بین آنچه رهبران کسب و کار در مورد خلاقیت می گویند و کاری که انجام می دهند، گسست گسترده ای وجود دارد. آنها می گویند که خلاقیت برای سازمان هایشان ضروری است. با این حال، آنها در واقع خلاقیت را تشویق نمی کنند. در هر صورت، بسیاری از رهبران به طور فعال خلاقیت را خفه می کنند. آنها می گویند که باید افراد خلاق بیشتری را از نظر کمی و کیفی استخدام کنند. با این حال، آنها در واقع هیچ تلاشی برای استخدام متفکران خلاق یا حتی افرادی که پیشینههای متفاوتی از کارمندان فعلی دارند، انجام نمیدهند – که باعث تنوع افکار میشود. آنها می گویند که رهبران خلاق برای آینده سازمانشان ضروری هستند، اما افراد خلاق به ندرت در پست های مدیریتی ارتقا می یابند . همه اینها احتمالاً برای من و شما دوست من کاملاً شناخته شده است. سوالی که باید از خود بپرسیم این است که “چرا؟”
چرا رهبران کسب و کار می گویند که به کارمندان خلاق و ایده های خلاقانه نیاز دارند، اما فعالانه از هر دو اجتناب می کنند؟ سه توضیح ممکن وجود دارد. یکی، رهبران کسب و کار ممکن است دروغ بگویند. دو، ممکن است احمق باشند. سه، آنها ممکن است خلاقیت را درک نکنند. بیایید هر یک از این احتمالات را در نظر بگیریم تا ببینیم به احتمال زیاد کدام مورد است.
آیا رهبران کسب و کار دروغ می گویند؟
این امکان وجود دارد که رهبران کسب و کار در مورد ناامیدی خود برای خلاقیت دروغ می گویند. به دلایلی شوم، آنها می گویند که کارمندان خلاق و ایده هایشان را می خواهند، اما واقعا این کار را نمی کنند. اما، اگر این مورد است، باید دوباره بپرسیم “چرا؟” چرا رهبران در مورد تمایل خود برای خلاقیت دروغ می گویند؟ من نمی توانم پاسخ منطقی برای آن پیدا کنم. میتوانی؟ ادعای نیاز به افراد و ایدههای خلاق در حالی که آگاهانه هیچ کدام را نمیخواهید تنها میتواند منجر به دردسر شود زیرا افراد خلاق با ایدهها و رزومههای درسی (CV) در خانه شما را میکوبند. چرا یک رهبر کسب و کار اگر آن را نمی خواهد، چنین وقفه ای را دعوت کند؟ بسیاری از رهبران کسب و کار در حال حاضر افراد زیادی درب خانه خود را می زنند و رزومه خود را ارسال می کنند.
آیا رهبران کسب و کار احمق هستند؟
ممکن است که رهبران کسب و کار احمق باشند. استریپ کارتونی دیلبرت و نمایش تلویزیونی The Office به درستی نشان دهنده کمبود هوش مدیران ارشد در اکثر شرکت ها است. اما، من معتقد نیستم که این درست باشد. مدیریت موفقیت آمیز یک شرکت متوسط تا بزرگ نیاز به هوش دارد و مدیرانی که کسب و کار خود را به سمت ورشکستگی سوق می دهند، بعید است که مدت زیادی در کار بمانند.
آیا رهبران کسب و کار در درک خلاقیت ناکام هستند؟
این به ما این امکان را می دهد که رهبران کسب و کار به سادگی خلاقیت را درک نکنند. من معتقدم این موضوع به سه دلیل وجود دارد. اولاً، خلاقیت اغلب به عنوان یک چیز بولی به تصویر کشیده شده است. به عبارت دیگر شما یا خلاقیت دارید یا خلاقیت ندارید. یک ایده یا خلاق است یا نیست. خلاقیت یا روشن است یا خاموش. ثانیاً، خلاقیت اغلب به عنوان یک چیز آسان و مثبت و بدون عوارض جانبی یا جنبه های منفی ارائه می شود. هنگامی که افراد خلاق را در لیست حقوق و دستمزد قرار دهید و در برخی از نرمافزارهای مدیریت ایده سرمایهگذاری کنید، ایدههای خلاقانه مطرح میشوند و میتوان آنها را بدون ریسک پیادهسازی کرد – که منجر به افزایش سود و زندگی شاد و خوشبختی میشود. ثالثاً، کارکنان خلاق بهعنوان افرادی خندان، منطبق و بدون مزاحمت تلقی میشوند که به درستی با آنها سازگاری دارند و ایدههای هوشمندانهای در دستور کار دارند.
حقیقت، البته، پیچیده تر از این است.
خلاقیت یک طیف است
مشاوران خلاقیت دوست دارند بگویند همه خلاق هستند. البته این درست است، اما برخی از افراد فقط کمی خلاق هستند و تعداد کمی از آنها فوق العاده خلاق هستند و اکثر مردم در جایی وسط قرار می گیرند. به همین ترتیب، ایده ها اغلب خلاقانه نامیده می شوند. اما یک ایده خلاقانه میتواند یک پیشرفت جزئی در چیزی باشد که از قبل وجود دارد یا میتواند به طرز شگفتانگیزی بدیع باشد یا جایی بین این دو افراط باشد. ما از خلاقیت به گونه ای صحبت می کنیم که گویی وجود دارد یا وجود ندارد. حقیقت این است که خلاقیت طیفی است از غیر خلاق تا خلاقانه درخشان. افراد خلاق در طیفی از ایده به چالش کشیده تا تخیل بیش فعال و احتمالاً دیوانه می نشینند.
همبستگی ریسک
همبستگی قوی بین خلاقیت یک ایده و مخاطره آمیز بودن یک ایده وجود دارد. اولین فیلم جنگ ستارگان بسیار خلاقانه و بسیار مخاطره آمیز بود. در دهه 1970 داستان علمی تخیلی رسانه محبوبی نبود و فیلم های علمی تخیلی آن زمان با جنگ ستارگان تفاوت زیادی داشتند. جلوههای ویژه فیلم یک بسته هزینه داشت و اگر جنگ ستارگان شکست میخورد، استودیو پول زیادی از دست میداد و جورج لوکاس احتمالاً بیکار میشد.
البته شکست نبود. این یک موفقیت عظیم بود. در نتیجه آقای لوکاس تصمیم گرفت دنباله هایی بسازد. اینها نسبت به فیلم اول ریسک کمتری داشتند. فرمول جنگ ستارگان ایجاد شده بود و مخاطبان زیادی آن را دوست داشتند. فیلمهای آینده میتوانند از شخصیتهای محبوب دوباره استفاده کنند، به فرمول پایبند باشند، داستان را توسعه دهند و احتمالاً موفق خواهند شد. این فیلم ها تاثیر فیلم اصلی را ندارند. آنها احتمالاً درآمدهای اصلی را ایجاد نمی کنند. اما آنها احتمالا شکست نخواهند خورد. دنباله ها بسیار کمتر از نسخه اصلی ریسک داشتند. اما خلاقیت کمتری هم داشتند.
به همین ترتیب، آیفون اصلی بسیار خلاقانه و بسیار خطرناک بود. این کاملاً ممکن بود که مردم گوشی های هوشمند با صفحه نمایش لمسی را نخواهند. مشتریان ممکن است آنها را خیلی بزرگ یا ناخوشایند یا خیلی گران یافته باشند. با این حال، مفهوم آیفون موفق شد. به طرز دیدنی.
اولین گوشی هوشمند سامسونگ شامل تغییرات و بهبودهایی در آیفون اصلی بود، اما به اندازه اولین آیفون خلاقانه نبود. به همین ترتیب، آنقدرها هم خطرناک نبود. بازاری برای گوشی های هوشمند ایجاد و به نمایش گذاشته شده بود.
ریسک، مانند خلاقیت، یک طیف است و طیفی است که به شدت با خلاقیت همبستگی دارد. به هر ایده بزرگ و خلاقانه در تجارت نگاه کنید و خواهید دید که اجرای آن مملو از ریسک بود. رهبران کسب و کار تمایل دارند از ریسک بیزار باشند. از سوی دیگر، ایدههای کوچک معمولا کم ریسک هستند، چیزی که رهبران کسبوکار ترجیح میدهند.
تغییر همبستگی
در کنار ریسک، بین خلاقیت و تغییر نیز همبستگی وجود دارد. آیفون تغییرات زیادی را برای اپل، که تا آن زمان تلفن تولید نکرده بود، و همچنین مشتریان خود در بر داشت. اپل باید آیفون را از ابتدا طراحی کند، افرادی را با تخصص در فناوری تلفن همراه استخدام کند، فرآیندهای تولید را دوباره طراحی کند، با ارائه دهندگان مخابراتی همکاری کند، بسته بندی های جدید طراحی کند، بازاریابی جدید ایجاد کند، صاحبان فروشگاه خود را برای محصول جدید آماده کند و موارد دیگر. این یک سرمایه گذاری عظیم است. اگر آیفون از کار می افتاد، بسیار گران بود.
علاوه بر این، موفقیت آیفون مستلزم آن بود که کاربران تلفن همراه یاد بگیرند که چگونه از نوع جدیدی از تلفن استفاده کنند. آنها باید در مورد برنامه ها، نحوه استفاده از آنها و نحوه دانلود آنها بیاموزند. آنها باید یاد بگیرند که چگونه صفحه را بکشند. آنها باید بیشتر مراقب بودند. تلفنهای سبک قدیمی بیشتر از گوشیهای هوشمند از سقوط جان سالم به در میبرند. صفحه نمایش ترک خورده گوشی هوشمند من گواه آن است!
و این یک مشکل خلاقیت است: همبستگی با تغییر و ریسک. اکثر مردم و به ویژه مدیران ارشدی که شغل و دستمزدشان به نتایج بستگی دارد، سطوح بالای تغییر و ریسک را دوست ندارند. اگر سطح بالایی از خلاقیت نمی خواهید، اشکالی ندارد. با این حال، نمیتوانید ایدههای خلاقانه فوقالعاده و حیرتانگیزی داشته باشید که ریسکی نداشته باشند و تغییرات کمی را در بر داشته باشند.
چه تعداد از کسب و کارها حاضرند چنین ریسک بزرگی را با یک محصول جدید رادیکال بپذیرند؟ نه زیاد. اما هنگامی که محصول ایجاد شد، بسیاری از کسب و کارها مایلند کمی خلاقیت سرمایه گذاری کنند و محصولاتی را با الهام از محصول جدید رادیکال عرضه کنند. به تمام گوشی های هوشمند موجود در بازار امروز فکر کنید.
با این حال، به نظر می رسد که اکثر رهبران کسب و کار خواهان خلاقیت زیاد با ریسک یا تغییر اندک هستند. ممکن نیست. مثل این است که به دنبال یک کیک شکلاتی شیرین و غنی باشید که چاق کننده نباشد. شما یا باید قند و چربی را کاهش دهید یا مایل باشید کالری زیادی با ارزش غذایی کم مصرف کنید.
افراد خلاق و واگرایی وضعیت موجود
خلاقیت در افراد نیز در یک طیف وجود دارد. برای برخی از افراد ایجاد ایده های خلاقانه بسیار دشوار است و وقتی این کار را انجام می دهند، ایده های آنها چندان الهام بخش نیست. برخی دیگر چشمه های خلاقیت هستند. آنها همیشه ایده دارند. آنها به طور منظم رمان می نویسند، موسیقی می سازند یا ایده های رادیکال محصول جدید را طراحی می کنند. اکثر مردم جایی در وسط این طیف هستند.
به عنوان یک قاعده کلی، هر چه فرد خلاق تر باشد، بیشتر از وضعیت موجود فاصله می گیرد. پیشنهاد یک ایده خلاق مستلزم آن است که جنبه ای از وضعیت موجود را رد کنید و چیزی را پیشنهاد دهید که معتقدید بهتر است. هنگامی که استیو جابز آیفون را معرفی کرد، مجبور شد این تصور را که تلفن های همراه به صفحه کلید نیاز دارند و در درجه اول برای تماس تلفنی هستند را رد کند. زمانی که جورج لوکاس فیلم جنگ ستارگان را نوشت و کارگردانی کرد، مجبور شد وضعیت موجود در فیلم های علمی تخیلی دهه 1960 و 1970 را رد کند.
مشکل اینجاست که اکثر مردم (سطوح خلاقیت کم تا متوسط) وضعیت موجود را دوست دارند و از اعمالی که آنها را وادار به انحراف از وضعیت موجود می کند ناراحت می شوند.
انحراف از وضعیت موجود منجر به رفتارهایی می شود که شامل زیر سوال بردن ایده های ثابت شده، رد روش های فعلی انجام کارها و سرکشی می شود. افراد بسیار خلاق ممکن است از پیروی از کد لباس شما امتناع کنند، مدیران ناامن را در انظار عمومی زیر سوال ببرند و فرآیندهای تعیین شده شما را به نفع روش های خودشان رد کنند. آنها ممکن است بازیکنان تیم نباشند و ممکن است تحریک کننده تیم باشند. ایده های آنها همیشه درخشان نخواهد بود. در واقع، بسیاری از آنها بدبین خواهند شد. آنها متفاوت از سایر کارمندان رفتار خواهند کرد و مطمئناً پیشینه متفاوتی نسبت به سایر افراد در بخش های خود خواهند داشت. مدیریت آنها ممکن است سخت باشد.
و این همبستگی بین خلاقیت یک فرد و انحراف او از وضعیت موجود، برای رهبرانی مشکل ساز است که تمایل دارند افراد در تیم خود جای بگیرند، عصیان نکنند و فرآیندهایی را که برای سازمان رهبر مهم هستند رد نکنند. به نظر می رسد رهبران کسب و کار افرادی را می خواهند که خلاقیت بالایی داشته باشند، اما از وضعیت موجود فاصله چندانی نداشته باشند. باز هم این امکان پذیر نیست. یک فرد نمی تواند کورکورانه وضعیت موجود را بپذیرد و ایده های بزرگ، جسورانه و تغییر دهنده بازی داشته باشد. در واقع، شما نمی توانید بازی را بدون رد کردن بازی موجود تغییر دهید.
رهبران باید تعادل مناسب را پیدا کنند
به نظر می رسد مشکل این است که رهبران به دنبال غیرممکن هستند: ایده های بسیار خلاقانه که ریسک پایینی دارند و مستلزم تغییر نیستند. و نوابغ خلاق که تقریباً با وضعیت موجود مطابقت دارند. من معتقدم رویکرد بهتر این است که رهبران بپذیرند که خلاقیت و افراد خلاق در طیفها وجود دارند و این طیفها شامل همبستگی با چیزهای منفی مانند ریسک، تغییر و واگرایی وضعیت موجود است. به جای جستجوی کارکنان خلاق، یک رهبر باید تعیین کند که چه ترکیبی از تفکر خلاق و واگرایی وضعیت موجود را می خواهد. در عین حال، او باید بررسی کند که چه سطحی از خلاقیت را در سازمانش میخواهد و چه سطحی از ریسک و تغییر را میخواهد بپذیرد. در بیشتر موارد، او سطوح بالایی از خلاقیت و سطوح پایینی از ریسک و تغییر را می خواهد. بنابراین، او باید مصالحه کند. خوشبختانه، این سازش نیازی به تثبیت در سنگ نیست. اگر رهبر متوجه شود که او و تیمش پذیرفتن ریسک و تغییر را یاد می گیرند، می تواند سطح خلاقیتی را که تشویق می کند افزایش دهد.
به همین ترتیب، اگر رهبر یک زن و شوهر از افراد ناسازگار را استخدام کند، تلاش کند تا آنها را در شرکت جا دهد و ایده های آنها را با موفقیت اجرا کند، ممکن است تصمیم بگیرد که می تواند افراد بیشتری را با سطوح بالاتر خلاقیت استخدام کند.
به طور خلاصه، رهبران کسبوکار باید از بیان اینکه چقدر در شرکتهایشان به خلاقیت میخواهند دست بردارند و شروع کنند به بیان اینکه چقدر خلاقیت در شرکتهایشان میخواهند. هنگامی که آنها شروع به انجام این کار می کنند، خلاقیت در سطح راحت شکوفا می شود.
بدون نظر