مفهوم همگرایی تکنولوژیکی بین رسانه ها، لوازم الکترونیکی مصرفی و فناوری اطلاعات، اولین بار در اواسط دهه 90 دیده شد: هم رشد سریع دات کام و هم حباب اینترنت، در آغاز هزاره جدید، کاتالیزورهای سریع فناوری های آینده بودند. با یکدیگر. اما در هزاره جدید است که صنایع ادغام شدند و مرزهای بین دسته بندی محصولات شروع به محو شدن کردند. در سال 2001، BitTorrent به عنوان یک برنامه منبع باز راه اندازی شد، که اولین سرویس همتا به همتا بود. در سال 2003 مای اسپیس، دیسک بلو ری و اسکایپ متولد شدند. بعداً در سال 2005، MSN Messenger (در حال حاضر Windows Live Messenger) اولین تماس های ویدیویی را ارائه داد و در سال 2006، iTunes شروع به ارائه دانلود فیلم و سریال کرد. حتی قبل از عرضه آیفون در سال 2007، میتوان محتوای رسانهای را دانلود، به اشتراک گذاشت و از راه دور در حین چت ویدیویی لذت برد. مختل کردن مفهوم 60 ساله تلویزیون پرایم تایم. و البته هوشمندسازی گوشیها که بعداً در راهاندازی تبلتها و اشیاء هوشمند در اطراف خانه ترجمه شد، چیزی را که ما اکنون به آن میگوییم، تعریف کردهاند.سبک زندگی دیجیتال ، با گشودن دنیای جدیدی از امکانات در اطراف ما. سوال مرتبطی که من و مارکو بِوِلو – شریک تجاری من در Amati & Associates – اخیراً سعی کردهایم به آن پاسخ دهیم این است که آیا ظهور یک سبک زندگی دیجیتال فقط یک مد تکنولوژیک است یا در حال حاضر یک روند اجتماعی-فرهنگی است؟
در جدیدترین تحقیق خود ما فرض میکنیم که یک روند اجتماعی-فرهنگی در حال ظهور از گرایش تکنولوژیک است، و ما از آن به عنوان « تار» یاد میکنیم : دیدگاه بازاریابی سنتی «یک روز در زندگی یک مصرفکننده» مجموعهای از « مناسبتها، که هرکدام دارای یک شروع و پایان بسیار واضح است که با «لحظههای انتقال» از یکی به دیگری مشخص میشود. آن موقعیت ها و گذارها به خوبی به عنوان یک امر عادی توصیف می شونددر بسیاری از فیلمهای هالیوود: خانوادههای حومه شهر صبحها صبحانه میخورند، والدین بعد از آن به سر کار میروند و بچهها به مدرسه میروند، سپس کار، با آداب و رسومش، مانند قهوه یا گپ زدن در دستگاه خودکار. مفهوم تلویزیون در زمان نخست بر اساس یک مناسبت است (مثلاً گردهمایی خانوادگی برای شام)، از این رو تبلیغات سنتی نیز بر اساس مفهوم مناسبت است. نتیجه مطالعه ما این است که آن مناسبت ها به دلیل دیجیتالی شدن، هوشمندسازی و اتصال، محو شده و نه چندان واضح می شوند .دیگر ما به طور سنتی به کار و بازی به عنوان دو افراطی از یک پیوستار نگاه میکردیم که در طول روز از یکی به دیگری حرکت میکردیم. ما معتقدیم که مرزهای آن پیوستار در حال همپوشانی، تلاقی و ناپدید شدن است. به عنوان مثال، مصرفکنندگان بیشتر و بیشتری برنامهها و بازیهای اجتماعی را در تلفن خود دارند: چه کسی در فیسبوک یا توییتر در یکی از آن جلسات کاری بیپایان، بیمعنی و خستهکننده زیادهروی نکرده است؟ و چه کسی در یکی از تفریحات سنتی یا فعالیت های خانوادگی کار از طریق تلفن خود انجام نداده است؟ همچنین گروه جدیدی از فریلنسرها و کارآفرینان در حال ظهور هستند که به آنها عشایر دیجیتالی گفته می شود.، که از جایی به مکان دیگر پرش می کنند، از راه دور کار می کنند و به اطراف سفر می کنند. و در حالی که آنها یک طاقچه هستند، شواهد فزاینده ای از افرادی وجود دارد که تجارت خود را از کافه ها، پارک ها، فضاهای عمومی یا دفاتر همکار انجام می دهند و – چرا که نه؟ – ساحل. در پاسخ به این روند، دفاتر نیز در حال تکامل هستند، زیرا اتاقهای جلسه با مکانهایی برای معاشرت و استراحت جایگزین میشوند: قرار دادن سبزه، بانوج، توپ فوتبال، بازیهای ویدیویی اکنون بخشی از دفاتر ما هستند. و خانههای ما که زمانی پناهگاه آرامش ما بود، معبد خودمان از هر چیز دیگری که کار نمیکرد، به تدریج به فضاهای اداری دورافتادهتر تبدیل میشوند، با قابلیت ویدئو کنفرانس، اشتراکگذاری ایمن فایلها، ماکتهای طراحی چاپ سه بعدی.
با توجه به این روند اجتماعی، برخی از صنایع در حال تغییر هستند: برخی از فست فودهای زنجیره ای در حال حاضر صبحانه تمام روز را فراتر از فرصت محدود اولیه ارائه می دهند. رستورانها برانچهای بیشتری را با کوکتلهای پیچیده پیشنهاد میکنند، زیرا برانچ در حال تبدیل شدن به یک رویداد اجتماعی است، فراتر از تجمع خانوادگی. استراحتگاه های شهری برای رفع نیازهای تجاری و تفریحی مشتریان خود طراحی و ساخته می شوند. در بخش لوکس گران قیمت، بیشتر و بیشتر خریدها خارج از ساعات کاری سنتی مغازه انجام می شود، زیرا مشتریان ثروتمند به طور فزاینده ای با کارکنان بوتیک در رسانه های اجتماعی ارتباط برقرار می کنند. خرده فروشی مسافرتی نیز در حال اختراع مجدد خود است تا از Blur استفاده کندبا تبدیل شدن به یک پلت فرم ترکیبی: با هدف قرار دادن مسافران تجاری و تفریحی. با ترکیب کانال های دیجیتال و سنتی آجر و ملات. و با ارائه هر دو پلت فرم تجاری و بازاریابی/آموزشی، که در آن مخاطبان اسیر می توانند هم برند را تجربه کنند و هم محصول را در یک محیط کنترل شده امتحان کنند.
با حرکت رو به جلو، درک «تار» برای بقای هر کسب و کاری حیاتی خواهد بود: از نقطه نظر بازاریابی، برندهایی که (هنوز) به مصرف کنندگان مرتبط نیستند، تقریباً به یک رابطه فرصت طلبانه با آنها تنزل داده می شوند. همیشه قیمت یا تبلیغات رانده می شود. و در حالی که امروزه مصرفکنندگان تبلیغاتی را که میخواهند امتحان کنند انتخاب میکنند، پذیرش فزاینده دستیارهای مجازی توسط مصرفکنندگان، آن را محدود میکند. الگوریتمها از طرف ما تصمیم میگیرند، بهویژه در مورد دستههایی که در آنها به برند یا برند دیگری وابسته نیستیم (مثلاً «الکسا، میتوانید لطفاً مقداری دستمال توالت به سبد خرید من اضافه کنید؟» در مقابل «الکسا» لطفاً می توانید مقداری اسکاتکس به سبد خرید من اضافه کنید؟”). و از دیدگاه صاحب برند، این به احتمال زیاد به معنای مرگ توسط الگوریتم است.
از نقطه نظر نوآوری، «تار» دست ما را به سمت یک تلاش نوآورانه مبتنی بر اکوسیستم، مبتنی بر اکوسیستم/مصرفمحور مجبور میکند. به عبارت دیگر: مشخصات محصولات کمتر و تجربیات مشترک بیشتر. کافی است بگوییم در یک خانه متصل بدون درهم و برهم، جایی که بسیاری از لوازم الکترونیکی مصرفی و لوازم خانگی در طراحی داخلی ادغام میشوند، مصرفکنندگان زیادی تصمیم خرید خود را بر اساس تفاوت بین 1.3 مگاهرتز یا 1 نمیگیرند. پردازنده 6 مگاهرتز تعبیه شده در لامپ دیواری مورد نظر.
در نتیجه، «تار» یک پدیده فراگیر است که چه بخواهیم و چه نخواهیم در حال وقوع است. با مطالعه آن می توان خطرات را کاهش داد و فرصت های آن را درک کرد.
بدون نظر