این چهارمین مقاله من در مورد تمرین حل خلاقانه مسئله (CPS) در گزارش 103 است ( مقاله قبلی من را می توانید اینجا بخوانید ). من سعی می کنم دیدگاه های مختلف را به رویکردی بیاورم که بسیار برایم ارزش قائل هستم. همانطور که برای کسانی ارزش قائل هستم که همه چیزهایی را که در مورد CPS می‌دانم، که عمدتاً با موسسه حل خلاقانه بوفالو مرتبط است، آموختم.

در این مقاله، من می خواهم کمی در مورد یادگیری CPS خارج از آموزش CPS تأمل کنم. عجیب به نظر می‌رسد، اما تقریباً تمام آموخته‌های قبلی من در مورد CPS از جلسات آموزشی، ارائه‌ها، دوره‌ها یا خواندن مطالب حاصل شده است و نه تمرین. علاوه بر این، من همین کار را انجام داده ام: سیستم را در کلاس ها و سمینارها تدریس کردم، در مورد آن نوشتم، ارائه کردم و مواردی از این قبیل. اما من برای مدت طولانی، هرگز از آن در یک موقعیت واقعی استفاده نکرده بودم. اولین باری که مجبور شدم از CPS در یک موقعیت واقعی با یک مشکل واقعی و در یک محیط شرکت استفاده کنم، تمام زمان آموزشی گذشته، کارهای انجام شده و گواهینامه های متعدد، مانع از ترس من نشد.

همانطور که قبلاً نوشتم، به این نتیجه رسیدم که تمرین قبلی برای تیم برای استفاده از CPS در شرایط واقعی ضروری نیست. این اصل نیست. محققان دیگری مانند پل پائولوس یا بروس اسمیت نوشته اند که می توان یک تیم را در نیم ساعت یا حتی در کمتر از پنج دقیقه در تفکر واگرا آموزش داد. در نیم ساعت یا پنج دقیقه، چگونه می‌توانم در جلسه‌ای که حتی یک ثانیه به انتقال اطلاعات بیشتر به غیر از هدف و برخی الزامات اداری اختصاص داده نشده، آموزش اضافه کنم؟

حقیقت این است که اگر تیم این کار را برای شما انجام دهد، نیازی به ارائه اطلاعات ندارید. اما اگر اعضای تیم هیچ تجربه ای ندارند و حتی از استفاده از CPS آگاه نیستند، چگونه می توانند چیزی به یکدیگر آموزش دهند؟ برای یادگیری در مورد CPS نیازی نیست در مورد CPS صحبت کنید. شما فقط هر مرحله از جلسه را طی می کنید و نظر، احساسات، افکار و انتقادات را جویا می شوید. ابتدا نظر کلی در مورد جلسه بپرسید، بخصوص در مورد چیزهایی که خوب پیش نرفت یا درک نشد بپرسید. در مورد ارزیابی ها سوال نکنید، مگر اینکه برای مشتری خود به آنها نیاز داشته باشید. اگر اینطور است، بعد از جلسه از یک پرسشنامه نیم صفحه استفاده کنید. سوالات دقیق تر را دنبال کنید. در مورد هدف بپرسید: “آیا ما با هدف درست شروع کردیم یا اهداف مهم تری متناسب با موقعیت وجود داشت؟” در ابتدا تیم ساکت خواهد بود. اما دیر یا زود، کسی شروع به مشارکت خواهد کرد. از آن زمان به بعد، مردم بازخورد درستی ارائه خواهند کرد. سپس به سراغ تعریف مسئله بروید: «وقتی برای رسیدن به هدف مشکلی را مطرح کردم، در ابتدا چه فکری کردید؟»؛ “به نظر شما مهم است که همه مشکلات بدون انتقاد پذیرفته شوند؟” “آیا فکر می کنید ما بهترین مشکل را برای کار با آن انتخاب کرده ایم؟”

بعد از حدود پانزده دقیقه، نوبت به برنامه ریزی عمل می رسد: “آیا فکر می کنید اینها وظایف مورد نیاز برای حل مشکل بودند؟” “در مورد تیم ها چطور: آیا فکر می کنید همه آنچه را که لازم است در شرایط تعریف شده انجام دهند؟” و سوال آخر: “خلاقیت را در کل این فرآیند کجا دیدید؟” آیا باید به سوالات مستقیم پاسخ دهید یا قرار است اطلاعاتی ارائه دهید؟ متاسفم اما پاسخ “نه” است. شما آنجا نبودید که تمرین کنید، بلکه برای کمک به تیم در حل یک مشکل. اما می‌دانید که جلسه بدون کمک به افراد برای شفاف‌سازی فرآیندهای مورد استفاده کامل نمی‌شود تا دفعه بعد بهتر این کار را انجام دهند و از تجربیات خود بیاموزند.

سعی کنید تا انتها یک تسهیل کننده باشید. با پرسیدن سوالات و با اجازه دادن به سوالات مستقیم به سایر شرکت کنندگان آموزش دهید.

شما آن را دارید. فقط با استفاده از یک تکنیک توصیفی ساده، می توانید یک جلسه غیر آموزشی را به یک فرصت یادگیری درجه یک تبدیل کنید. علاوه بر این، می توانید آن را در کمتر از نیم ساعت از یک جلسه معمولی چهار ساعته انجام دهید.

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *