مواقعی هست که فقط کلیشه ها کار می کنند. یک فیل 400 ساله در آزمایشگاه علمی وجود دارد و امپراطور، صادقانه بگویم، لباس ندارد.

در سال 1605 بود که فرانسیس بیکن، سیاستمدار و وکیل بریتانیایی، کتاب خود را با عنوان پیشرفت یادگیری نوشت تا استدلال کند که رشد اقتصادی به بودجه دولتی برای علم بستگی دارد. بیکن خاطرنشان کرد که بزرگ‌ترین پیشرفت‌های فناوری در عصر او سفرهای اکتشافی هنری ناوبر بوده است که به ادعای بیکن، موفقیت‌آمیز بوده است، زیرا هنری یک آزمایشگاه تحقیقاتی برای توسعه علم و فناوری ایجاد کرده بود که توسط آن کشتی‌هایش می‌توانستند در سراسر جهان حرکت کنند. سفرهای اکتشافی هنری واقعاً پیشرفت های بزرگی بود، اما همانطور که سر پیتر راسل در زندگی نامه خود در سال 2001 هنری ناوبر نشان داد.، این صرفاً یک افسانه بود که هنری علم انجام داده است: هنری فقط از فناوری های موجود در آن روز بهره برداری کرده بود. “آزمایشگاه تحقیقاتی” هنری یک شیرین کاری تبلیغاتی بود که برای نمایش دروغین هنری به عنوان یک روشنفکر طراحی شده بود.

با این وجود، استدلال بیکن مبنی بر اینکه رشد اقتصادی به کمک مالی دولت برای علم بستگی دارد، جزمی باقی مانده است که هنوز هم عموماً باور دارند. اول، او نوشت که علم کاربردی از علم ناب رشد می کند، و دوم نوشت که – چون علم محض کاربرد فوری ندارد – فقط دولت ها آن را تأمین می کنند. ادعاهای بیکن، که اکنون به عنوان مدل خطی شناخته می‌شود، بیان می‌کند که بودجه دولتی به علم ناب منتهی می‌شود، که به نوبه خود منجر به علم کاربردی می‌شود و در نهایت از آن رشد اقتصادی حاصل می‌شود .

متأسفانه برای اعتبار این مدل، هیچ مدرک تجربی دال بر صحت آن وجود ندارد. تا سال 1972، در کتاب ثروت از دانش گزارش شده است که در عمل «اگرچه اکتشافات علمی گهگاه به فناوری جدید منجر می‌شود، این امر نادر است. [به طور کلی] فناوری مبتنی بر فناوری است.»

به همین ترتیب بریتانیا با پیشروی در انقلاب‌های کشاورزی و صنعتی در عصر آزادسازی – زمانی که معاملات بین طرف‌های خصوصی عاری از محدودیت‌های دولتی، تعرفه‌ها و یارانه‌ها بود- و زمانی که دولت‌های بریتانیا بودجه علم را تأمین نمی‌کردند، به ثروتمندترین کشور جهان تبدیل شد . در حدود سال 1890 بریتانیا در نهایت از نظر اقتصادی پیشی گرفت – توسط ایالات متحده که به همان اندازه آزاد بود ( دولت آمریکا تا سال 1940 بودجه قابل توجهی برای علم نداشت ).

در همین حال، کشورهایی مانند فرانسه و ایالت های آلمان از بودجه قابل توجهی از سوی دولت برای علم در قرن 18 و 19 برخوردار بودند، اما نتوانستند از نظر اقتصادی با این دو رهبر انگلیسی همگرا شوند. همانطور که مورخ اقتصادی آنگوس مدیسون در کتاب خود در سال 2003 به نام اقتصاد جهانی نشان داد ، فرانسه و آلمان با ورود به قرن 19 به عنوان فقیر در قرن بیستم، نسبت به بریتانیا و ایالات متحده آمریکا وارد شدند. تنها پس از سال 1945، زمانی که – از قضا – دولت‌های بریتانیا و ایالات متحده آمریکا به طور سخاوتمندانه به علم کمک مالی می‌کردند، سرانجام آلمان و فرانسه به این موضوع رسیدند. آنها این کار را با اتخاذ بازارهای آزاد در مدل های بریتانیا و ایالات متحده انجام دادند. لازم به تاکید است که آلمان قرن 19 تحت سرمایه داری رانی از نظر اقتصادی به طور غیرعادی خوب عمل نکرد.

همه بر این باور نیستند که تاریخ اقتصادی استدلال هایی را ارائه می دهد که به امروز مربوط است. اما این مطالعه 2003 را در نظر بگیرید که در آن گروهی از اقتصاددانان در سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD)، یک اتاق فکر اقتصادی برای ثروتمندترین کشورهای جهان، منابع رشد اقتصادی در کشورهای OECD را منتشر کردند. این مطالعه که یک بررسی جامع از اقتصاد کشورهای ثروتمند و الگوهای تأمین مالی تحقیقات آنها در بیش از دو دهه بود، نشان داد که تنها تحقیقاتی که با بودجه خصوصی انجام می‌شود به رشد اقتصادی کمک می‌کند. تحقیقات با بودجه عمومی نه تنها رشد اقتصادی را تحریک نکرد، بلکه – با جابجایی بودجه خصوصی – حتی ممکن است آن را مهار کند.

بیکن معتقد بود که هیچ نهاد خصوصی بودجه علم ناب را تامین نخواهد کرد، زیرا اگرچه علم ناب برای توسعه فناوری ضروری است، اما او نمی تواند اکتشافات خالصی را که آنها تامین مالی کرده اند در انحصار خود درآورد. به گفته بیکن، پیشرفت‌ها در علم محض آنقدر غیرقابل پیش‌بینی بود که به ناچار رقبا – گاهی چند دهه بعد – می‌توانستند از کار یک دانشمند استفاده کنند، بدون اینکه آن رقبا در آن تحقیق اصلی مشارکت داشته باشند. بنابراین هیچ نهاد خصوصی بودجه علمی خالص را تأمین نمی کند زیرا چنین بودجه ای اساساً به تحقیقات رقبا یارانه می دهد.

اما بیکن اشتباه می کرد. برای استفاده از یک کلیشه دیگر، ناهار رایگان در علم وجود ندارد. تنها افرادی که می توانند از علم اصول بهره برداری کنند، دانشمندان همکارشان هستند (آیا می توانید از مقالات منتشر شده در حوزه های خارج از حوزه خود بهره برداری کنید؟) و دانشمندان رقابتی راه خود را با انتشار آثار خود پرداخت می کنند. بنابراین اگرچه هیچ دانشمند خالصی نمی‌تواند اکتشافات خود را در انحصار خود درآورد، رقبای که از تحقیقات یک دانشمند کپی می‌کنند، مشارکت‌های خود را در شرکت جمعی انجام می‌دهند – مشارکت‌هایی که دیگران به نوبه خود از آنها بهره‌برداری خواهند کرد.

هر دانشمندی، هرچند بزرگ، به همان اندازه که مشارکت کننده است، یک بارکننده رایگان است. او به همان اندازه که دیگران را بر دوش غول‌ها می‌کشد، بر شانه‌های غول‌ها می‌ایستد و تأثیر خالص آن در مجموع سودمند است. به همین دلیل است که شرکت‌ها و بنیادها به همان اندازه که سرمایه‌گذاری می‌کنند – آنها نمی‌توانند بدون انجام تحقیقات خود به تحقیقات دیگران دسترسی پیدا کنند – و به همین دلیل است که اگر بودجه دولت‌ها جایگزین منابع مالی آنها نمی‌شد، حتی بودجه بیشتری را تأمین می‌کردند.

دلایل خوبی وجود دارد که چرا دولت ها باید علم را تامین کنند، اما این دلایل باید ریشه در نیاز یک دموکراسی به علم داشته باشد که بازار آن را تامین نمی کند. پروژه‌های علمی بزرگ مانند ایستگاه فضایی بین‌المللی و برخورد دهنده بزرگ هادرون به دلایل غیراقتصادی از مردم بودجه جذب می‌کنند. اما شواهد تجربی نشان می‌دهد که می‌توان به بازارها اعتماد کرد تا تمام علوم – از جمله علم ناب – را که رشد اقتصادی به آن نیاز دارد، تامین کنند.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *