یکی از داغ ترین موضوعات مورد بحث در اقتصاد توسعه این است: برای هدایت یک کشور فقیر از جایگاه جهان سوم به جهان اول چه چیزی لازم است؟

این یک بحث مربوط به آفریقا است، که خانه تعداد زیادی از کشورهای جهان سوم است.

این کشور همچنین دارای برخی از سریع ترین اقتصادهای در حال رشد در جهان است.

در سال‌های اخیر، اقتصاددانان از واژه‌های «کشورهای توسعه‌یافته» برای نشان دادن جهان اول و «بازارهای نوظهور» برای اشاره به کشورهای جهان سوم استفاده کرده‌اند. ما معتقدیم که استفاده از این اصطلاحات میزان توسعه نیافتگی و چالش هایی را که فقیرترین افراد با آن مواجه هستند، استتار می کند. این شرایط همچنین به عنوان وسیله ای برای توجیه مسئولیت جهان اول برای ارائه حمایت مادی و همبستگی در نظر گرفته می شود.

نه در مورد اخبار فوری نه در مورد نظرات بی اساس.

کشورهای جهان سوم دارای بخش کشاورزی بزرگ و بخش عظیمی از جمعیت ساکن در مناطق روستایی هستند. آنها همچنین با بهره وری پایین، بیماری، مرگ و میر بالای نوزادان، کمبود آب آشامیدنی و زیرساخت های ضعیف مشخص می شوند.

کشورهای جهان اول به شدت شهرنشین هستند و شهروندان از دسترسی همگانی به بهداشت، آموزش و مسکن برخوردار هستند. آنها همچنین بهره وری بالا، بخش خدمات قوی و آزادی حرکت را به دلیل زیرساخت نشان می دهند.

در طی چند دهه، بسیاری از کشورهای آسیایی از جایگاه جهان سومی به جایگاه جهانی اول تبدیل شدند .

برخی از کشورهای آفریقایی در موقعیت مناسبی برای انجام این انتقال قرار دارند. اینها شامل اتیوپی، رواندا، اوگاندا و کنیا، غنا، ساحل عاج گابن، موزامبیک، آنگولا و آفریقای جنوبی است.

ما معتقدیم که این کشورها می توانند از “معجزه آسیایی” الگوبرداری کنند، اما تنها در صورتی که دولت ها گام های قاطعی برای دستیابی به نتایج معین بردارند. شرق آسیا رکورد قابل توجهی از رشد اقتصادی بالا و پایدار دارد. از سال 1965 تا 1990، 23 اقتصاد آسیای شرقی سریعتر از سایر مناطق جهان رشد کردند. بیشتر این دستاورد به رشد به ظاهر معجزه آسا در هشت اقتصاد مورد مطالعه نسبت داده می شود.

اول، تولید ناخالص داخلی (GDP) سرانه یا متوسط ​​درآمد خانوار باید بهبود یابد. حفظ جنبه های مهم توسعه انسانی بدون این غیرممکن است.

دوم، مداخله دولت و رهبری قوی ملی بسیار مهم است. راهبردهای اقتصادی کشورهای موفق تحت تأثیر رهبرانی بود که به توسعه سریع متعهد بودند. آنها بر رشد سرمایه انسانی تمرکز داشتند. این به نوبه خود منجر به افزایش بهره وری، افزایش درآمد خانوار و بهبود استاندارد عمومی زندگی شد.

نمونه آسیایی

لی کوان یو ، اولین نخست‌وزیر سنگاپور و تا حد زیادی پدر بنیانگذار آن کشور به حساب می‌آید، مسلماً تنها رهبر آسیایی است که ایده انتقال از جهان سوم به جهان اول را در یک نسل رایج کرد.

فریم های زمانی برای درک اینکه چقدر طول می کشد تا این انتقال را درک کنید، اهمیت دارد. بررسی مسیر اقتصادی برخی کشورها بین سال‌های 1960 تا 2016 نشان می‌دهد که تبدیل یک کشور از جهان سوم به جهان اول می‌تواند حدود 25 سال طول بکشد.

ژاپن پیشرو آشکار بود، اما با گذشت زمان، سایر کشورهای آسیایی در صنایع خاصی پیشروی کردند. به عنوان مثال می توان به تایوان و کره جنوبی اشاره کرد. آنها هیچ ثروت معدنی نداشتند. در عوض، آنچه داشتند، سیستم‌های ملی نوآوری بود و به طور انتقادی، آنها در سرمایه انسانی سرمایه‌گذاری کردند. آن‌ها از فناوری‌های اقتصادهای جهان اول کپی کردند تا زمانی که همتراز شدند و حتی از کشورهای جهان اول پیشی گرفتند. در بسیاری از موارد، در مقایسه با تعدادی از کشورهای آفریقایی، آنها از نظر تولید ناخالص داخلی سرانه برابر یا کمتر شروع کردند.

برای مثال، در سال 1957، غنا و کره جنوبی تقریباً سرانه تولید ناخالص داخلی یکسانی داشتند . کره جنوبی یک رهبری ملی داشت که بر توسعه نهادهای دولتی متمرکز بود که بر توسعه اقتصادی سریع و مبتنی بر فناوری متمرکز بود. غنا هیچ برنامه ای با ماهیت مشابه در سابقه ندارد.

اقتصاد تایوان تحت حاکمیت استعماری ژاپن بین سال‌های 1895 و 1945 عملکرد ضعیفی داشت. در دهه 1950، این کشور یک اقتصاد کشاورزی با استاندارد زندگی مشابه کنگو بود. اما در سال 2010 از ارباب استعماری سابق خود پیشی گرفت و به تولید کننده شماره یک نیمه هادی ها در جهان تبدیل شد.

نکته این است که گذشته استعماری هیچ بهانه ای برای شکست آفریقا تا کنون در رسیدن، تقلید و جهش نیست.

رشد درآمد

داستان‌های موفقیت‌آمیزی که در اینجا پیش‌بینی شده‌اند، به‌طور بحث‌انگیز معجزه نامیده می‌شوند. با این حال جادویی وجود ندارد.

مطالعات نشان داده است که کشورهایی که پیشرفت اقتصادی جدی داشته اند بر افزایش متوسط ​​درآمد شهروندان خود تمرکز کرده اند. برای مثال، ژاپن بین سال‌های 1950 تا 1972 بر این موضوع تمرکز کرد و تولید ناخالص داخلی سرانه خود را دو برابر کرد .

19 از 23 کشور فقیر جهان در آفریقا هستند. از 54 کشور آفریقایی، حدود 19 کشور در فهرست فقیرترین کشورهای جهان حضور دارند.

با این حال، هیچ یک از رهبران آفریقایی با عزم و اراده یکجانبه بهبود درآمد خانوار را دنبال نکرده است. درعوض، تمرکز آنها عموماً بر رشد اقتصادی بوده است که به‌عنوان نوشدارویی برای تولید ناخالص داخلی سرانه بالاتر در نظر گرفته می‌شود.

حتی در آفریقای جنوبی هیچ دوره مشخصی برای طبقه فقیر در اکثریت سیاه پوست (90 درصد جمعیت) وجود ندارد تا به طبقه متوسط ​​با دسترسی به آموزش عالی، کالاهای سفید و سرپناه، و مخارج سالانه خانوار نزدیک به 36500 دلار آمریکا بروند. .

درآمد خانوارها زمانی بهبود می یابد که بیشترین تعداد افراد در کار بهره وری مبتنی بر فناوری درگیر شوند. حتی کشاورزی باید از فناوری پیشرفته برخوردار باشد و شامل فرآوری محصولات کشاورزی باشد. این مسیری است که در حال حاضر توسط اتیوپی دنبال می شود.

نقش دولت

در آسیا و اروپا مداخله دولت به عنوان یک ابزار استراتژیک کلیدی برای تحریک و هدایت توسعه بدون ایجاد مانع در بخش خصوصی تلقی می شد. ایالت ها در سرمایه های خصوصی برای حمایت از سرمایه گذاری در زیرساخت ها و تشکیل سرمایه انسانی تجمع کردند.

این رویکردی را نشان می‌دهد که می‌توان آن را به‌عنوان پراگماتیسم دولتی توصیف کرد، به‌جای اینکه آن‌طور که نئولیبرال‌ها استدلال می‌کنند امور را صرفاً به بازار بسپارند، یا با تحمیل کنترل دولتی، همانطور که ایدئولوگ‌های چپ استدلال کرده‌اند.

ببرهای آسیایی به دلیل فقدان دموکراسی، طرفداری در تخصیص منابع، دوستی و حمایت گرایی مورد انتقاد قرار گرفته اند. اما اتفاق نظر وجود دارد که آنها موفق شده اند توده های مردم خود را از فقر، بیکاری و نابرابری خارج کنند.

یکی دیگر از زمینه های کلیدی در میان ببرهای آسیایی، سرمایه گذاری در جوانی آنها بوده است. اما جوانان به آموزش نیاز دارند تا از نظر آکادمیک و فنی آماده کشف مرزهای دانش و فناوری به نفع خود و کشورشان باشند. آفریقا باید از سود جوانان، مهمترین منبع طبیعی خود بهره برداری کند.

ببرهای آسیایی همگی دارای یک سیستم نوآوری ملی هستند که دولت، موسسات تحقیق و توسعه با بودجه خوبی مانند دانشگاه ها و صنعت را به هم مرتبط می کند. تایوان دارای 21 موسسه تحقیقاتی است که برخی از آنها پیشرفته ترین فناوری ها مانند فناوری های نانو را پوشش می دهند. باز هم، کشورهای آفریقایی چنین نهادهایی ندارند.

نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد برخی از این درس ها مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال، رواندا با سرمایه گذاری در اطلاعات، فناوری و ارتباطات و مردم خود بسیار خوب عمل می کند.

اتیوپی در اصلاحات ارضی سرمایه گذاری کرده است تا از طریق مناطق فرآوری اقتصادی به صنایع یارانه بدهد.

مسلماً این تلاش‌ها در انتقال به جایگاه جهانی اول به ثمر خواهند نشست.

تعداد بسیار کمی از کشورها بدون کار سخت و فداکاری سازماندهی شده و با تمرکز استراتژیک موفق می شوند. آفریقایی ها باید یاد بگیرند که تلاش ها و منابع را با یک هدف بلندمدت هدایت کنند. رهبری کلیدی است.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *