خیلی از ما به دنبال این پرسش هستیم که ایدههای خوب واقعاً از کجا به ذهن افراد خطور میکند. دوست داریم خلاقتر از دیگران باشیم، ایدههای بهتری مطرح کنیم و در سازمانهایی باشیم که نوآوری بیشتری داشته باشد. شاید بهتر باشد نسبت به این موضوع دیدی محیطی داشته باشیم و بررسی کنیم در چه فضاهایی، میزان خلاقیت و نوآوری افراد بهطور خارقالعادهای بالاتر میرود؟
در صورتی که خوب بررسی کنیم، میبینیم در چنین فضاهایی چند الگوی مشخص وجود دارد که در تمامی آنها تکرار میشوند. یکی از این الگوها، ایدهپردازی تدریجی است. کمتر پیش میآید که ایدههای بکر و استثنایی یکباره به فرد الهام شوند. ایدههای خوب بهطور معمول دو یا سه یا حتی ده تا بیست سال در پس ذهن خاک میخورند تا سرانجام صاحب ایده مطمئن میشود که میتواند در مسیر صحیحی از آن استفاده کند. یکی از دلایل این موضوع آن است که ایدههای خوب بهطور معمول از ترکیب چند ایدة کوچک بهدست میآید. در طول تاریخ نوآوری، بسیاری از افراد ایدههایی نصفه و نیمه داشتهاند.
یکی از این داستانهای معروف در این باره به پیدایش صفحات وب به دست سر تیموتی جان برنرز لی[1] برمیگردد. برنرز لی بهمدت ده سال روی این پروژه کار کرد. ابتدای راه او دقیقاً نمیدانست که قصد دارد چه چیزی را ابداع کند، به همین دلیل پروژهای کوچک و فرعی ایجاد کرد تا بتواند دادههای خود را بهتر سازماندهی کند. بعد از مدتی، او ایدة قبلیاش را دور ریخت و بر موضوعی دیگری متمرکز شد و حدوداً ده سال گذشت تا ایدة صفحات وب تا این حد از تکامل برسد. در واقع بیشتر ایدهها این مسیر را طی میکنند و زمان زیادی طول میکشد تا به بلوغ برسند.
نکتة دیگری که در رابطه با این الگو مهم است اینکه ایدههای کوچک باید با هم ترکیب شوند و بر هم تأثیر بگذارند. گاهی یک ایدة کوچک در ذهن شخص دیگری میتواند در ترکیب با ایدة اولیه که در ذهن ما وجود دارد به ایدهای خارقالعاده تبدیل شود. باید راهی بیابیم تا این ایدههای کوچک و اولیه را با هم ترکیب کنیم و به نتیجه برسانیم. دورهمنشینی در قهوهخانههای قدیمی و برپایی محافل روشنفکری در دورههای گذشته اصولاً به همین منظور بوده است، زیرا افراد میتوانستند در چنین فضاهایی به تبادل ایده بپردازند و به افکار خود شکلی تازه بدهند.
بهتر است به مسئلة نوآوری از این بعد نگاه کنیم و مروری هم بر تأثیر اینترنت روی مغز کاربران داشته باشیم. آیا کاربرها از این زندگی پرمشغله و تبادل بیوقفة اطلاعات به تنگ آمدهاند؟ آیا این سبک زندگی و فاصله گرفتن از دنیای آرام و بیمشغله و عمیق کتابخوانی سبب میشود افکارشان به آن اندازه که باید، عمق نداشته باشد؟ با اینکه مطالعه کردن مزایای خاص خودش را دارد، با این حال به نظر میرسد رمز موفقیت افراد در نوآوریهای اجتماعی – علمی و تکنولوژی، برقراری ارتباط با سایرین باشد.
اینکه بتوانیم تبادل ایده کنیم و ایدههای خودمان را بسط و گسترش دهیم و به راهحلهای جدید در عصر کنونی در مدیریت شهرها برسیم. به نظر میرسد موتور نوآوری و خلاقیت در طول 600، 700 سال گذشته با همین محرک فعالیت کرده باشد. این واقعیت است که امروزه نسبت به چند دهه قبل ذهنهای شلوغتری داریم. نکته اعجابانگیز اینکه در 15 سال اخیر تعداد راههای ارتباطی ما خیلی بیشتر شده و این روزها میتوانیم از مسیرهای مختلف با اطرافیانمان تعامل کنیم. شاید قطعة مفقودة پازل ما همین باشد! و اینکه بتوانیم از اطلاعات بقیه بهره بگیریم و آنها را با چیزی که در ذهن داریم به بهترین نحو ممکن ترکیب کنیم تا اینکه ایدههای ما رشد کند و درس اصلی همین است. به خاطر داشته باشید ذهنهایی که به هم متصل میشوند، شانس بیشتری برای رشد دارند.
دربارة ساختار این کتاب باید گفت که در بخش اول کتاب، به بررسی مفهوم خلاقیت و نوآوری شامل تعاریف خلاقیت و نوآوری، ویژگیهای افراد خلاق و عوامل بازدارندة خلاقیت پرداخته شده است. در بخش دوم، مباحث مربوط به نوآوری اجتماعی بیان شدهاند. در بخش سوم کتاب، نگاهی به فرایندهای نوآوری خواهیم داشت که مراحل نوآوری و گسترش آن و رشد ایدهها را توصیف میکنیم.
برخی نوآوریها بهصورت خطی توسعه مییابند و این چارچوب برای تفکر بهتر دربارة روشها مناسب است، اما بسیاری از روشهای دیگر صرفاً بهصورت خطی رشد نمیکنند: برخی بهسرعت توسعه مییابند و سپس باید بهسرعت در راستای تجربه تطبیق یابند. غالباً، استفادة نهایی از یک نوآوری با استفادهای که در ابتدا برای آن متصور میشدیم بسیار تفاوت دارد. گاهی، اقدامها قبل از درک افراد رخ میدهد و همچنین میتوانند ایدهها را متبلور کنند. همیشه زمانی که بینشهای جدید ماهیت نوآوری را تغییر میدهند، نوعی بازگشت به اصل ایده وجود دارد. به هر حال این فرایندها نشاندهندة روندی در توسعة نوآوریاند و امید است که مدل چرخشی بتواند زبان مشترکی برای تفکر دربارة چگونگی حمایت از نوآوری بهصورت نظاممند ارائه دهد.
در بخش چهارم، به نهادهای اصلی توجه داریم که به وقوع نوآوریها کمک میکنند؛ بودجهها، نمایندگیها، دلالان، سرمایهگذاران و واسطهها. در حوزة اجتماعی، این نهادها رشد کمتری نسبت به سایر حوزهها دارند، اما بهسرعت در حال تکثیرند و درسهای جدیدی را دربارة مرتبط ساختن ایدهها با بهترین کاربردهای آنها ارائه میدهند. در بخش پنجم، نگاهی به شرایط زیربنایی نوآوری خواهیم داشت؛ بخش دولتی، اقتصاد جامعة مدنی، بخش خصوصی و خانوادهها. برخی از این شرایط دربارة ساختارها و قوانیناند و برخی دیگر با فرهنگها ارتباط دارند. بخش ششم کتاب، به نقش نوآوری اجتماعی در مدیریت شهرهای امروزی میپردازد و مثالهایی کاربردی در این زمینه بیان میشود.
[1] Sir Timothy John Berners-Lee
بدون نظر