سؤالات مهمی از دانشگاه ها پرسیده شده است که آنها چه ارزشی برای جامعه ای که آنها را تأمین می کند، می افزایند. آیا جامعه از سطوح پایینتر هزینههای عمومی در دانشگاهها رنج میبرد – و چه چیزی باعث میشود هزینههای عمومی بیشتر ارزشمند باشد؟
به اعتبار آنها، دولت های متوالی بریتانیا طیف وسیعی از پاسخ ها و راهبردها را هنگام پرداختن به این سؤالات در نظر گرفته اند. پیش از بررسی جامع مخارج دولت در 25 نوامبر، دو بیانیه اصلی سیاستی دقیقاً با این روحیه منتشر شد.
ابتدا، یک مقاله سبز دولتی در مورد تعالی آموزش، به ارزش اجتماعی آموزش آکادمیک پرداخت و به دنبال آن توصیه هایی توسط رئیس انجمن سلطنتی، پل نرس، در مورد معماری بودجه تحقیقات دانشگاهی ارائه شد. اینکه این گزارشها از نظر مفهوم و شخصیت کاملاً متفاوت هستند، به مشکل بسیار عمیقتری اشاره میکند.
از نقطه نظر ترازنامه ایالت، یک دانشگاه اساساً ارائهدهنده دو یا سه خدمات اجتماعی است: آموزش، تحقیق و شاید چیزهایی که آمریکاییها آن را «توسعه» مینامند، مانند مشارکت عمومی و کاربردهای عملی، که معمولاً اتفاق میافتد. محوطه دانشگاه.
ایمیل هفتگی برای اروپایی ها توسط دانشمندان اروپایی
البته، دولت به درستی نگران همه این موارد است – اما آنها را تا حد زیادی به عنوان موضوعات جداگانه درک می کند. شما هرگز از ترازنامه ایالت حدس نمی زنید که همه این خدمات ممکن است توسط یک نهاد انجام شود، حتی گاهی اوقات توسط همان اعضای آن واحد – یک دانشگاه.
معلم-پژوهشگر
تلاشها برای تعیین ارزش افزودهشده توسط دانشگاهها به جامعه، اغلب در تشخیص یکپارچگی شرکتی دانشگاه ناکام هستند. با این حال، مدیران دانشگاه هر زمان که تصمیمی برای استخدام دانشگاهی می گیرند، این نکته را یادآوری می کنند. دانشگاهیان به سادگی تدریس و تحقیق نمی کنند: آنها معلم-پژوهشگر هستند. این ارزش افزوده شده به جامعه از طریق پرورش این نقش پیچیده است که باید در خط مقدم تفکر دولت در مورد معیارهای مورد استفاده برای تأمین مالی دانشگاه ها قرار گیرد.
به هر حال، حتی آموزش های فنی پیشرفته را می توان کارآمدتر از حضور در دانشگاه ارائه کرد. همچنین مکان های کارآمدتری برای تولید تحقیقات نوآورانه نسبت به دانشگاه وجود دارد. با این وجود، یکپارچگی سازمانی دانشگاه بر این ایده استوار است که آموزش و تحقیق باید انجام شود، اگر نه توسط افراد مشابه، حداقل توسط افرادی که به طور منظم با یکدیگر در تماس هستند.
نتیجه این است که ارزش افزوده شده توسط دانشگاه ها به جامعه باید با تفاوتی که این ایده در کیفیت آموزش و تحقیقات ارائه شده ایجاد می کند مورد قضاوت قرار گیرد – با درک اینکه بازار برای سایر ارائه دهندگان متخصص در آموزش یا تحقیق منحصراً باز است.
آموزش مبتنی بر دانشگاه چیزی بیش از اینکه دانش آموزان را قادر به قبولی در امتحانات و کسب مدارک معتبر کند، انجام می دهد. آنها را در معرض تحقیقات پیشرفته در زمینه تحصیلی انتخابی خود قرار می دهد – حتی اگر این تحقیق به زودی پاسخ های “صحیح” آنها را در امتحانات خود منسوخ کند.
محققان دانشگاهی، کار خود را نه تنها برای محققان همفکر، بلکه حداقل در اصل، برای هر فرد باهوش علاقهمندی، از جمله کسانی که نسبت به پیشفرضهای اساسی آن تحقیق شک دارند، ارزشمند میدانند. این موضوعات، مثلاً، در طرحهای دورهای که بهطور منظم بهروز میشوند و مشارکت عمومی مداوم منعکس میشوند. اما لزوماً در ارزیابیهای دانشجویان مدرس دورهشان یا برای آن موضوع، ارزیابی همتایان دانشگاهی که انتشار پژوهشی بر آن استوار است، منعکس نمیشود.
بنابراین آیا چنین نقش معلم-پژوهش ارزش کافی برای جامعه میافزاید تا شایسته دریافت بودجه پایدار و اختصاصی باشد؟ آکادمیکهای خون و گوشت اغلب از ایفای این نقش ترکیبی متمایز کوتاهی میکنند. اما در اینجا ترازنامه دولت سهم عمده ای از تقصیر را بر عهده دارد.
تا زمانی که دانشگاه ها بخش قابل توجهی از درآمد خود را از پرداختن به آموزش و تحقیق به عنوان موضوعات جداگانه به دست می آورند، مدیران سعی می کنند سیستم را برای به حداکثر رساندن هر کارکرد جداگانه در تصمیم گیری های استخدامی و تخصیص داخلی منابع خود بازی کنند.
در واقع، دانشگاه به دو گروه «معلم» و «محقق» تفکیک خواهد شد ، هر دو با قراردادهای کوتاه مدت و هیچ انگیزه ای برای مشارکت در فعالیت های دیگری ندارند. این تمایل ممکن است بزرگترین تهدید درازمدت برای یکپارچگی شرکتی دانشگاه باشد، تا جایی که نقطه فروش منحصر به فرد آن کارکنان آن است که هم معلم و هم محقق هستند.
افتخار به هومبولت
اما چرا دولت به عنوان متولی جامعه باید به حفظ نقش معلم-پژوهشگر که تضمین کننده یکپارچگی شرکتی دانشگاه است علاقه مند باشد؟ پاسخ نسخه ای از پاسخ اصلی است که توسط ویلهلم فون هومبولت، فیلسوف و مدیر بزرگ دانشگاه مدرن، 200 سال پیش ارائه شده است. دیدگاه او به یک استراتژی موفق برای پیشبرد آلمان به صحنه جهانی کمک کرد، در زمانی که آلمان با نوآوری های اقتصادی و سیاسی ناشی از بریتانیا و فرانسه بازی می کرد.
صحبت های زیادی در میان سیاستمداران – و همچنین دانشمندان به طور فزاینده ای – در مورد نیاز به ایجاد “اقلیم نوآوری” وجود دارد، اما وفاداری به این مفهوم مستلزم بیش از استفاده زیاد از کلمه “نوآوری” و تقویت هر ایده دیوانه کننده به “پارادایم” است. وضعیت -shifting. بلکه شامل قرار گرفتن در معرض عموم مردم – چه در داخل و چه خارج از کلاس درس – با افرادی است که تجسم هجوم پویای زندگی فکری هستند، اما موفق می شوند آن را در کانون توجه قرار دهند تا به شعار روشنگری عمل کنند: “دانش قدرت است”.
این افراد – “آکادمیک ها” به معنای اصلی هومبولت – با نشان دادن راه رو به جلو الهام می گیرند. آنها به طور معمول دیگران را از مناطق راحتی خود دور می کنند، همانطور که خود را از منطقه خود دور می کنند. در این مفهوم عمیق است که دانشگاه ها “جوی نوآوری” را فراهم می کنند که مستحق حمایت مداوم دولت است.
بدون نظر