یکی از دلایلی که باعث میشود بسیاری از مردم در ارائه ایدههای واقعا خلاقانه مشکل داشته باشند این است که میخواهند ایدههایشان پسندیده شود و میخواهند برای پیشنهادهای خوب مورد تحسین قرار گیرند. این ممکن است انگیزه خوبی برای خلاق بودن به نظر برسد، اما در واقع انگیزه ای برای ارائه ایده های مرسوم است. اگر میخواهید ایدههای خلاقانه داشته باشید، باید این تصور از دوستداشتنی بودن ایدههایتان را کنار بگذارید و باید مایل به پذیرش انتقادات از ایدههایتان و در نتیجه، خودتان باشید. بدتر از آن، باید بپذیرید که هر چه ایده های شما خلاقانه تر باشد، احتمال رد شدن آنها بیشتر می شود. هیچ یک از اینها برای اکثر مردم آسان نیست.
همانطور که در گذشته نوشته ام، ما انسان ها تمایل داریم که وضعیت موجود را حفظ کنیم . ما نمی خواهیم قایق را تکان دهیم. ما نمی خواهیم چیزها را تغییر دهیم. اما، ایده های بسیار خلاقانه تهدیدی برای ایجاد تغییرات بزرگ هستند. آنها می توانند منجر به تخریب فرآیندها، محصولات و اقداماتی شوند که به خوبی کار می کنند تا جایگزین آنها با فرآیندها، محصولات و اقدامات اثبات نشده متفاوت، ناشناخته و کمی ترسناک شوند. مردم این را دوست ندارند.
بدتر از همه، قضاوت درباره ایده های خلاقانه در ابتدا دشوار است. آنها ممکن است به طرز درخشانی خلاق باشند یا ممکن است احمق باشند. زمانی که در این یا آن شرکت کارمند بودم، اغلب مجبور بودم از مدیران بپرسم که آیا تصور دیوانهواری که داشتم احمقانه است یا ارزش دنبال کردن را دارد. پرسیدن این سوال برایم سخت بود – و بارها و بارها به عنوان یک یاغی شناخته شده ام. من همچنین تخیل بیش از حد فعالی دارم که خلاقیت من را تحریک می کند. به عبارت دیگر، من از همه برای ارائه ایده های دیوانه کننده بازتر هستم. بنابراین، می توانم تصور کنم برای کسی که کمتر از من تمایل دارد قایق را تکان دهد، پیشنهاد یک ایده احمقانه حتی سخت تر خواهد بود.
در نتیجه، مغز یک فرد معمولی – و به ویژه قشر جلوی مغز پشتی جانبی او – تمایل دارد تا ایدههای ظالمانهتر را در حالی که او آنها را فرموله میکند، رد کند. بیشتر مردم دوست ندارند جلوی همکارانشان به آنها بخندند. هیچ کس نمی خواهد احترام مدیران خود را از دست بدهد. بنابراین، یک فرد معمولی، غیر متعارف ترین ایده های خلاقانه را قبل از اینکه فرصتی برای تحقق در چشم او پیدا کند، می کشد. با این حال، ایده های کمتر رادیکال ایمن تر هستند. به همین دلیل است که اکثر مردم در ارائه ایده های معمولی و نسبتاً خلاقانه خوب هستند، اما داشتن ایده های فوق العاده خلاقانه برایشان سخت است.
چه کاری می توانی انجام بدهی؟
چه کاری در مورد این می توانی انجام دهی؟ شما باید به مغز خود بیاموزید که هنگام قضاوت ایده ها متفاوت رفتار کند.
بسیاری از تکنیکهای تفکر خلاق به شما دستور میدهند که تا حد امکان ایدههای بیشتری تولید کنید و هیچ ایدهای را رد نکنید، مهم نیست چقدر دیوانهکننده باشد – یا متعارف یا کسلکننده یا قابل پیشبینی. با این حال، من هیچ مدرکی ندیدم که این واقعاً کار می کند. درخواست ایده های زیاد به تعصب وضعیت موجود نمی پردازد. مانع از این نمی شود که برخی از ایده هایمان احمقانه اند و آنها را نادیده بگیریم. این به این واقعیت نمی پردازد که ذهن اکثر مردم برای رد ایده های ظالمانه و پذیرش ایده های متعارف و امن برنامه ریزی شده است ( افراد بسیار خلاق از این نظر متفاوت هستند — در واقع، این عامل کلیدی است که آنها را نسبت به دیگران خلاق تر می کند).
یک رویکرد به مراتب بهتر این است که از قبل اذعان کنید که مغز شما به طور معمول ایده های دیوانه وار را رد می کند. اینکه واقعاً نمیخواهید ایدهای را به رئیس، مشتری یا شریک تجاری خود ارائه دهید که ممکن است آنها را ناراحت کند. فروش ایده های مرسوم آسان تر و کمتر مورد انتقاد قرار می گیرد. این حقایق را بپذیرید و بپذیرید. سپس، وقتی واقعاً نیاز به خلاقیت دارید، سعی نکنید خلاق باشید. در عوض، عمدا سعی کنید ایده های احمقانه داشته باشید. عمدا ایده هایی ایجاد کنید که باعث شود دیگران به شما بخندند. در آرزوی ایدههایی باشید که رئیس، مشتری یا شریک تجاری شما را وحشتناک کند.
همانطور که ایده تولید می کنید، بلافاصله ایده هایی را که متعارف هستند رد کنید. چنین ایده هایی بسیار فریبنده خواهند بود. مانند دیدن یک کیک خوشمزه و شیرین وقتی که رژیم دارید. اگر آن کیک جلوی شما باشد، نمی توانید آن را نادیده بگیرید. بنابراین، شما باید آن را حذف کنید. به همین ترتیب، بلافاصله ایده های متعارف را از ذهن خود حذف کنید. در عوض، روی ایده های عجیب و غریب، دیوانه کننده، احتمالاً-اگر-نه-احتمالاً احمقانه تمرکز کنید. این ایده ها را بیشتر توسعه دهید. آنها را وحشتناک تر، مضحک تر، پوچ تر کنید.
وقتی این کار را انجام دهید، مغز شما واقعاً آزاد خواهد بود تا خلاق باشد.
تیم ها
اگر با تیم کار می کنید، باید دو کار انجام دهید. در ابتدا، شما باید تیم خود را در مورد تمایل ما به پایبندی به وضعیت موجود، توضیح دهید که چگونه ایده های بسیار خلاقانه می توانند بسیار احمقانه به نظر برسند (حداقل در ابتدا) و فروش ایده های غیر متعارف به مدیران، مشتریان و شرکای تجاری معمولی چقدر می تواند دشوار باشد. . سپس به تیم بگویید که برای پروژه فعلی خود می خواهید ایده های احمقانه ای ارائه دهید که به اهداف شما می رسد. به آنها بگویید که ایده های دیوانه وار، دیوانه کننده و غیرعادی پاداش می گیرند و عقاید متعارف زمینه ای برای تمسخر، اغماض و مجازات های انضباطی احتمالی خواهند بود!
اعضای تیم را تشویق کنید تا از ایده های یکدیگر انتقاد کنند که متعارف یا بدتر از آن خسته کننده است. از طرف دیگر، وقتی ایده ای کمی دیوانه کننده است، تیم را تشویق کنید تا آن را دیوانه تر کند!
انجام همه این کارها مغز آنها را از رد معمول تفکر غیر متعارف به نفع ایده های ایمن و متعارف تا پذیرش غیرمتعارف ها دوباره برنامه ریزی می کند.
نتیجه، تقریباً مطمئناً سطح بسیار بالاتری از خلاقیت نسبت به گذشته خواهد بود.
پایین دست
نقطه ضعف فوق العاده خلاق بودن این است که فروش این ایده های خلاقانه به مدیران معمولی، مشتریان و شرکای تجاری همچنان دشوار خواهد بود. بنابراین، فقط اگر واقعاً می خواهید خلاق باشید، این رویکرد را دنبال کنید. من
اتفاقاً این رد هدفمند تفکر مرسوم به نفع تفکر غیر متعارف یکی از اجزای اصلی تفکر ضد متعارف است .
بدون نظر