روز دیگر، در امتداد رودخانه دیجل به سمت لوون دوچرخه سواری می کردم که از کنار مرد جوانی که در حال ماهیگیری و کلاه ایمنی دوچرخه بود، گذشتم. حالا، اگر من یک تمرینکننده ذهنآگاهی بودم، مرد جوان را میدیدم، میدیدم که او چه میکرد، شاید چه میپوشید. شاید متوجه وزیدن باد ملایم شده باشم، حالت او. حتماً به این موضوع توجه میکردم که دیدن آن مرد جوان چه تأثیری بر من گذاشت. من متوجه احساساتم می شدم. اما، من هیچ کدام از این کارها را انجام ندادم. من تمرین کننده تخیل گرایی هستم. بنابراین، من واقعاً به یاد ندارم که او چه شکلی بود، چه لباسی پوشیده بود یا خیلی چیزهای دیگر. اگر امروز بخواهم او را از صفوف پلیس انتخاب کنم، احتمالاً نمیتوانم این کار را انجام دهم.
اما، جایی که حافظه ام از کار می افتد، تخیل من در خدمتم است. پوشیدن کلاه ایمنی دوچرخه سواری در حین ماهیگیری برای من یک ناهنجاری بود که تخیل من را برانگیخت. تعجب کردم که چرا آن جوان کلاه ایمنی به سر داشت و ماهیگیری می کرد. مطمئناً، متوجه شدم که او احتمالاً به محل ماهیگیری انتخابی خود با دوچرخه رفته است. اما، چرا هنگام ماهیگیری کلاه ایمنی را از سر برندارید؟ من می خواهم.
انبوهی از امکانات تخیلی
آیا او از صید یک ماهی بزرگ می ترسید که ممکن است از سرش بپرد؟ می ترسید بیفتد و سرش به آب کم عمق بخورد؟
شاید او در راه ماهیگیری جمجمه اش را ترک خورد و امیدوار بود که کلاه ایمنی مغزش را در حین ماهیگیری نگه دارد. مطمئناً، کار منطقی در این شرایط این است که به دنبال کمک پزشکی باشید، اما آسیب های مغزی می تواند بر تفکر منطقی تأثیر بگذارد.
شاید عجله داشت و فرصتی برای برداشتن کلاه خود نداشت. شاید ناگهان به یاد آورد که به همسرش قول داده بود که شام را به خانه بیاورد، اما در قمار پول خود را از دست داده بود و سعی داشت سریع ماهی خوراکی صید کند.
یا شاید او خانواده فقیری بود و با ماهیگیری برای شام، در مسیر بازگشت از کارخانه به خانه، امیدوار بود بتواند مقداری پول پس انداز کند تا هفته آینده برای دخترش هدیه تولد بخرد.
یا ممکن است او جاسوسی بود که برای تماشای من استخدام شده بود و فقط تظاهر به ماهیگیری می کرد؟ اگر چنین است، او یک جاسوس شایسته نیست. او باید کلاه ایمنی را برمی داشت. سپس، هرگز متوجه او نمیشدم – اما دوچرخهسواری من کمتر جالب و کمتر تخیلی بود.
هر کسی می تواند خیال پرداز باشد
من این داستان را با دوستان به اشتراک گذاشتم که برخی از آنها توضیحات تکمیلی خود را ارائه کردند.
اگر بدون مجوز ماهیگیری می کرد، احتمالاً می خواست آماده فرار از پلیس باشد.
شاید دوچرخه اش در آب افتاده و برای آن ماهیگیری کرده است.
این می تواند یک بیانیه مد باشد.
شاید تعداد زیادی از کلاه ایمنی دوچرخه در منطقه لوون دزدیده شده بود و مرد جوان فکر می کرد که امن ترین مکان برای کلاه خود روی سرش است.
تخیلی بودن کار سختی نیست. دوستان من، که برخی از آنها به طور طبیعی خلاق نیستند، هیچ مشکلی در ارائه ایده نداشتند، به خصوص زمانی که ایده های خودم را به اشتراک گذاشتم و به آنها آزادی تخیل را دادم.
چرا فقط از ماهیگیر نپرسید؟
چند نفر از دوستان از من پرسیدند، اگر اینقدر کنجکاو هستم، چرا دست از سرش برنمی دارم و از مرد جوان نپرسیدم که چرا کلاه ایمنی به سر داشت؟ دو دلیل وجود دارد. اولاً، من تخیل بسیار فعالی دارم. در 12 کیلومتری (حدود 7.5 مایل) دوچرخه سواری از خانه ام تا کتابخانه لوون (جایی که می رفتم)، احتمالاً چیزهای زیادی را می بینم که به طور خلاصه تخیل من را تسخیر می کند و به همان سرعت فراموش می شود. توقف و پرس و جو درباره هر چیز هیجان انگیزی که می بینم، 40 دقیقه دوچرخه سواری را به دو ساعت دوچرخه سواری تبدیل می کند!
ثانیاً لازم نیست. تخیل گرایی در مورد تصور کردن احتمالات است. با انجام این کار، من در یک یا دو دقیقه واقعیت های ممکن متعددی را در ذهنم ایجاد کردم. پرسیدن و یافتن پاسخ همه آن واقعیت های ممکن را در یک واقعیت واحد فرو می ریخت. مگر اینکه توضیح ماهیگیر به طور خاص غیرعادی بود، من برای کاهش واقعیت های بالقوه به یک واقعیت فقیرتر بودم.
جایگزینی برای ذهن آگاهی نیست
تخیل گرایی جایگزینی برای ذهن آگاهی نیست. نه بهتر است و نه بدتر. آنها دو رشته متفاوت هستند و شما به راحتی می توانید هر دو را دنبال کنید. به نظر می رسد که ذهن آگاهی برای سلامتی و سلامت درک شده مفید است. به نظر می رسد برای کاهش استرس و اضطراب مفید است.
از سوی دیگر، تخیل گرایی به معنای برانگیختن تخیل است. برای خلاقیت، نوآوری و حل مسئله خوب است. من شک دارم که فواید واقعی برای سلامتی داشته باشد. در واقع، تخیل گرایی کنترل نشده می تواند منجر به اضطراب و استرس شود. وقتی فرزندان والدینی که تخیل بیش از حد فعال دارند، از یک رویداد دیر به خانه می آیند، تخیل والدین می تواند به سناریوهای بسیار تاریک تبدیل شود، همانطور که من از تجربه می دانم.
خودتان تخیل گرایی را امتحان کنید
سعی کنید خودتان تخیل گرایی را تمرین کنید. صحنه را با ماهیگیر تجسم کنید. به نظر شما چرا ممکن است هنگام ماهیگیری در رودخانه کلاه ایمنی به سر داشته باشد؟
بهتر است برای پیاده روی بیرون بروید، چیزهای اطراف خود را مشاهده کنید و در ذهن خود با آنها بازی کنید. تصور کنید که چگونه چیزها با هم تعامل دارند. هر چیزی که در ذهن شما باقی می ماند را زیر سوال ببرید و در ذهن خود پاسخ دهید.
اجازه دهید ذهنتان در حین انجام این کار آزاد شود. پیاده روی برای آن خوب است. تحقیقات نشان داده است که پیاده روی خلاقیت را تقویت می کند. هنگام راه رفتن، ذهن شما آزادانه تر پرسه می زند. کمتر احتمال دارد از خود انتقاد کنید و بیشتر احتمال دارد که ارتباطات فکری غیرمنتظره ای ایجاد کنید که منجر به تفکر تخیلی شود.
هنگامی که عادت به تخیل بودن به عنوان یک تمرین را پیدا کردید، متوجه خواهید شد که می توانید در مواقعی که برای حل مشکلات و رسیدن به اهداف به ایده های تخیلی نیاز دارید نیز از آن استفاده کنید. به جای تلاش برای یافتن ایده، قدم بزنید و تخیل باشید. و حتما یک دفترچه یادداشت همراه داشته باشید تا بتوانید الهاماتی را که کشف کرده اید در ذهن تخیلی خود یادداشت کنید.
بدون نظر