یکی از چندین جنبه تفکر خلاق، که من را به توسعه تفکر ضد متعارف (ACT) سوق داد، این است که روشی که گروهی از افراد بسیار خلاق به طور طبیعی در توسعه ایده با یکدیگر همکاری می‌کنند، با رویکردی که قرار است در طوفان فکری یا استفاده از خلاقیت اتخاذ کنید، بسیار متفاوت است. حل مسئله (CPS)، که شکلی پیچیده تر و ساختاریافته از طوفان فکری است. در طوفان فکری، البته، شما قرار است قضاوت خود را محفوظ بدارید و از همه ایده ها با هدف تولید فهرستی طولانی (یا اغلب تعداد زیادی یادداشت چسبنده) از ایده ها استقبال کنید. بعداً، این ایده‌ها به طور انتقادی مورد بررسی قرار می‌گیرند تا مشخص شود با کدام یک از آن‌ها باید ادامه داد. اما انتقاد تا آن زمان ممنوع است.

با این حال، در تجربه من به عنوان یک هنرمند و نویسنده، زمانی که افراد بسیار خلاق می خواهند ایده هایی برای یک پروژه داشته باشند، معمولا رویکرد متفاوتی را در پیش می گیرند. آنها با هدف تدوین یک پروژه خلاقانه (مانند یک فیلمنامه یا یک آهنگ) یا مشارکت در پروژه ای که در حال انجام است، ایده های خود را از یکدیگر منعکس می کنند.

چگونه خلاقان این کار را انجام می دهند

به عنوان مثال، تصور کنید که من و شما برای یک فیلم مفهومی از یکدیگر ایده می گیریم. اولین کاری که ما انجام خواهیم داد این است که در ذهن خود برای ایده ها جستجو کنیم. با این حال، به جای فریاد زدن هر ایده، به آن فکر می کنیم و تصمیم می گیریم که آیا آن ایده به اندازه کافی جالب است یا نه. ایده هایی که خسته کننده یا غیر جالب هستند به اشتراک گذاشته نمی شوند. و اینجا اولین تفاوت کلیدی بین CPS و ACT است: CPS بیان می‌کند که نباید هیچ ایده‌ای را برای خود نگه دارید و هر چیزی را که فکر می‌کنید روی میز بگذارید، مهم نیست چقدر پیش پا افتاده یا عجیب است. اکثر افراد خلاق نمی‌خواهند وقت خود را با ایده‌های بی‌اهمیت یا کسل‌کننده تلف کنند و بنابراین آنها را پیشنهاد نکنید. با این حال، آنها تمایل به پذیرش موارد غیر متعارف و عجیب دارند و بنابراین به ارائه چنین ایده هایی افتخار می کنند. در نتیجه، زمانی که افراد بسیار خلاق در توسعه ایده ها همکاری می کنند،

بازگشت به همکاری ما وقتی ایده ای را پیشنهاد دادم، هر دوی ما بلافاصله آن را بررسی می کنیم. اگر ممکن است پتانسیل داشته باشد، کمی آن را توسعه می دهیم. برای مثال، پیشنهاد می‌کنم در آینده‌ای دور یک فیلم علمی تخیلی درباره یک کارآگاه خصوصی بسازیم. شما ممکن است بلافاصله ایده من را رد کنید و بگویید که بسیار شبیه X-Files و Men in Black است. من می توانم مخالفت کنم و توضیح دهم که چرا ایده من با آن ها متفاوت است و بهتر از آن است. این بحث می تواند برای مدتی ادامه یابد تا زمانی که ما موافقت کنیم که آن را رد کنیم یا آن را بیشتر توسعه دهیم.

توسعه یک ایده با ایده های بیشتر

در این صورت، اکنون ممکن است به شخصیت اصلی، آینده ای که او در آن زندگی می کند و انواع جنایاتی که او تحقیق می کند فکر کنیم. از آنجایی که ما هر دو بسیار خلاق هستیم، می توانید مطمئن باشید که ایده های عجیبی در اینجا وجود خواهد داشت. با این وجود، با گذشت زمان ممکن است دریابیم که ایده های آنقدر بدیع برای تبدیل این ایده به فیلم نداریم. بنابراین، ما ایده را کنار می گذاریم و حداقل یکی از ما در مورد آن یادداشت می کنیم تا در آینده تصمیم بگیریم ایده را بررسی کنیم. سپس به ایده های جدید پیشنهادی مورچه ها فکر می کنیم.

شاید فیلمی بر اساس رومئو و ژولیت را پیشنهاد کنید که در دنیایی پسا آخرالزمانی می گذرد. یک بار دیگر، ما راه خود را از طریق یک فرآیند مشابه انجام می دهیم.

در نهایت، مفهومی خواهیم داشت که هر دو بر آن توافق داریم. در این زمان می توانیم در مورد مراحل بعدی و اینکه چه کسی مسئول هر کدام است به توافق برسیم. ما قصد داریم تا چند روز دیگر دوباره ملاقات کنیم تا یادداشت ها را مقایسه کنیم و جلوتر برویم.

در اینجا یک تفاوت مهم دیگر بین طوفان فکری و نحوه همکاری افراد بسیار خلاق وجود دارد. در پایان یک طوفان فکری، ما می‌توانیم انتظار داشته باشیم که تعداد بسیار زیادی ایده داشته باشیم که یک فرد یا تیم برای تعیین اینکه کدام ایده یا ایده‌ها شایستگی توسعه بیشتر را دارند، باید آن‌ها را بررسی کنند. در مورد همکاری خلاق، ما یک ایده انتخابی و اقدام اولیه برای انجام داریم.

شما به خلاقانه ترین ایده نیاز ندارید. اکنون به یک ایده عملی نیاز دارید

طرفداران طوفان فکری ممکن است استدلال کنند که با طوفان فکری نکردن آخرین امکان، ممکن است جایگزین خلاقانه تری را از دست داده باشیم. صادقانه بگویم، من شک دارم که این مورد باشد. علاوه بر این، من بیشتر استدلال می کنم که مهم نیست. آنچه مهم است این است که ما یک ایده بسیار خلاقانه داریم که در حال حاضر بر اساس آن عمل می کنیم نه لیستی از 50 ایده که نیاز به بررسی دارد.

همانطور که می بینید، رویکرد هنری تقریباً تمام قوانین طوفان فکری را زیر پا می گذارد:

  • شرکت کنندگان عمدا ایده ها را برای خود نگه داشته اند – زمانی که ایده ها بیش از حد متعارف تلقی می شوند.
  • شرکت کنندگان ایده های یکدیگر را مورد نقد و بحث قرار داده اند.
  • شرکت کنندگان به جای اینکه قضاوت را برای زمان بعدی محفوظ نگه دارند، درباره ایده ها قضاوت فوری کرده اند.

با این حال، این رویکرد، که من در ACT گنجانده‌ام، رویکردی است که افراد بسیار خلاق هنگام استفاده از خلاقیت برای حل مشکلات یا دستیابی به اهداف از آن استفاده می‌کنند. این رویکردی است که معمولاً خودم و هنگام کار با دیگران روی پروژه‌های خلاقانه از آن استفاده می‌کنم.

جالب اینجاست که من متوجه شدم که این نیز یک رویکرد طبیعی است. اگر به نویسنده دیگری پیشنهاد بدهم که برای همکاری در یک پروژه ایده‌های خود را از یکدیگر حذف کنیم، او منظور من را می‌فهمد و می‌توانیم بلافاصله شروع کنیم، بدون اینکه نیازی به وضع قوانین طوفان فکری داشته باشیم.

جایی که CPS مفید است

این CPS کجا را ترک می کند؟ من احساس می کنم CPS زمانی بهترین است که به تعداد زیادی ایده کوچکتر و نسبتاً خلاقانه نیاز دارید. به عنوان مثال، هنگامی که مفهوم اصلی فیلم خود را تعریف کردیم: شخصیت های اصلی، تضادهای کلیدی، تنظیمات اصلی، آنگاه ممکن است بخواهیم جزئیات سناریوهای آینده خود را (اگر با یک فیلم علمی تخیلی همراهی کنیم) طرح ریزی کنیم، زیرا ما برای ایجاد تنظیمات غنی برای زندگی شخصیت هایمان به ایده های زیادی نیاز است. در این شرایط، فهرستی از ویژگی های بصری در یک منظره آینده نگر مفید خواهد بود.

با این حال، حتی زمانی که ما به این شکل «طوفان فکری» می‌کنیم، شواهد نشان می‌دهد که اگر به خود اجازه دهیم ایده‌ها را همانطور که پیشنهاد می‌شود نقد و بحث کنیم، ایده‌های بیشتری خواهیم داشت و ایده‌های خلاقانه‌تری خواهیم داشت .

بنابراین، زمانی که می خواهید مفاهیم بزرگ و خلاقانه ای داشته باشید، تفکر ضد متعارف راهی برای رفتن است. وقتی ایده‌های کوچک‌تر زیادی می‌خواهید، طوفان فکری (با تغییرات) راهی برای رفتن است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *