این ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما مشکل تفکر متعارف این است که به ایده‌های واقعاً جدید، خلاقیت یا نوآوری منجر نمی‌شود. با این حال، اکثر ما به صورت فردی و جمعی – در خانواده‌ها، سازمان‌ها و جوامع خود – به طور متعارف فکر می‌کنیم و رفتار می‌کنیم.

حتی خلاقیت تجاری نیز متعارف است. تیم ها از طوفان فکری متعارف برای تولید 100 ایده متعارف استفاده می کنند که منجر به بهبودهای متعارف در محصول و فرآیند می شود. این ایده‌های مرسوم با ایده‌هایی که در طوفان فکری مشابه در یک شرکت مشابه در آینده ایجاد می‌شوند، تفاوت چندانی ندارند.

بیشتر اوقات، تفکر متعارف خوب است. بیشتر کار، عملیات و تعامل اجتماعی شما می تواند و باید متعارف باشد. متعارف معمولی کار می کند و به ندرت توهین می کند، به همین دلیل متعارف است.

متمایز نکنید؛ غیر متعارف متفاوت باشید

اما، اگر می‌خواهید متمایز باشید، اگر می‌خواهید از رقبای خود متمایز شوید، اگر می‌خواهید مانند یک افسانه نوآوری کنید، باید جرأت کنید متفاوت شوید و کاری غیرمتعارف انجام دهید. اگر می خواهید خمیردندان شما از صدها نوع خمیردندانی که در هر سوپرمارکتی با انبار مناسب یافت می شود متمایز باشد، تمایز این کار را انجام نمی دهد. مطمئناً، می توانید ادعا کنید که محصول شما حاوی آفتاب پودری است که دندان های من را درخشان می کند. اما وقتی در یک سوپرمارکت هستم و تمام جعبه‌های معمولی پر از لوله‌های معمولی خمیردندان را اسکن می‌کنم و به دنبال مارک همیشگی‌ام می‌گردم، چه تفاوتی با من خواهد داشت؟ من به شما اجازه می دهم در مورد یک راز. من حتی متوجه خمیر دندان شما نمی شوم.

اگر می‌خواهید توجه من را جلب کنید، اگر می‌خواهید این امید را داشته باشید که حتی ممکن است متوقف شوم و محصول شما را در نظر بگیرم، تمایز معمولی کار درستی نمی‌کند. شما باید به طور مشخص متفاوت باشید و این به معنای غیر متعارف بودن است. شما باید کاری بسیار عجیب و غریب انجام دهید که چشمان من را از جعبه های لوله های خمیر دندان جدا کند و دید من را روی محصول غیر متعارف منحصر به فرد شما متمرکز کند.

برای دستیابی به این هدف، محصول تمیزکننده دندان غیر متعارف شما باید چیزی باشد که در لوله ای در جعبه ای نباشد که قول دهد دندان های من را کمی سفیدتر کند. باید تاثیرگذارتر باشد.

فکر متعارف شما را به آنجا نمی رساند، عزیزم.

رقبای واقعی شما

تفکر متعارف در مورد رقابت خطرناک است. احتمالاً فکر می کنید رقبای شما – شرکت هایی که باید مراقب آنها باشید – تعداد انگشت شماری از مشاغل مشابه شما هستند. با این حال، آن مشاغل واقعاً رقابتی نیستند. شما می دانید کجا ایستاده اند. آنها می دانند شما کجا ایستاده اید. همه شما تقریباً همان کارهای معمولی را انجام می دهید تا رشد یکسانی داشته باشید و تقریباً به همان روش عمل می کنید. آن شرکت ها خطرناک ترین رقابت شما نیستند. در عوض، این سه جوان در کلبه ای در بمبئی هستند که در حال رویای یک محصول ارائه شده تحت وب هستند که 50٪ کاری که محصول شما انجام می دهد، اما 98٪ از آنچه مشتریان شما می خواهند را انجام می دهد. برای کسری از هزینه محصول شما در دسترس خواهد بود. حتی ممکن است رایگان باشد. آنقدر غیر متعارف خواهد بود که وقتی برای اولین بار در مورد آن یاد می گیرید، از خنده اش خواهید گرفت.

درست مثل کداک که از عکاسی دیجیتال خندید. درست مثل آهنگران دیترویت که با فورد مدل T خندیدند.

اما، تا زمانی که متوجه شوید که در بمبئی مشتریان را برای آن بچه ها خونریزی می کنید، خیلی دیر خواهد شد. اقدامات مرسوم اخراج کارکنان، اصرار بر اینکه محصول بمبئی به خوبی شما نیست (که درست است، اما مشکل اینجاست که محصول بمبئی به اندازه کافی برای مشتریان شما خوب است) و در نهایت تقلید از محصول بمبئی خوب نخواهد بود. کافی. اگر زنده بمانید، شبحی از شکوه شرکت سابق شما خواهد بود. در همین حال، آن بچه ها در بمبئی روی جلد مجله فورچون خواهند بود.

زیرا تفاوت بین شما و تازه‌واردهایی که کسب‌وکارتان را ویران کرد این است که شما تا پایان تلخ به طور متعارف عمل کردید، در حالی که آنها غیرمتعارف عمل کردند زیرا جوان، دور و ساده‌لوح بودند که فکر می‌کردند ایده غیرمتعارف دیوانه‌وارشان ممکن است در یک بازار متعارفی مانند بازاری که شما و پیشینیانتان در طول سال ها برای کسب و کار خود ایجاد کرده اید.

نکته جالب این است که آن بچه ها درست می گفتند.

برای اینکه برنده شوید، باید غیر متعارف باشید

مسئله این است که می بینید اگر واقعاً می خواهید خلاق باشید. اگر می خواهید خمیردندانتان برجسته باشد و فریاد بزند، “به من نگاه کن!” به مشتریان؛ اگر می خواهید نوآوری مخربی را راه اندازی کنید که چهره صنعت شما را تغییر می دهد. اگر می‌خواهید طرح کسب‌وکاری را اجرا کنید که به مطالعه موردی افسانه‌ای در هر دوره MBA تبدیل می‌شود، به سادگی نمی‌توانید به طور متعارف فکر کنید. شما باید قوانین را در توالت بریزید و شروع به فکر کردن غیر متعارف کنید.

و این، دوست من، ارزش تفکر ضد متعارف است. این در مورد واقعا متفاوت بودن است. این در مورد برجسته شدن است. این در مورد منحصر به فرد بودن غیر متعارف در بازاری پر از محصولات، فرآیندها و فلسفه تقریباً یکسان است.

میخواهید تغییری ایجاد کنید؟ می خواهی دنیا را عوض کنی؟ ضد متعارف باشید !

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *