایشان) راهشان را پیدا کنند و نظریه علمی و رویکرد علمی را از کتاب های درسی مدارس حذف کنند و از موعظه معلمان علوم اطمینان حاصل کنند. باورهای سیاستمداران به جای آموزش روش علمی، آمریکا نسلی از مردم ایجاد خواهد کرد که علم را نمی فهمند. آمریکا خود را به کمبود دانشمندان و محققان تبدیل خواهد کرد.

و هنگامی که این اتفاق بیفتد، بسیاری از کشورهای دیگر آماده و مایل خواهند بود که رهبری آمریکا را به عنوان نوآورترین اقتصاد جهان در دست بگیرند. هند و چین به ویژه از انجام این کار خوشحال خواهند شد. آنها در حال حاضر دانشگاه های در سطح جهانی ایجاد کرده اند و آنها را با اساتیدی پر می کنند که بسیاری از آنها در بهترین موسسات آمریکا آموخته اند.

پیامدهای بلند مدت

اگر علم همچنان به طور سیستماتیک از تجربه یادگیری آمریکایی حذف شود، برای اقتصاد فاجعه بار خواهد بود. در دراز مدت، می‌توانیم شاهد انجام تحقیقات پیشرفته در اروپا، چین و هند باشیم. می‌توانیم شاهد تبدیل شدن چین و هند به رهبران جهانی در تجاری‌سازی فناوری‌های جدید باشیم. و آمریکا؟ خب، احتمالاً جمعیت زیادی از کارگران سخت کوش، اگر تحصیلات ضعیفی داشته باشند، در یک اقتصاد پسا توسعه یافته خواهد داشت. بدون شک، هند و چین از نظر اقتصادی از نظر اقتصادی سودمند هستند که کار سخت و سنگین برون‌ساحلی را به عرق‌فروشی‌ها در ایالات متحده انجام دهند.

شما می گویید هرگز اتفاق نخواهد افتاد؟ خب، من انتظار دارم که مصریان باستان، یونانیان و رومیان نیز همین احساس را در مورد کشورهای نوآور و زمانی قدرتمند خود در سطح جهانی داشته باشند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *