زمانی که ما در تلاش برای ایجاد ایده برای حل یک مشکل هستیم، چه از طریق تفکر ضد متعارف، طوفان فکری یا روش های دیگر، معمولاً کمی از مشکل فاصله می گیریم. ما به دنبال ایده هایی در مورد چگونگی بهبود محصول شرکتمان، نحوه ارائه خدمات بهتر به مشتریان، نحوه کاهش هزینه ها یا مدل های تجاری جایگزین هستیم. در همه این موارد، ما خود را از مشکل جدا می‌کنیم و با انجام این کار، به طور بالقوه درک خود را از مشکل محدود می‌کنیم.

چرا رویکرد متفاوتی در پیش نمی گیریم و به مشکل تبدیل نمی شویم؟ این یک راه فوق العاده برای دیدن یک مشکل (یا یک هدف) از منظری جدید به دست آوردن بینش عمیق و ابداع راه حل های نوآورانه تر است.

اجازه دهید به چند نمونه از چگونگی کارکرد این مشکل نگاه کنیم.

تبدیل به مشکل: محصول

به عنوان مثال، اگر به دنبال ایده هایی برای بهبود تلفن هوشمند شرکت خود هستید، آن گوشی شوید! تصور کنید که برای برقراری تماس های تلفنی، یافتن اطلاعات، مرور وب و غیره استفاده می کنید. در مورد کاری که انجام می دهید چه احساسی دارید؟ نسبت به صاحب خود چه احساسی دارید؟ چرا؟ اگر این احساسات منفی هستند، چگونه می توانید آنها را مثبت کنید؟ دوست دارید بتوانید برای صاحب خود چه کاری انجام دهید؟ چه چیزی شما را به یک تلفن شادتر تبدیل می کند؟

در یک گروه از افراد، همه شما می توانید تلفن شوید. بلند شو به اطراف حرکت کنید. چگونه با یکدیگر تعامل دارید؟ راجع به این چه احساسی دارید؟ چگونه می تواند بهتر باشد؟ دوست دارید با چه روش های جدیدی بتوانید تعامل داشته باشید.

از طرف دیگر، می توانید با استفاده از تلفن خود در سناریوهای مختلف مشتری خود شوید. در مورد تلفن چه احساسی دارید؟ تلفن چگونه خواسته ها و نیازهای شما را برآورده می کند؟ میخواهید با آن چکار کنید؟ حالا چه کار دیگری، غیر مرتبط با تلفن، می خواهید انجام دهید؟

با این حال بهتر است مشتری باشید که نمی خواهد تلفن شما را بخرد. چرا نمیخوای بخری؟ چه چیزی باعث این احساسات می شود؟ چه چیزی میخواهی بخری؟ چرا؟

تبدیل شدن به مشکل: کاهش هزینه

با گروهی از افراد، هر یک از شما به جنبه ای از عملیات خود تبدیل می شوید. در تولید، یک نفر می تواند یک محصول باشد. یک نفر می تواند یک تسمه نقاله باشد، یک نفر می تواند تبدیل به ماشین ابزاری شود که محصول را مونتاژ می کند. یک نفر می تواند به ماشین ابزاری تبدیل شود که محصول را بسته بندی می کند و غیره. بلند شو با یکدیگر تعامل داشته باشند. احساس کنید بخشی از فرآیند تولید است. در مورد نقش خود چه احساسی دارید؟ چرا؟ چگونه می توانید احساس بهتری داشته باشید؟ تعامل شما با سایر عناصر خط تولید چگونه است؟ در مورد هر یک از آنها چه احساسی دارید؟ چرا؟ مشکلات چیست؟ نقاط ضعف چیست؟

تبدیل شدن به مشکل: بهبود عملکرد فروش

خود را به تیم های تقریباً چهار نفره در هر تیم تقسیم کنید. در هر تیم، دو نفر مشتری و دو نفر فروشنده هستند. فرآیند فروش را انجام دهید. به طور خاص، سناریوهایی را که تجربه کرده اید در جایی که فروش انجام نشده است، اجرا کنید. به عنوان مشتری، چه احساسی نسبت به وضعیت دارید؟ چرا تمایلی به خرید محصول نداشتید؟ نظر شما در مورد محصول چیست؟ اگر احساسات منفی دارید، چرا؟ در مورد فروشندگان چه احساسی دارید؟ چه کاری انجام داده اند که شما را از خرید از آنها منصرف کرده است.

حالا یک قدم جلوتر بروید. دو نفر محصول شما و دو نفر نیاز مشتری هستند. به اطراف حرکت کنید. تعامل داشتن. چه احساسی نسبت به یکدیگر دارید؟ چرا؟ تعامل چقدر آسان است؟ چه چیزی از تعامل جلوگیری می کند یا ممکن است مانع شود؟ آیا مشکل مشتری واقعا وجود دارد – یا زاییده تخیل شرکت شماست؟

تسهیل آن

این نوع حل مسئله می تواند سرگرم کننده و روشنگر باشد. از آنجایی که شما تبدیل به مشکل یا حداقل بخشی از آن می شوید، مشکل را از منظر بسیار متفاوتی می بینید. با این حال، تسهیل آن بسیار پیچیده تر از تفکر ضد متعارف معمولی یا طوفان فکری است. مردم باید بتوانند آرامش داشته باشند و خود را در چارچوب آنچه در حال تبدیل شدن هستند قرار دهند. برای گروه‌ها، علاوه بر یک متخصص تسهیل‌کننده در اجرای فعالیت‌های تولید ایده/حل مشکل، باید فردی را داشته باشید که بتواند عمل تبدیل شدن به مشکل را تسهیل کند. یک مربی رقص یا بازیگری ایده آل است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *