کسبوکارها میتوانند با نگاه کردن به نحوه برخورد متخصصان خلاق – مانند هنرمندان، آهنگسازان، نویسندگان و کمدینها – چیزهای زیادی در مورد چگونگی خلاقیت بیشتر بیاموزند. تفاوت زیادی وجود دارد و شامل بازی است.
در تجارت، با طرحهای پیشنهادی، مدیریت ایده و طوفان فکری ایدهها را به تصویر میکشند که اطمینان میدهند هیچ ایدهای از بین نمیرود. در واقع، همین مفهوم گرفتن ایده ها مرا به یاد دوران کودکی و گرفتن عنکبوت ها، کرم ها و صاعقه ها در کوزه ها می اندازد. باید مطمئن بود که کوزه ها را سوراخ می کرد تا بندپایان و حشرات اسیر بتوانند زنده بمانند. اما آنها هرگز برای مدت طولانی این کار را نکردند.
ایده های خوش شانس از طریق یک قیف قرار می گیرند که معمولاً منجر به تعریف، ارزیابی، تأیید و غیره بیشتر می شود. هر مرحله خلاقیت را از ایده بیرون میکشد – به همین دلیل است که به آن قیف میگویند (یا در حل خلاقانه مسئله/طوفان فکری، فاز همگرا پس از فاز واگرای مختصر است). تا زمانی که ایده حاصل از قیف به پایان برسد و اجرا شود، ناگزیر سایه ای کسل کننده از یک ایده خلاقانه است. به همین دلیل است که بسیاری از ایدههای شرکتی کسلکننده هستند: آنها برخلاف میل خود دستگیر میشوند و برای از بین بردن خلاقیت در یک تونل رانده میشوند!
بازی با ایده ها
افرادی که برای امرار معاش خلاق هستند، مانند هنرمندان، آهنگسازان و نویسندگان، در مورد گرفتن ایده ها صحبت نمی کنند. در عوض با ایده ها بازی می کنند.
به عنوان مثال، تصور کنید مایکل ماشینی می خرد که به سرعت متوجه می شود در حال از هم پاشیدن است. او آن را برای شکایت به فروشنده برمی گرداند. همانطور که او این کار را انجام می دهد، قطعات در واقع از ماشین می افتند. با این حال، فروشنده به طور پوچ انکار می کند که مشکلی در ماشین وجود دارد و از جدی گرفتن مایکل خودداری می کند.
اگرچه مایکل از تجربه خود ناامید شده است، اما مایکل نیز الهام گرفته است. نحوه کار او با این الهام بستگی به این دارد که آیا او یک تاجر است یا یک حرفه ای خلاق مانند یک کمدین.
مایکل تاجر از این تجربه ایده هایی را در مورد کنترل کیفیت و خدمات مشتری به دست می آورد که به نرم افزار مدیریت ایده شرکتش ارائه می کند. از بین این ایدهها، یک ایده خدمات مشتری انتخاب میشود، کاهش مییابد (پیشبینی هزینه نشان میدهد که ایده اصلی مایکل برای مشتریان بسیار سخاوتمندانه است و اجرای آن بسیار گران است) و به عنوان یک پاراگراف اضافی در دفترچه راهنمای خدمات مشتری شرکتی اجرا میشود.
مایکل کمدین با تجربه خود بازی می کند و آن را به ایده ای برای یک طرح کمدی تبدیل می کند. او ایدهاش را با تیم کمیکاش به اشتراک میگذارد و همه آنها با این ایده بازی میکنند، آن را پرتاب میکنند و آن را پوچتر و خندهدارتر میکنند.
در نهایت، یکی از اعضای تیم چیزی شبیه این میگوید: «آیا خندهدار نیست اگر به جای اینکه یک ماشین باشد، حیوان خانگی بود که از بین میرفت و به پتشاپ بازگردانده میشد، جایی که مغازهدار حاضر نشد چیزی را تصدیق کند. با حیوان اشتباه است؟” از طریق بازی ایده بیشتر، حیوان تبدیل به یک طوطی مرده می شود و گروه طرحی کمدی حول این ایده می سازند.
به این ترتیب معروف ترین روال مونتی پایتون، طرح طوطی ( ویدیو یوتیوب اینجا )، از تجربه مایکل پیلین با یک گاراژ متولد شد.
بازی تجاری
البته مایکل تاجر و مایکل کمدین در مورد خلاقیت اهداف بسیار متفاوتی دارند، با این وجود، باید واضح باشد که گرفتن ایده ها و عبور دادن آنها از یک قیف همیشه خلاقیت کمتری نسبت به کشف ایده ها و بازی با آنها دارد.
از آنجا که خلاقیت غذای نوآوری است، اگر میخواهید کسبوکارتان – یا تیمهایتان – خلاقتر باشند، باید تمرکز خود را بر جذب ایدهها و انداختن آنها به سمت پایین متوقف کنید. در عوض، نحوه بازی با آنها را دوباره بیاموزید. من از اصطلاح «بازآموزی» استفاده میکنم، زیرا شما همیشه با ایدهها بازی میکردید، نه، وقتی بچه بودید.
بنابراین، چگونه می توانید زمانی که یک تاجر بزرگ و قابل احترام در یک دفتر کار دلگیر هستید، بازی کنید؟ چند کار وجود دارد که باید انجام دهید، اما یکی از اولین آنها این است که از دفتر خارج شوید و به یک محیط آرام تر بروید. شما همیشه در محیط اداری خود احساس خفگی می کنید و به راحتی حواس شما پرت می شود. از آن دور شوید و مکان مناسب تری پیدا کنید. یک اتاق جلسه هتل انجام خواهد شد، اما یک تحقیق کوچک به ناچار فضاهای ملاقات الهامبخش بیشتری را پیدا خواهد کرد.
شبه اسباب بازی
یکی از واضح ترین راه ها برای بازی با ایده ها به معنای واقعی کلمه بازی با آنهاست. اگر قصد دارید محصولی را به روز کنید، چندین نمونه را در فضای جلسه خود بیاورید و تیم را وادار کنید تا با آنها بازی کند. تصور کنید از محصولات استفاده می کنید. کارهای احمقانه با محصولات انجام دهید. نشانگر، کاغذ رنگی، کارت، رشته و چیزهای دیگر در دسترس داشته باشید تا مردم بتوانند محصولات را تغییر دهند.
محصولات را روی هم قرار دهید. وانمود کنید آنها چیزهای دیگری هستند. وانمود کنید که مردم هستند. با محصولات صحبت کنید و تصور کنید که آنها با شما صحبت می کنند. دوباره بچه باشید و دیوانه شوید! اگر فراموش کرده اید که چگونه این کار را انجام دهید، چند بچه را به جلسه بیاورید و اجازه دهید با محصول بازی کنند. یا یکی مثل من را استخدام کنید که نتوانسته است بزرگ شود تا به شما کمک کند تا محدودیت های خود را از دست بدهید.
اگر محصول یک برنامه است، پس همه را دور هم جمع کنید تا با برنامه بازی کنند. تظاهر به استفاده صحیح و نادرست از آن کنید و در مورد تجربه صحبت کنید. وقتی تظاهر به استفاده از آن می کنید، چیزی کم است؟ آیا ویژگی ای وجود دارد که مایلید اضافه شود؟ شاید خیلی پیچیده باشد. چگونه می توانید آن را ساده کنید.
از ایدهها الهام مثبت خواهید گرفت و این ایدهها بسیار مرتبطتر و مفیدتر از ایدههایی هستند که در طوفان فکری صحبت کردن یا ابزار مدیریت ایده ثبت میشوند.
ایده های الهام گرفته از بازی خود را به طراحان ببرید و از آنها بخواهید چند نمونه اولیه، حتی نمونه های اولیه خشن را بسازند و با آنها بازی کنید.
همانطور که با نمونه های اولیه بازی می کنید، متوجه می شوید که برخی از ایده های شما جواب داده است. بعضی ها این کار را نکردند. شاید ادغام ویژگی های جدید گیج کننده باشد. جای نگرانی نیست. بیشتر بازی کنید، یادداشت بردارید و از طراحان بخواهید نمونه های اولیه جدیدی بسازند. بهتر است مطمئن شوید که یک طراح در تیم بازی حضور دارد.
ساخت و ساز
اگر وظیفه توسعه یک محصول جدید دارید، می توانید نمونه های اولیه را خودتان بسازید – البته از طریق بازی.
هر آنچه را که برای ساختن نمونه های اولیه نیاز دارید به فضای جلسه خود بیاورید. شاید به مواد کاردستی مانند کارت، کاغذ، فوم و مواردی از این دست نیاز داشته باشید. شاید یک جعبه آجر ساختمانی لگو یا مجموعه های ساخت و ساز مکانو (“Erector” در ایالات متحده). شاید مدل سازی خاک رس کارساز باشد. شاید فقط به کاغذ و نشانگر زیادی نیاز داشته باشید. هر چیزی که نیاز دارید، آن را به محل جلسه بیاورید.
هنگامی که مواد خود را به دست آوردید، مانند بچه ها با آنها بازی کنید. خودت را مهار نکن احمقانه است. آزاد باش روی طرح های تلفن همراه کار می کنید؟ چند دکمه روی دست خود بکشید و وانمود کنید که از آن برای تماس با همکاران خود استفاده می کنید. روی نمادهای کف دست یا بازوی خود کلیک کنید. چطور کار میکند؟
مثل بچهها برای ساختن چند مدل با هم همکاری کنید و سپس آنها را به تیم طراحی ببرید تا نمونههای اولیه نرمتر بسازید. مطلقاً به هیچ کمیته ای بسنده نکنید تا ابتدا به دنبال تأیید باشید. من و شما هر دو می دانیم که در یک لحظه ایده ها و اشتیاق شما را خواهند کشت. اما، زمانی که شما چند نمونه اولیه مناسب برای نشان دادن مدیریت ارشد دارید، احتمال بیشتری برای دریافت تایید دارید.
نقش بازی
من عاشق نقش آفرینی هستم. من اغلب از آن در کارگاه های خود استفاده می کنم و نتایج به ناچار عالی است. ایفای نقش به افراد این امکان را می دهد که افراد جدیدی باشند، آنها می توانند بازدارندگی های خود را کنار بگذارند و کارهایی را بگویند و انجام دهند که در شخصیت معمولی کارمند خود نمی خواهند. با این آزادی رفتار، آزادی فکر و خلاقیت افزایش می یابد.
نقش بازی صرفاً ایفای سناریویی است که در آن دو یا چند نفر نقش های تعریف شده را بازی می کنند. برای اینکه ایفای نقش موثر واقع شود، باید تعارضی وجود داشته باشد که به راحتی قابل حل نباشد. این کار را می توان با توضیح شرایط و درگیری برای همه و یا داشتن اطلاعات عمومی و سری انجام داد. بیایید این دو رویکرد را با هم مقایسه کنیم.
همه همه چیز را می دانند
در یک نقش آفرینی که در آن همه همه چیز را می دانند، توصیه می کنم نقش ها را عوض کنید تا افراد نقش هایی متفاوت با مسئولیت های شغلی واقعی خود داشته باشند. به عنوان مثال، اجازه دهید تصور کنیم که شرکت شما یک فروشگاه زنجیره ای لباس در مراکز خرید در سراسر کشور است. فروش کاهش یافته است و شما می خواهید نحوه تعامل کارمندان فروش با مشتریان را بهبود ببخشید. نقشی را ایجاد کنید که در آن یک کارمند فروش نقش یک مشتری دشوار را بازی کند (و مطمئن باشید که کارمندان فروش شما تجربه زیادی در این نوع کارها دارند) و مدیر عامل (یا سایر مدیران ارشد) نقش کارمند فروش را بازی می کند. به هر دو طرف بگویید این موضوع را جدی نگیرند، شخصیت های خود را اغراق کنند و لذت ببرند. سپس اجازه دهید بازی نقش آغاز شود. علاوه بر نقش آفرینان، چند نفر هم اجرا را تماشا کنند.
پس از اتمام آن، در مورد آن بحث کنید. چی شد؟ چرا این اتفاق افتاد. بازیگر مشتری چه احساسی داشت؟ بازیگر کارمند فروش چه احساسی داشت؟ آیا واقع بینانه بود؟ چطور می توانست بهتر باشد؟
دوباره این کار را انجام دهید و ایدههایی را از بحث در نظر بگیرید. سپس دوباره بحث کنید.
در این مثال، من مدیر عامل یا مدیر ارشد دیگری را در نظر گرفته ام. این امر بسیار قدرتمند خواهد بود زیرا به مدیریت ارشد احساس واقعی از وضعیت موجود در مغازه ها و چالش هایی که کارمندان فروش با آن روبرو هستند می دهد. همچنین به انتهای مخالف سلسله مراتب شرکت اجازه می دهد تا به روشی امن با هم تعامل داشته باشند. ممکن است فکر کنید که هرگز کار نخواهد کرد. من به شما اطمینان می دهم که نه تنها کار می کند، بلکه همه می خندند و چیزهای زیادی یاد می گیرند.
اطلاعات مخفی
من بازی های نقش اطلاعات مخفی را ترجیح می دهم که در آن اطلاعات مشترک و اطلاعات سری وجود دارد. به عنوان مثال، اجازه دهید تصور کنیم شرکت شما، Zuperclean، جاروبرقی روباتی میسازد. بزرگترین رقیب شما Dustfree است. شما می خواهید نسل بعدی جاروبرقی ربات Zuperclean X100، محصول برتر خود را مشخص کنید. بنابراین، ما یک نقش بازی میسازیم تا زمینههای بهبود را شناسایی کنیم. در این نقشبازی، شما یک مشتری دارید که برای خرید یک جاروبرقی روبات و یک کارمند فروش به یک فروشگاه لوازم الکترونیکی میآید. این اطلاعات مشترک است.
به بازیگر مشتری مخفیانه اطلاع داده می شود که بهترین دوستش اخیرا یک Dustfree M300 خریده است و از آن راضی است. علاوه بر این، یکی دیگر از دوستان اخیراً یک Zuperclean X80 (یک جاروبرقی ربات Zuperclean متفاوت با مشخصات پایین تر از 100) خریداری کرده است که به گفته او صدای بلندی دارد و یک بار یک چراغ کف آنتیک را شکست و شکست. بنابراین مشتری تصمیم گرفته است که به مغازه رفته و یک دستگاه Dustfree M300 بخرد. او ممکن است محصولات دیگری را در نظر بگیرد، اما مایل به خرید محصولات Zuperclean نیست.
به بازیگر کارمند فروش مخفیانه اطلاع داده می شود که در این ماه 49 دستگاه Zuperclean X100 فروخته است. اگر او یکی دیگر را بفروشد، به عنوان بخشی از یک طرح تشویقی (تخیلی) توسط Zuperclean، برنده یک سفر با حقوق کامل به پاریس برای خود و شریک زندگی اش خواهد شد. آخرین روز ماه است و کارمند فروش در حال ناامیدی برای فروش یک X100 دیگر است. کارمند فروش نیز یک دروغگوی اجباری است و هیچ ابایی از اغراق در مورد ویژگی ها یا حتی ساختن ویژگی ها برای انجام یک فروش ندارد.
همانطور که می بینید، اطلاعات مخفی بین یک کارمند فروش که به شدت می خواهد یک محصول Zuperclean را بفروشد و برای انجام فروش دروغ می گوید و مشتری که محصول رقیب را ترجیح می دهد، درگیری ایجاد می کند.
اجازه دهید بازی نقش آغاز شود. در این حالت ممکن است هیچ تصمیمی وجود نداشته باشد و بازیگر مشتری مغازه را ترک کند. اشکالی ندارد. وقتی تمام شد، در مورد آن بحث کنید. چی شد. چه نقاط ضعف محصول شناسایی شد؟ چه مزایایی از محصول رقیب توسط مشتری ذکر شد؟ کارمند فروش چه گفت تا Zuperclean X100 مطلوب تر به نظر برسد؟ او در مورد چه دروغ گفت؟
شما می توانید و باید این نقش آفرینی را بیش از یک بار با افراد مختلف انجام دهید تا اطلاعات و ایده های بیشتری به دست آورید.
نمونه سازی نقش بازی
همانطور که ایده ها را توسعه می دهید، می توانید آنها را از طریق نقش بازی آزمایش کنید. در اولین مثال بازی نقش در بالا، که در آن هدف بهبود تجربه مشتری در مغازههای لباس آنها بود، پس از ایجاد ایده، با داشتن کارمندان فروش نقشآفرینی با مشتریان نقشآفرین از انواع و اقسام تعامل با آنها بازی کنید. در نمونه سازی اولیه نقش بازی، اغلب لازم نیست که درگیری ایجاد کنید زیرا می خواهید با ایده ها در سناریوهای مختلف بازی کنید.
در چنین نقش آفرینی، ممکن است متوجه شوید که ایده هایی که در یک کارگاه خوب به نظر می رسید، در عمل ناخوشایند هستند. همچنین ممکن است دریابید که ایده هایی که در یک کارگاه احمقانه به نظر می رسید در واقع بسیار خوب عمل می کنند. مثل همیشه، پس از آن بحث کنید و از آن اطلاعات برای امتحان مجدد استفاده کنید.
رقص نقش بازی
میتوانید نقشآفرینی را یک قدم جلوتر ببرید و با استفاده از فرآیندی به نام حل مسئله پویا (DPS) آن را به یک اجرای حرکتی مبتنی بر زبان رقص تبدیل کنید. در حل پویا مسئله، شما اجراهایی خلق می کنید که در آن شرکت کنندگان از افراد، اشیاء و حتی مفاهیم انتزاعی تقلید می کنند. با این حال، افراد مجاز به صحبت کردن نیستند، به جز ایجاد صداهای انتزاعی.
DPS می تواند در شناسایی مسائل ظریف، مسائل عاطفی و نقاط استرسی که ممکن است در یک بازی نقش یا فعالیت های دیگر بر اساس کلام گفتاری واضح نباشد، بسیار قدرتمند است. برای مثال، Zuperclean میتواند یک سناریوی DPS را تنظیم کند که در آن یک نفر نقش یک پاککننده ربات انساننما را بازی میکند، شخص دیگری نقش صاحب خانه و شخص دیگری نقش یک گربه بازیگوش را بازی میکند. با روشن کردن ربات توسط صاحب خانه و معرفی خانه شروع کنید. ربات به تمیز کردن ادامه می دهد در حالی که یک گربه بازیگوش می خواهد به روش خودش تعامل کند. ممکن است سناریوی ساده ای به نظر برسد، اما از آنچه می توانید در DPS کشف کنید شگفت زده خواهید شد. در مقاله آیا مشکلی دارید؟ برقص!
بدون نظر