کلمه نوآوری اغلب با بانک های رایانه همراه است، نه با پشتی پادوک. اما بخش کشاورزی استرالیا در واقع در زمینه تحقیق و توسعه پیشرو جهانی است.
درخواست ها از استرالیا برای جبران ضعف بهره وری با سرمایه گذاری بیشتر در زیرساخت های دانش در حال افزایش است – عاقلانه است که به آزمایش یک قرن کشاورزی با تحقیقات مشترک توجه کنیم.
شرکت های تحقیق و توسعه کشاورزی (RDCs) در اوایل دهه 1900 با صنعت پشم شروع به کار کردند. در دهه 1930، با توجه به اهمیت بخش کشاورزی به طور کلی، این ایده به سایر کالاها گسترش یافت و دولت شروع به تأمین بودجه مشابه کرد.
اکنون 15 سازمان وجود دارد که محصولات از گوشت، تخم مرغ، شراب و شکر گرفته تا جنگلداری را پوشش می دهند. برخی از مهمترین سازمانها عبارتند از شرکت تحقیق و توسعه غلات و شرکت تحقیق و توسعه پنبه . سازمان های مشابهی در معدن و تولید لبنیات نیز وجود دارد.
نه در مورد اخبار فوری نه در مورد نظرات بی اساس.
موفقیت این سازمان ها به خوبی مستند شده است. آخرین ارزیابی که توسط وزارت خزانه داری و وزارت دارایی بررسی شده است، نشان می دهد که برای هر 1 دلار استرالیا سرمایه گذاری شده، 10.51 دلار در طی 25 سال به دست می آید.
منافع اقتصادی عمدتاً از دستاوردهای بهره وری، بهبود نتایج بازار و بهبود مدیریت کیفیت ناشی می شود.
متأسفانه بیشتر بخشها سازمانهای مشارکتی تحت حمایت دولت برای کمک به کسبوکارهای کوچکتر در نوآوری و تجاریسازی تحقیقات ندارند.
برنامه های با هدف محدود یا موقت رایج تر هستند. این طرحهای تحقیقاتی اغلب مختص پروژهها – مانند CRCها – یا بسیار کوچک هستند. و در بسیاری از موارد این تحقیق به رهبری صنعت نیست.
مایه شرمساری است که در بیشتر بخشهای تاریخ غرب، تبدیل ایدهها و علم به استفاده عمدتاً تصادفی صورت گرفته است: یک دانشمند سرسخت غیرمعمول کار آنها را برای تولید چوپان میکند. یک دوستی شخصی شانسی بین یک محقق و یک فرد تجاری که یک کشف را به مرحله تولید میبیند. یک واحد انتقال فناوری کوچک که منابع کافی ندارد، سرمایهداری صبور با ایمان به این ایده را مورد حمله قرار میدهد.
در واقع، اینها برخی از روش های رایج تجاری سازی تحقیقات در استرالیا هستند.
در حالی که نوآوری های (خوش شانس) بازدهی پایدار را فراهم می کنند، فرصت های دیگر از دست می روند. تعیین کمیت این احتمالات غیرقابل مشاهده دشوار است، اگرچه واضح است که استرالیا دارای بسیاری از نهادهای تحقیقاتی بالادستی با کیفیت بالا است، اما نرخ تجاری سازی بسیار پایینی دارد.
اگر صنایع دیگر از RDC ها استفاده کنند، زیرساخت دانش استرالیا به خوبی مورد استفاده قرار می گیرد.
همه در طراحی
RDCها به این دلیل کار می کنند که توسط صنعت هدایت می شوند اما مسئولیت تامین مالی را با دولت به اشتراک می گذارند. بازیگران صنعت، معمولاً از طریق مالیات، بودجه سازمان را تأمین می کنند، مبلغی که سپس توسط پول عمومی افزایش می یابد.
کسبوکارها در نهایت با مزایای مالکیت معنوی حاصل میشوند، اما با گذشت زمان، منافع اقتصادی از طریق کالاها و خدمات ارزانتر و بهتر در سراسر جامعه پخش میشود.
از آنجایی که سازمان توسط مشاغل تامین می شود، انگیزه قوی برای تعامل با صنعت وجود دارد. در حالی که خود کسبوکارها نیازی به صرف زمان برای نظارت فعالانه بر پروژههای تحقیقاتی یا تعامل با سیاستهای دولت ندارند، اما همچنان میتوانند از خروجی آن بهره ببرند.
و از آنجایی که هزینه ها بین کسب و کارها تقسیم می شود، از پروژه های محدودی که فقط برای یک کسب و کار سود می برند، به نفع تحقیقاتی که دارای مزایای درون صنعتی هستند، اجتناب می شود.
به عنوان مثال، RDC تحقیقاتی را که فقط یک مشکل تکنولوژیکی را که فقط یک عضو داشت، حل می کند، تامین مالی نمی کند. مالکیت معنوی پروژه به طور جمعی متعلق به اعضا خواهد بود، نه فقط یک شرکت.
ذاتی مدل RDC یک برنامه توسعه داخلی است که تضمین می کند ایده های آماده برای استفاده به کاربر نهایی منتقل می شوند. اینها برنامه های بسیار کاربردی هستند که به مناسب ترین روش به کشاورزان می رسد.
برای مثال ، RDC دام ، مجموعهای از کارگاههای عملی را تأمین میکند که به تولیدکنندگان کمک میکند تا دانش و مهارتهایی را برای بهبود عملیات دام به دست آورند.
فرآیند تحقیق تا تجاری سازی طولانی است. ایجاد زیرساخت دانش برای سادهسازی این فرآیند، که به موجب آن صنعت تحقیقات را هدایت میکند و آن را به اعضای خود ترجمه میکند، به مقدار مشخصی از ثبات نیاز دارد.
RDCها به خوبی کار کردهاند، زیرا در قوانین حمایت میشوند، که برخی از مشکلات مربوط به برنامههای کوتاهمدت دولتی را که قبل از آگاهی افرادی که قرار است به آنها کمک کنند ناپدید میشوند، خنثی میکند.
تجربه کشاورزی نشان داده است که این سازمانها در ایجاد روابط غیررسمی و اعتماد بین افراد در صنایعی که به آنها خدمت میکنند به طرز چشمگیری موفق بودهاند.
البته اگر صنایع دیگر بخواهند مدلهای مشابهی را به عنوان بخشی از انگیزه خود برای نوآوری اتخاذ کنند، اینها مسائل مهمی هستند که باید در نظر گرفته شوند.
برای هرکس نیست
RDCها موفقیت آمیز بوده اند زیرا با صنایع خاصی تناسب دارند. راههای زیادی برای ایجاد و تجاریسازی تحقیقات وجود دارد و این بستگی به ویژگیهای هر بخش دارد که کدام رویکرد بهترین است.
صنایع آشکاری که می توانند بیشترین سود را از RDC خود ببرند، صنایعی هستند که صادرات گرا هستند یا می خواهند بیشتر بر صادرات متمرکز شوند. این می تواند شامل بخش های غذای فرآوری شده، ابزار پزشکی، گردشگری یا خدمات بهداشتی باشد.
RDCهای روستایی به این دلیل کار می کنند که با مشاغلی با بازار محصول مشترک مرتبط هستند یا از فناوری های مشابه استفاده می کنند. این بدان معنی است که اعضا در حل این مشکلات همکاری می کنند و آنها را برای ترویج رقابت داخلی نامناسب می کنند. آنها به بهترین وجه به گروه هایی از شرکت هایی که می خواهند در سطح بین المللی رقابت کنند خدمات می دهند.
این بدان معنی است که این مشاغل موانع و مشکلات مشترکی دارند که RDCها می توانند روی حل آنها تمرکز کنند. به عنوان مثال، ممکن است برای بهبود فرآیندهای عملیاتی، موثرتر کردن مدیریت یا افزایش شهرت محصولات استرالیایی در بازارهای خارج از کشور باشد.
محدودیت واقعی این است که این سازمان ها نمی توانند برای توسعه مالکیت معنوی اختصاصی مورد استفاده قرار گیرند، بلکه برای کمک به شرکت های داخلی صادرات محور که رقبای خود را به عنوان بازیگران خارج از کشور می بینند، مورد استفاده قرار گیرند.
فروختن ایده سرمایه گذاری عمده دولت به یک چیز نامشهود مانند تحقیق و توسعه هرگز آسان نیست. دیدن خروجی سرمایه گذاری های ملموس مانند جاده ها و تونل ها ساده است.
با این حال، شواهد قابل توجهی وجود دارد که اهمیت تحقیق و توسعه و نوآوری را برای ثروت شرکت ها و کشورها نشان می دهد. فروش این مفاهیم، اگرچه دشوارتر است، اما در نهایت پاداش بیشتری خواهد داشت.
بدون نظر